پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۴
جهان مترجم از جهان مولف جداست/ مترجم یک مهره در ساختار عظیم است

مترجم یک مهره در یک ساختار بسیار عظیم است. زیرا افراد تابع جهانی هستند که در آن زیست می‌کنند و افراد با گفتمان‌های غالب بر جوامعشان به جهان نگاه می‌کنند. بنابراین جهان مترجم از جهان مولف جداست. از اینرو متن ترجمه شده متنی مستقل از متن مبدا است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، همزمان با هفته کتاب و کتابخوانی، نشست «کیفیت‌سنجی ترجمه کتاب، چرایی و چگونه» عصر روز گذشته با حضور فرزانه فرحزاد، علیرضا خان‌جان و محمدرضا اربابی به میزبانی خانه کتاب و ادبيات ايران و همکاری کانون سراسری مترجمان در سرای اهل قلم برگزار شد.

در این نشست فرزانه فرحزاد با تاکید بر این نکته که از سال 1385 به بعد دیگر مترجم نیست که نمره می‌گیرد بلکه ترجمه است که نمره می‌گیرد تاکید کرد: با تکیه بر این موضوع می‌توان کیفیت سنجی را از نقد جدا کرد.
 
خان جان نیز در ابتدای این نشست بیان کرد: ارزشیابی معمولا در محیط‌های آموزشی یا در محیط‌های مختلف علمی انجام می‌شود. آنجاست که ما مجبور می‌شویم سطوح مختلف یادگیری را بسنجیم. طبعا ما در امر ترجمه خودمان را به دلیل محدودیت‌هایی که داریم مثل محدودیت زمان، منابع و... محدود می‌کنیم، در نتیجه ارزیابی از سطوح متنی فراتر نمی‌رود. اما نقد یک فعالیت بسیار دقیق‌تر است. نقد اساسا خودش را محدود به نوشتار نمی‌کند. ایدئولوژی‌ها و عقاید و تاثیر و تاثرهای فرهنگی و حکومتی و مردمی در آن می‌گنجد. هردوی اینها بر بنیان معادله استوارند. ترجمه کیفی نقطه شروع ترجمه است، اما تکنیک معادله سطوح متفاوت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی را در بر نمی‌گیرد.
 
در ادامه اربابی از فرحزاد سوال کرد: فصل مشترک CBA و تفاوتش با تحلیل گفتمان انتقادی، پارادایم‌های ایدئولوژیک است که مدل سه وجهي شما مبتنی بر CBA را پایه‌گذاری کرده و با توجه به اینکه مدل شما در مقالات و پایان‌نامه‌های زیادی به‌کار رفته است مختصری درباره مدل توضیح دهید و بفرمایید اساسا نگاه شما به تعادل در ترجمه چگونه است؟

فرحزاد در پاسخ بیان کرد: من وقتی معلمی می‌کنم به شاگردهایم تعادل در ترجمه را یاد می‌دهم. در امر آموزش تعادل در ترجمه وجود دارد، اما وقتی معلمی نمی‌کنم و در نقش یک پژوهشگر قرار می‌گیرم، به تعادل در ترجمه معتقد نیستم. مدل سه وجهي  را هم به همین دلیل ساختم که متوجه شدم یک جاهایی ترجمه متنی جواب نمی‌دهد و در واقع تعادل در ترجمه پاسخ نقد را نمی‌دهد. بنابراین نقد را از ارزشیابی جدا کردم و از ابزار تحلیل گفتمان انتقادی استفاده کردم و از نقد فوکویی بهره بردم تا تکلیف خودم و متن را مشخص کنم. زیرا ترجمه متن ادبیات کودک، ادبیات سیاسی، ادبیات اجتماعی و ... هرکدام در جامعه خودشان نقش متفاوتی را ایفا می‌کنند.
 
وی ادامه داد: اما در نقد، تحلیل گفتمان انتقادی ترجمه را خیلی سیاسی و ایدئولوژیک می‌بیند و این با شاخه‌ای که من در آن فعالیت می‌کردم مطابق بود. بعد از مطالعه تحلیل گفتمان فوکویی و تحلیل گفتمان فرکلاف متوجه شدم که بین ترجمه و فرهنگ رابطه ایجاد می‌شود. فرکلاف می‌گوید متن‌ها در همه علوم با هم ارتباط دارند و یکدیگر را نقد می‌کنند و من این تعریف را در علم ترجمه آوردم و جا انداختم و معتقدم ترجمه می‌رود تا در جامعه مقصد و آنجا جا می‌افتد.
 
فرحزاد تصریح کرد: برای مثال در متن مبدا اگر جمله مجهول باشد، یعنی فاعل حذف شده است و اگر در متن مقصد فاعل وجود نداشته باشد به این معناست که کنشی رخ نداده است و کنش‌ها و کننده کار در متن حذف می‌شود. بنابراین به این نتیجه رسیدم که ترجمه را خارج از متن نگاه کنم و آن را محدود به کلمه و زبان نبینم و در یک بافت بزرگتر و کلان‌تر به آن نگاه کنم.
 
خان‌جان در ادامه این نشست بیان کرد: تعادل، هم‌سو با جریان قالب بر مطالعات ترجمه بود که از یک مقطعی رویکرد جدید و زاویه جدید به آن اضافه شد. من در این زمینه با دکتر فرحزاد هم‌عقیده‌ هستم. اما معتقدم نقد ترجمه به مفهوم مدرن چیزی است که ذهنیت عمومی درباره ترجمه دارد و اعتقاد عوام بر این است که متن پسین باید معادلی از متن پیشین باشد. اما محصول فرآیند ترجمه با این طرز فکر همسویی ندارد. بنابراین اساسا در نگاه به مطالعات ترجمه باید به این سمت برویم که ترجمه چیست و با مخاطب چه می‌کند؟
 
او بیان کرد: برخلاف فرحزاد که معتقد است رابطه بینامتنی جایگزین رابطه تعادلی می‌شود، من معتقدم این یک ابزار متمم و کمک کننده است و در جایی که ترجمه متعارف به بن‌بست می‌رسد، این ابزار به کمک ما می‌آید. به عقیده من نگاه امروزه ما به تعادل با نگاه سنتی به تعادل، بسیار متفاوت شده است و تعریف تعادل در قدیم، آنچه امروزه از تعادل مد نظر است را پاسخگو نیست. تعادل سطوح و معانی مختلف دارد. آن‌چه حرف روز است این است که آن برداشت سنتی از ترجمه که ناظر بر فرمول ریاضی‌وار ترجمه بود دیگر وجود ندارد. در پارادایم فرهنگی (نگاه امروزی به ترجمه) تعادل پویا، مد نظر است و تعادل سنتی را نقض نمی‌کند. حال این سوال پیش می‌آید که چه تغییراتی در سطوح متنی رخ داده که اهمیت ترجمه با تعریف سنتی آن دیگر سازگار نیست؟ پاسخ این است که واقعیت‌های جاری فرهنگی و ادبی امروزه، در ترجمه نقش مهمی دارند و در رابطه بین فرهنگ و ادب با ترجمه تعادلی برقرار نشده است و اینجاست که تحلیل بینامتنی به کمک می‌آید.
 
خان جان اظهار کرد: به عنوان مثال در ترجمه یک غزل از فارسی به انگلیسی، وزن، موسیقی، قافیه و ردیف را از متن مبدا نمی‌توان به متن مقصد منتقل کرد و حتی اگر چنین هم شود، آیا کاربرد و کارکردی که غزل در جامعه مبدا دارد در جامعه مقصد خواهد داشت؟ اما با توجه به اینکه هیچ ترجمه‌ای ره به کمال نمی‌برد، نمی‌توان تعادل را در ترجمه کنار گذاشت. زیرا تعادل سنگ‌بنای ترجمه است، آنچه در مطالعات ترجمه نیاز است این است که ما باید تعریفمان از تعادل را تغییر دهیم و رویکردمان را نسبت به آن عوض کنیم.
 
وی ادامه داد: رابطه تعادلی به مفهوم واقعی کلمه را باید در حد حداکثری رعایت کنیم. دکتر فرحزاد سطوح بالاتری را معتقدند که اهمیت نقش ادبیات و فرهنگ در ترجمه است. من معتقدم اگر مترجم مفهوم سنتی تعادل را فقط در ذهن داشته باشد و طبق آن پیش برود قطعا متن مقصد، معادل درستی از متن مبدا در نمی‌آید. اما اگر بخواهیم به تحلیل درستی برسیم به ابزار بینامتنی هم نیاز پیدا می‌کنیم. بینامتنیت هم در نظام مبدا و هم در نظام مقصد مهم است.
 
در ادامه این نشست فرحزاد اظهار کرد: اینکه شما معتقدید در یک جاهایی تعادل نیاز است و تعادل وجود دارد، به عقیده من در همانجا نیز تعادل وجود ندارد. برای توصیف رابطه بین هر متن مبدا و ترجمه هر متن مقصدی، فقط بینامتنیت وجود دارد. متون به طور مستمر در حال حرکت ترجمه‌ای هستند و وقتی ما با یک سلسله متن مواجه هستیم که همه ترجمه یکدیگر هستند، دیگر فرمول ریاضی و معادله در ترجمه به‌کار نمی‌رود و رابطه‌شان بینامتنی است.
 
خان‌جان این صحبت فرحزاد را اینگونه پاسخ داد: ارزیابی کیفی ترجمه باید سه معیار داشته باشد، naturalness، acceptable، و reliable. بنابراین مقبولیت و خوانش‌پذیری از اصول مهم ترجمه کیفی است که در سطح تعادل سوری برقرار نمی‌شود بلکه در سطح تعادل فركشنال برقرار می‌شود. یعنی متن ترجمه شده در فرهنگ مقصد همان‌کاری را می‌کند که آن متن در مبدا می‌کند.
 
در این هنگام اربابی پرسش خود درباره کارکرد ترجمه در مبدا و مقصد را مطرح کرد و پرسید: آیا شما معتقدید که متن مقصد یا همان متن حاصل از ترجمه، باید همان کارکردی را داشته باشد که آن متن در جامعه مبدا داشته است؟
 
فرحزاد در پاسخ به این سوال گفت: وقتی صحبت از متن‌پیش‌از‌ترجمه و متن‌پس‌ازترجمه می‌شود، صحبت از دو متن متفاوت می‌شود. متن‌پیش‌از‌ترجمه در جامعه خودش کارکرد خودش را دارد و متن‌پس‌ازترجمه نیز در جامعه خودش کارکرد خودش را دارد. بنابراین ما باید متن ترجمه شده را یک متن مستقل بدانیم. زیرا به غیر از مترجم شخص دیگری متن مبدا را نخوانده است و کتاب‌خوان‌ها فقط متن مقصد را می‌خوانند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. تنها زمانی که ترجمه موازی زیاد می‌شود انجاست که مترجم هویت مستقلی از ترجمه پیدا می‌کند و مخاطب ترجمه x را به ترجمه y ترجیح می‌دهد.
 
او تصریح کرد: نقد ترجمه، ابعادی را روشن می‌کند که قبلا به آن توجه نشده بود. مترجم یک مهره در یک ساختار بسیار عظیم است. زیرا افراد تابع جهانی هستند که در آن زیست می‌کنند و خودشان را در آن می‌بینند و ترجمه معمولا بین ساختارگرایی و پساساختارگرایی مانده است. به عقیده من اختیار مترجم بسیار محدود است زیرا افراد با گفتمان‌های غالب بر جوامعشان به جهان نگاه می‌کنند و جهان مترجم از جهان مولف جداست از اینرو متن ترجمه شده متنی مستقل از متن مبدا است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها