حامد مقامی، محقق حوزه تاریخ گذر و نظری داشتهاند به یک رمان اجتماعی و در عین حال فانتزی و البته طنازانه با عنوان «بازماندۀ آقای ف.ف». با این یادداشت خواندنی همراه باشید.
برشی از کتاب
«... مسعود به شدت به خاطر وضع مالی من، تحقیرم میکرد و بدتر از همه این بود که واقعاً از تحقیر کردن من لذت میبرد و از زمانی که بر حسب یک اتفاق فهمید من یه رگههایی از آشنایی با اسمشو نبر دارم دیگه هیچ جوره ول کنه ماجرا نبود و جوری رفتار میکرد که انگار من حق كل مردم رو خوردم و اگه من و امثال من نبودن، به ایشون آب و برق و گاز و ماشین مجانی میدادن... ته دلم واسه مسعود میسوخت، میدونستم خیلی جاها حق با اونه ولی منم طرفدار فرهمندها نبودم و از طرفی مسئول هم نبودم که بخوام بابت اوضاع اقتصادی، به مسعود جواب پس بدم. سینا هم خیلی جاها با من شوخی میکرد و حتی بهم تیکه مینداخت ولی مسعود، اون فقط از من کینه داشت چون من مثل عوام مردم زندگی نمیکردم. وقتی بیدلیل از یکی بدت بیاد حرفهات رنگوبوی حسادت میگیره و من حس میکردم مسعود بیشتر به من حسادت میکنه تا اینکه آدم خوب و حلالخوری باشه. شاید هم این افکارم از تأثیر حرفهای سینا شکل گرفته بود که همیشه بهم میگفت: «هرکی موقعیت تو رو داشت یه بیشرفی میشد که بیا و ببین، ولی تو آدم خوبی هستی» و تأیید سینا واسه من کافی بود. اون قدر کافی که حاضر نبودم از ایران برم و بهترین رفیقم رو از دست بدم. آدم تو بچگی بیپرواتر زندگی میکنه ولی تو سن من، تغییر، بهای زیادی داشت.» (ص 147، 152)
خلاصۀ داستان
فرهاد فرهمند، تاجر و کارآفرین ثروتمند ایرانی و بزرگ خاندان فرهمند، بهتازگی درگذشته و میراثی عظیم از خود به جا گذاشته است؛ اما برخورداری از ارث، مشروط به حل معمایی عجیب و مضحک طی یک هفته پس از بازکردن وصیتنامه است: سوسکها به چه رنگی علاقه دارند؟! سعید نوۀ محبوب فرهمند فقید با همراهی دوست صمیمیاش سینا درگیر حل معمای ارثیه میشوند؛ اما طی جستوجوی جواب به رازهای عمیقتری از زندگی فرهمند پی میبرند.
مضمون و محتوای داستان
خاندان فرهمند که کل داستان حول محور آنان میچرخد از قشر بسیارثروتمند و بهاصطلاح «چهاردرصدی» ایران هستند. اعضای این خاندان تاجرپیشه و ریشهدار با ثروتی موروثی بعضاً از زدوبندهای سیاسی و اَعمال خلافقانون و رانتبازی رویگردان نیستند و همین امر قدرت و نفوذ فرهمندها را در شریانهای اقتصادی کشور بیش از پیش گسترش داده است. فعالیتهای مرموز برخی اعضای این خاندان برای آنان شهرتی مافیایی نیز به هم زده که چندان هم بیراه نیست. با این حال فرهمندها بنا به دلایلی رابطۀ چندان گرمی با یکدیگر ندارند. بزرگ خاندان، فرهاد فرهمند، به فرزندان و نوههایش که تنها بهدنبال ثروت او هستند چندان وقعی نمینهد و در عمل تنها با سعید، نوۀ محبوبش که مَنِشی متفاوت با اکثر فرهمندها دارد، معاشرت میکند. داستان از آنجا آغاز میشود که پس از درگذشت فرهاد فرهمند، تمام فرهمندها از اقصی نقاط جهان خود را به تهران میرسانند تا از تقسیم میراث افسانهای فرهمند بزرگ جا نمانند؛ اما امید میراثخواران خیلی زود ناامید میشود. فرهمند فقید پیش از مرگش با برنامهای دقیق تمام اعضای خاندان را ملزم کرده بود تا به توافقی که تنها خودش از محتوایش آگاه بود تن دهند. در نتیجۀ این توافق هیچکدام از فرهمندها اجازۀ تصرف در ارثیه را ندارند؛ مگر با پیدا کردن رنگ محبوب سوسکها! شخصیت اصلی داستان، سعید فرهمند، یک پسر دهههفتادی از قشری بهمنتهای درجه ثروتمند است که هرگز طعم فقر و محرومیت را نچشیده است. با این حال سعید جوانی خودساخته و مستقل است که بههیچوجه به تخلفات مالی و اخلاقی بقیۀ فرهمندها آلوده نیست و تقریباً تنها کسی است که از صمیم قلب از مرگ فرهمند بزرگ غمگین است. سینا عبدی دوست صمیمی سعید و دومین شخصیت اصلی داستان نیز یک دهههفتادی از طبقۀ متوسط است: طبقهای که بهلطف گران شدن بیسابقۀ دلار در سال 1397 بهسرعت در معرض نابودی و سقوط به زیر خطفقر قرار گرفته است. سینا همانند اکثریت همنسلانش درگیر مشکلاتی از قبیل خدمت سربازی (که برای فرار از آن تحصیلات تکمیلیاش را کش میدهد)، وام، قرض و بدتر از همه آیندهای مبهم و غبارآلود است که افق روشنی در آن دیده نمیشود. مشکلاتی که امثال سعید فرهمند که لای پر قو بزرگ شدهاند اساساً قادر به درک آنها نیستند. اما این اختلاف فاحش طبقاتی مانع از دوستی صمیمانه و عمیق سعید و سینا نشده و دقیقاً یکی از شاهکارهای محتوایی بازماندۀ آقای ف.ف در همین نقطه بروز میکند. در حالی که اصلیترین مضمون داستان که عمدۀ بار طنز آن را نیز به دوش میکشد معضلات اقتصادی و تضاد فاحش طبقاتی در جامعۀ ایران است، هرگز به ابتذال رایج در ادبیات چپگرایانه درنمیغلتد و مشکلات اقتصادی را به جنگ طبقاتی توأم با نفرت از ثروتمندان و تقدیس پابرهنگان فرونمیکاهد. در بازماندۀ آقای ف.ف با شخصیتهایی آشنا میشویم که مشابه آنها را بسیار دیدهایم: افرادی که مدام از ثروتمندان یا بهاصطلاح «آقازادهها» انتقاد میکنند و آنان را مسئول تمام مشکلات جامعه معرفی میکنند و هرچند که گهگاه حق با آنهاست، اما انتقاد و نارضایتیشان در واقع نه از سر اصول، که از روی حسادتی کور است: چرا فلانی پولدار است و ما نیستیم؟ چرا فلانی قادر به انجام کارهایی است که ما نمیتوانیم؟ چرا ما جای فلانی نیستیم؟ در واقع آرزوی این افراد برخلاف آنچه ادعا میکنند نه «عدالت اجتماعی»، که حسرت پولشویی و اختلاس و سوءاستفاده از مقام است! آنچه عمدتاً در ادبیات چپگرایانه ترویج میشود «نفرت طبقاتی» است: دوری باطل و ویرانگر که بهجای واقعبینی، مبتنی بر آرمانهای خیالی است و در آرزوی جامعهای بدون طبقه در عمل ثروتمندان شایسته را برمیاندازد تا جای آنان را به نوکیسگانی رذل و عاری از شرافت دهد. بازماندۀ آقای ف.ف در عوض ساختن دوقطبی دیو و فرشته از سرمایهدار و مستمند، مخاطب را آگاه میکند که در جای دیگری بهدنبال عوامل بنیادین نابسامانیهای اقتصادی بگردد. البته درهمشکستن این کلیشۀ آسیبزا بهمعنی ساختن کلیشهای جدید و تقدیس ثروتمندان و تحقیر فروافتادگان نیست. بازماندۀ آقای ف.ف در خلال طنز سرشارش مروج نگاهی واقعگرایانه به جامعه است: اینکه انسانهای شریف و بیشرف در هر قشری وجود دارند و برچسبهای طبقاتی در تقدیس و تکفیر یک قشر تا چه پایه بیاعتبار و آسیبزا هستند.
بازماندۀ آقای ف.ف همچنین رمانی در ستایش دوستی است. تنها دوست واقعی سعید بهعنوان یک مرفه ظاهراً بیدرد، یکی از همنسلانش در قشر متوسط است: دوستی که از خانواده به او نزدیکتر است. گذشته از درهمشکستن کلیشههای طبقاتی، رابطۀ سعید و سینا نشاندهندۀ نمونهای از دوستی صمیمانه و صادقانه تا پای جان و بدون هرگونه سوءاستفاده و چشمداشت است: نه سعید در پی بهرهکشی از سینا و تحقیر اوست، نه سینا به سعید به چشم کارت بانکی نگاه میکند. بازماندۀ آقای ف.ف نیاز به دوستی بیقیدوشرط و وفاداری صادقانه را بالاتر از هر چیز دیگری مینشاند.
نثر
قلم نویسنده بسیار روان و بهدور از هرگونه لفاظی بیهوده است که علیرغم حجم زیاد کتاب، فرایند خواندن را بسیار سرعت میبخشد. کتاب تماماً بهشکل محاورهای و بهصورت شکسته نوشته شده است که در قیاس با نثر رسمی و ناشکسته بهمراتب دشوارتر است و سخت در معرض فروافتادن در شلختگی نوشتاری؛ اما نویسنده بهخوبی از پس محاورهنویسی برآمده و جملات سست و بهلحاظ زبانی غلط در پیکرۀ اثر بسیار اندک است. البته که باید اقتضائات نگارش گفتاری را نیز در نظر داشت: حذف کردن کلیشههای زبانی و ساختارهای بهلحاظ دستوری غلطی که بههرحال در زبان محاوره رواج یافتهاند ممکن است منجر به مصنوعی و غیرواقعی شدن زبان داستان شود. توصیفات کتاب بسیار گیرا و غنی است و در عین صراحت و سادگی و پرهیز از طولوتفصیلات کسلکننده، خواننده را بهخوبی درگیر فضای داستان میکند. اساساً بازماندۀ آقای ف.ف بابت توصیفات غنی و جاندارش بهمعنای واقعی کلمه نثری مصور دارد و بهجد مستعد اقتباسی سینمایی یا تلویزیونی است.
ساختار روایی
بازماندۀ آقای ف.ف تماماً از زاویهدید اولشخص و از زبان سعید فرهمند روایت میشود و از ابتدا تا انتها روندی خطی و منظم دارد و طی بیستویک فصل پیش برده میشود. داستان تا فصل هجدهم در بازۀ زمانی هفت روز رخ میدهد و شرح تلاشهای سعید و سینا برای پیدا کردن جواب است. در فصلهای نوزدهم، بیستم و بیستویکم به وقایع پس از حل شدن ماجرای ارثیه پرداخته میشود که طی آن رازهایی دربارۀ فعالیتهای پنهانی فرهمند و تبعات آن برملا میشود. علیرغم استفاده از زاویهدید اولشخص، خواننده با حدیثنفس بیامان یک راوی درونداستانی مواجه نیست و بخش عمدۀ داستان از طریق گفتوگوی شخصیتهای دیگر با سعید پیش برده میشود. ازاینرو بازماندۀ آقای ف.ف را باید رمانی اساساً گفتوگومحور دانست که در میانۀ این گفتوگوها گهگاه شاهد افکار راوی نیز هستیم. سرعت پیشروی داستان نه آنقدر سریع است که مخاطب در میانۀ گفتوگوهای شخصیتهای متعدد، خط اصلی داستان را گم کند و نه آنقدر کند است که در افکار راوی غرق شود و داستان به ورطۀ شعارزدگی گرفتار شود. در عین اینکه ماجرای ارثیۀ فرهاد فرهمند طی هجده فصل کاملاً به پایان میرسد، اما پایانبندی کتاب در سه فصل آخر را شاید بتوان نوعی پایان باز تلقی کرد؛ زیرا ناگهان پرده از اسراری برداشته میشود که شدیداً کنجکاوی خواننده را برمیانگیزد، اما این رازها در هالهای از ابهام باقی میمانند و خواننده در خماری کشف حقیقت رها میشود. همین پایانبندی متفاوت، بازماندۀ آقای ف.ف را از درغلتیدن به ورطۀ داستان کلیشهای پدری سالخورده که با کاری حکیمانه میان میراثخوارانش صلح و دوستی برقرار میکند نجات داده است. همچنین ابعادی پنهان از زندگی مرموز فرهمند فقید برملا میشود که میتوان آن را بهمنزلۀ آغازی برای یک ماجراجویی تازه تلقی کرد: یکی دیگر از ماجراهای سعید و سینا در کتابی دیگر. اکثر داستانها اغلب تنها برشی از زندگی شخصیتهایشان را روایت میکنند. همیشه جایی که ماجرایی به پایان میرسد، ماجرای تازهای آغاز میشود و این سیر بیوقفه ادامه دارد. ازاینرو نمیتوان به پایانبندی بازماندۀ آقای ف.ف ایرادی اصولی و ساختاری وارد کرد و آن را ناقص و نابسنده دانست. چه بسا که همین پایان باز و سؤالاتی که بیپاسخ میگذارد ممکن است آتش اشتیاق خواننده را برای ادامۀ ماجراهای سعید و سینا شعلهور سازد.
شخصیتپردازی و فضاسازی
شاید بارزترین ویژگی تکنیکی بازماندۀ آقای ف.ف شخصیتپردازی و فضاسازی بهشدت قوی و گیرای آن باشد. این گیرایی از همان صفحات آغازین کتاب خواننده را محسور خود میکند و تا پایان کتاب بدون اینکه وقفهای در آن ایجاد شود استمرار دارد. تمام شخصیتها اعم از اصلی و فرعی، حتی شخصیتهایی که تنها در یک صحنۀ کوتاه حضور دارند، بهشدت واقعی به نظر میرسند. کیفیت شخصیتپردازیهای کتاب هم شامل توصیفات ظاهری و هم خلقوخو و طرز بیان خاص هریک از شخصیتهاست. بهعبارت دقیقتر مخاطب با شخصیتهایی کاملاً واقعی روبهروست، نه تعدادی تیپ کلیشهای. تلاش نویسنده برای شخصیتپردازی دقیق حتی دربارۀ فرعیترین شخصیتها تجربۀ خواندن بازماندۀ آقای ف.ف را به چیزی فراتر از یک رمانخوانی معمولی تبدیل میکند و به زندگی کردن با آدمهایی کاملاً واقعی بهمدت هفت روز میماند. در میان تمام شخصیتها، دو شخصیت اصلی سعید و سینا چنان واقعی و جذاب هستند که نویسنده میتواند ماجراهای آنها را در کتابهای مستقل دیگری ادامه دهد. خصوصاً سینا که بیاغراق بیش از نود درصد بار طنز داستان را یکتنه به دوش میکشد و همین او را به شخصتی دوستداشتنی و فراموشنشدنی تبدیل میکند. هر دو شخصیت اصلی و کلیدی داستان پسر هستند و شخصیتهای مؤنث کمتر در کانون توجه قرار دارند. این مسئله علاوه بر اینکه تسلط نویسنده بر پردازش شخصیتهای جنس مخالف را بهخوبی نشان میدهد همچنین بیانگر این است که با داستانی کاملاً حرفهای و بهدور از کلیشههای جنسیتی و شعارهای فمینیستی روبهرو هستیم. نویسنده هر جا که اقتضای داستان ایجاب کرده شخصیتها را فارق از جنسیت و گرایشهایشان وارد صحنه میکند و بههیچوجه در پی شعار دادن از زبان آنها نیست.
فضاسازیهای داستان نیز به همان اندازه گیرا و شدیداً زنده است. با اینکه نویسنده در پایان کتاب تصریح کرده که «شباهت نام و نامخانوادگی و ارتباطات سیاسی، لوکیشنهای خیابانی و... در این کتاب به هیچ فرد و یا مکان خاصی کنایه ندارد و هرگونه تشابه کاملاً اتفاقی بوده است» (ص 581)، همهچیز کتاب شدیداً واقعی به نظر میرسد و خواننده را به وسوسۀ کشف مکانهای داستان در تهران کنونی میاندازد.
درهمآمیزی ژانرها
داستان بازماندۀ آقای ف.ف در تهران و در سال 1397 رخ میدهد و هرچند عاری از هرگونه مسئلۀ غیرواقعی و فانتزی است، بهطور کلی رمانی در ژانر گمانهزن محسوب میشود و نمیتوان آن را اثری متعلق به جریان رئالیستی دانست.
بازماندۀ آقای ف.ف بهعنوان یک رمان گمانهزن ترکیب ماهرانۀ ژانر معمایی با ژانر طنز است و این درهمآمیختگی چنان است که بهسختی میتوان مرز این دو را از هم تفکیک کرد. فقط کافی است به معمایی که طرح میشود توجه کنیم: سوسکها از چه رنگی خوششان میآید؟! سرنوشت میراث افسانهای بزرگترین سرمایهدار ایران طبق وصیت خودش به چنین سؤال احمقانه و جنونآمیزی گره خورده است! البته فرهمند فقید به قواعد بازی جوانمردانه پایبند بود و نشانههایی برای کشف جواب این معمای بهظاهر لاینحل باقی گذاشته است؛ هرچند که پیدا کردن هرکدام از این نشانهها هم خود معمایی دیگر است. بهعنوان یک رمان معمایی، بازماندۀ آقای ف.ف تا پایان بدون کوچکترین لغزشی که منجر به لو رفتن جواب شود، مخاطب را با خود همراه میکند. سه فصل پایانی کتاب که به وقایع پس از ماجرای ارثیه میپردازند هم کاملاً معمایی هستند؛ با این تفاوت که مخاطب دیگر با یک معمای مضحک و ریشخندآمیز طرف نیست، بلکه با معماهایی علمیتخیلی و جنایی مواجه میشود که بیپاسخ باقی میمانند. بههرحال سعید و سینا پس از گذراندن هفتهای پرماجرا و جان به در بردن از چالشی نفسگیر فعلاً قصد استراحت دارند و بهدنبال دردسر تازه نمیگردند!
در جایگاه یک رمان طنز، بازماندۀ آقای ف.ف را به جرئت میتوان شاهکار تلقی کرد. نوشتن یک طنز 581صفحهای بدون درغلتیدن در ورطۀ ابتذال و شوخیهای جنسیتی و جوکهای بیمزه مسلماً کار هرکسی نیست. زمینۀ طنزپردازی نویسنده معضلات اقتصادی جامعۀ ایران و بهطور خاص افزایش قیمت بیسابقۀ دلار و تبعات آن در سال 1397 است که با استفاده از تعارض جایگاه طبقاتی سعید و سینا و موقعیتهای طنزی که این تعارض ایجاد میکند بهخوبی پرداخت شده است. اما بارزترین ویژگی طنز بازماندۀ آقای ف.ف که شاید در کمتر اثری بتوان سراغ گرفت کثرت اصطلاحات خاص دهههفتادیهاست. از این منظر باید بازماندۀ آقای ف.ف را دانشنامۀ اصطلاحات و کنایات اختراعی دهههفتادیها در نظر گرفت و چه کسی بهتر از یک نویسندۀ دهههفتادی میتوانست از پس چنین کاری برآید؟ صدالبته که بسیاری از این اصطلاحات چندان مؤدبانه نیستند! نویسنده در اینجا راهی میانه رفته و برای بسیاری از این اصطلاحات برابرنهادی مؤدبانهتر ساخته است و همین بازی با کلمات به بار طنز داستان بیش از پیش افزوده است.
بهجز ترکیب ژانر معمایی و طنز که ژانر غالب اثر است، میتوان ردپای ژانرهای وحشت و جنایی و علمیتخیلی را در یکسوم پایانی کتاب پیدا کرد که با وجود اینکه در کلیت اثر اهمیتی حاشیهای دارند، اما بسیار تأثیرگذار و تکاندهنده از کار درآمدهاند. اگرچه مضامین عاشقانه در داستان بسیار اندک است و نمیتوان بازماندۀ آقای ف.ف را اثری در ژانر عاشقانه قلمداد کرد، با این حال در پردازش شخصیتها به عواطف و احساسات آنها نیز پرداخته شده و همین از خشک و تکبعدی شدن داستان جلوگیری کرده است.
نتیجهگیری
اگر جلد اول و دوم ارتش ششگله را رویهمرفته اولین اثر ستاره روشن در نظر بگیریم، بازماندۀ آقای ف.ف را باید دومین اثر و نخستین رمان بلند او (در قیاس با جلد اول و دوم ارتش ششگله که رمان کوتاه محسوب میشوند) دانست. درخشان بودن بازماندۀ آقای ف.ف از بابت نثر، توصیف، فضاسازی و شخصیتپردازی خصوصاً برای مخاطبانی که ارتش ششگله را خوانده باشند بیش از پیش ملموس خواهد بود؛ چراکه گویای پیشرفت شگفتآور و محسوس قلم نویسنده در هر آن چیزی است که سابقاً در آن ضعف داشته است. گذشته از پیشرفتهای تکنیکی قلم نویسنده، بازماندۀ آقای ف.ف نیز همانند ارتش ششگله حاوی مضامین ارزشمندی است که آن را به چیزی فراتر از یک اثر سرگرمکننده تبدیل کرده است. لذت بردن از آثار ادبی امری کاملاً سلیقهای است و چه بسیارند آثار تحسینشدهای که باب طبع افراد بسیاری نبودهاند؛ اما سلیقۀ ادبی عموم مردم یک مسئله است و بحث اصولی بر سر ساختار و محتوای اثر مسئلهای دیگر. بازماندۀ آقای ف.ف بیگمان کتابی صددرصد تکنیکی و در نوع خود یک شاهکار است که حتی یک جملۀ اضافه در سرتاسرش نمیتوان یافت و توالی مطالبش کاملاً حسابشده و بجاست. میتوان بازماندۀ آقای ف.ف را به هر علتی دوست نداشت؛ ولی بهسختی میتوان ایرادی اصولی و ساختاری در آن یافت.
مشخصات ظاهری کتاب
بازماندۀ آقای ف.ف اثر ستاره روشن را نشر شادان در تابستان سال 1400 در قطع رقعی و 582 صفحه با جلد شومیز و قیمت 135،000 تومان منتشر کرده است. ویراستاری کتاب را مژگان معصومی انجام داده که با کمال تأسف بسیار بد است. ایراد هکسره، غلطهای املایی (وجود دو غلط املایی فاحش تنها در 50 صفحۀ نخست کتاب)، نایکدستی در گذاشتن هی، ۀ یا حذف آن و رعایت نکردن گهگاه نیمفاصله عمدهترین ایرادات ویرایشی کتاب هستند. متأسفانه ایرادات ویرایشی کتاب بهقدری فاحش و مکرر است که درج نام ویراستار در کتاب بیشتر به شوخی میماند. از سوی دیگر از متنی تا بدینحد نایکدست بهوضوح مشخص است که فرد دیگری بهجز نویسنده در آن دست برده و نمیتوان تصور کرد نویسندهای که دقت نظر و ورزیدگی قلمش از ساختار بینقص داستان هویداست تا بدین پایه مرتکب شلخته و نایکدستنویسی شده و مدام خود را نقض کرده باشد. طرحجلد کتاب اگرچه بهطور کلی چشمنواز است، اما مطلقاً هیچربطی به محتوای کتاب ندارد و یادآور رمانی عاشقانه است، نه یک طنز معمایی. متن پشت جلد که اساساً باید اولین روش برای معرفی کتاب به مخاطب باشد عملاً دربارۀ پیرنگ و محتوای داستان هیچ نمیگوید. از آن بدتر متن درج شده بر حاشیۀ جلد کتاب است؛ خصوصاً این بخش از آن: «...و عشق به عنوان رازِ دیگر زندگی مرز میانِ این مسئولیت و موقعیت را درهم میشکند چون آدمِ عاشق، دیگر سر از پا نمیشناسد و ترازویی برای عشقورزیدن و اندازهگیری عشق ندارد. وقتی پای عشق درمیان باشد دیگر نیازی به ترازو برای سنجیدن نیست!». حقیقتاً نمیتوان درک کرد که این توصیههای نامفهوم عاشقانه در معرفی یک کتاب طنز معمایی که اساساً عاشقانه نیست چه کارکردی دارد! البته طرحجلد و جزئیات مربوط به آن در نهایت به سیاستهای خاص ناشر برای بازاریابی بستگی دارد. کتاب از نظر صفحهآرایی، فونت، جنس کاغذ، جلد شومیز لبهبرگردان و کیفیت چاپ در سطح بسیار مطلوبی قرار دارد و به تناسب وضعیت بازار نشر بسیار منصفانه قیمتگذاری شده است.
نظر شما