نگاهی به کتاب «در جست و جوی آرمانها» به مناسبت 16 آذر روز دانشجو
دانشجویی که «فاوست» را نخوانده، نمیتواند مهندس شود!/دانشجویان فارغالتحصیل باید برای توسعه کشورشان برگردند
کتاب «در جست و جوی آرمانها» خاطرات مهدی نواب (از تولد تا پایان دوران سفارت (1326- 1362) است که از دوران کودکی آغاز و به پایان دوران سفارت در آلمان ختم میشود. بخش مفصلی از کتاب به اقامت نواب در آلمان اختصاص دارد. مهدی نواب در این کتاب به ترسیم فعالیتهای سیاسی و تحصیل دانشجویان ایرانی در اروپا به ویژه آلمان میپردازد.
«ایام کودکی، دبیرستان علوی و ورود به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی»، «عزیمت به آلمان، آغاز تحصیلات و فعالیتهای دانشجویی»، «دانشگاه فنی هانوفر، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا»، «نقش دکتر علی شریعتی، تاسیس نهضت آزادی ایران در اروپا»، «سفر ایران، ازدواج و ماموریتها»، «پایان تحصیلات دانشگاهی و آغاز تحقیقات علمی»، «گسترش فعالیتهای سیاسی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در ایران»، «تجربیات پاریس و دیدارها با آیتالله خمینی»، «ماموریت به عنوان سفیر ایران در آلمان» و «ماموریتهای بینالمللی، پایان دوران سفارت» عناوین بخشهایی کتاب را تشکیل میدهند.
همانطور که از فهرست بخشهای کتاب مشخص است عمده مطالب به فعالیتهای راوی در خارج از ایران اختصاص دارد، از روایت کتاب به فضای فعالیتهای سیاسی دانشجویان خارج از ایران و اوضاع سالهای ابتدای انقلاب اسلامی میرویم و از چندوچون آن روزها اطلاعات بیشتری دریافت میکنیم. اهمیت این کتاب به دلیل جزئیاتی است که درباره تشکیل، تکوین و رویکرد «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا» بیان شده است. نواب خود از کسانی است که در چند و چون حوادث فعالیتهای سیاسی انجمن حضور داشته و اطلاعات خوبی را به مخاطب ارائه میکند.
تعطیلی جلسات قاین به عللی!
مهدی نواب، شروع فعالیت خود را به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی در آلمان غربی با نگاهی به وضعیت سفارتخانه و استقرار در جایگاه جدیدش چنین شرح میدهد: «تا پیش از انقلاب اسلامی، سفارت ایران در بن، در حدود شصت کارمند داشت و زمانی که من سفارت را تحویل گرفتم نزدیک به چهل نفر از آنان سفارت را ترک کرده بودند و در نتیجه من در کل دوران ماموریتم، وظایف و امور سفارت را در مقایسه با پیش از انقلاب به چندین برابر افزایش یافته بود، با حدود 23 نفر که برخی از آنان همزمان با حضور من در در نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در بن، فعالیت خود را سفارت آغاز کرده بودند، مدیریت کردم. من در دوران ماموریتم هنوز در فضای آرمانخواهی و پایبندیهای اعتقادی قبل از انقلاب تنفس میکردم و به همین لحاظ از اقامت در رزیدانس (خانه سفیر) خودداری و آن را به همراه کارکنان و خدمهاش به آسایشگاه مجروحان جنگی تبدیل کردم و در حومه شهر بن برای اقامت خود و خانوادهام یک منزل کوچک ساده اجاره نمودم.» (ص 20)
قبل از اینکه نواب به آلمان برای تحصیل برود به فعالیت سیاسی گرایش پیدا کرد و در برخی مجالس سخنرانی حضور یافت: «آخرین سخنران کوی قاین در تاریخ بیست و چهارم اسفند ماه سال 1341 آقای گلزاده غفوری بود. او راجع به اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر سخن گفت. حاج جعفر آقا خرازی در تمام جلسات به عنوان مجری برنامهها عمل میکرد. خوشآمدگویی به حاضران و اعلام برنامه، معرفی سخنران، اعلام موضوع سخنرانی و علت انتخاب آن موضوع، اداره جلسات و پرسش و پاسخ و بالاخره اعلام ختم جلسه بر عهده او بود. پس از پایان سخنان آقای گلزاده غفوری حاج جعفرآقا خرازی در مقابل جمعیت قرار گرفت و با صدایی حزنآمیز اعلام کرد که جلسات ماهیانه کوی قاین تا اطلاع ثانوی به عللی تعطیل خواهد بود. او عبارت «به عللی» را سه بار تکرار کرد. (ص 48)»
زمانی که مهدی نواب به آلمان میرود، سید محمد بهشتی در هامبورگ حضور دارد و راوی در چند برخورد از او سخن میگوید: «شهید بهشتی توصیه کرد که چنانچه دانشجویان مسلمان ایرانی قصد دارند تشکیلات مستقلی را به وجود دارند، حتما از همان عنوان نام امسو استفاده کنند و در پرانتز عبارت گروه فارسی زبان را به آن بیفزایند و تلاش کنند که این اقدام، خدشهای در همبستگی دانشجویان مسلمان و تشکیلات امسو وارد نکنند و موجب انشقاق و اختلاف با سایر دانشجویان مسلمان از سایر کشورها نشود. (ص 89)» قابل ذکر است که امسو نیز به ابتکار دوستان ایرانی تاسیس شده بود، بدین ترتیب که مصطفی حقیقی در سال 1338 برای ادامه تحصیل به آلمان آمده و تحصیل خود را در شهر برانشویگ آغاز کرده بود. او در ایران از فعالان انجمنهای اسلامی بود. انگیزه او در فعالیتهای تشکیلاتی اسلامی موجب شد که تعدادی از دانشجویان مسلمان از کشورهای سوریه، اردن، مصر، عراق و پاکستان را گرد هم آورد و انجمن اسلامی دانشجویان شهر برانشویگ را تاسیس کند.»
ماجرای میز کتاب در دانشگاه
فضای چپ در آلمان هم پویاست و در میان دانشجویان خودش را با علائمی نشان میدهد: «در خرداد ماه سال 1346» در آن برهه زمانی، به اتاق اکثرا دانشجویان که وارد میشدی عکسهای هوشی مین، چهگوارا و فیدل کاسترو بر دیوارها دیده میشد و این جمله چه گوارا که «در هر نقطه از جهان باید یک ویتنام برای آمریکا بر پا کرد»، شعار جنبش اواخر دهه شصت میلادی دانشجویان آلمانی بود. در چنین شرایطی بدیهی بود که تعداد زیادی از دانشجویان آلمانی، از دانشجویان ایرانی در تظاهرات و اعتراضاتشان علیه شاه به عنوان یک دست نشانده امپریالیسم در منطقه پشتیبانی کنند. (ص 101)»
کتابهای فارسی هم جایی در فعالیتهای سیاسی دانشجویان داشت به طوری که رویداد «میز کتاب» را رقم زدند: «رسم بود که انجمنها، سازمانها و گروههای مختلف دانشجویی، بعضی روزها در پشخوان غذاخوری دانشگاه، میز کتاب بگذارند و کتابهای موردنظرشان را در معرض دید و فروش علاقهمندان قرار دهند. ما نیز از این فرصت استفاده میکردیم و دو روز در هفته در آن محل، میز کتاب میگذاشتیم، غیر از قرآن و نهجالبلاغه کتابهای منتشر شده توسط «سهامی انتشار» و عمدتا کتابهای آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی قابلیت عرضه داشت. (ص 110)»
روایت نواب از امتحان شفاهی با یکی از پرفسورهای سختگیر دانشگاه خواندنی است به ویژه که عرق شدیدی به فرهنگ آلمان دارد: «امتحان شفاهی من داستان جالبی داشت. بعد رعایت از آداب حضور، پرفسور متینگ که پشت میز کارش نشسته بود، اجازه نشستن به من داد. او سوال کرد: خارجی هستید؟ پاسخ دادم: از ایران میآیم. او لبخندی زد و کمی جدی تر نشست. در آن زمانها دانشجویان خارجی به خصوص از آنها که از کشورهای نفتی آمدند از احترام خاصی برخودار بودند. او سوال کرد: چند سال است که در آلمان اقامت دارید؟ پاسخ دادم: حدود چهار سال. او گفت به اندازه کافی برای آشنایی با فرهنگ و تمدن آلمان فرصت داشتهاید. به من بگویید فاوست اثر گوته نویسنده آلمانی چگونه آغاز میشود؟ پاسخ دادم: من گوته را میشنام ولی فاوست را نخواندم. متینگ در حالی روی صندلیاش به پایین سر میخورد، فریاد زد: «بروید بیرون! یک دانشجوی خارجی که بعد از چهار سال اقامت در آلمان فاوست را نخوانده است، اجازه ندارد مهندس شود. (صص 133 و 134)»
فولکس واگنی برای عزیمت چمران
از جمله افراد مطرح سیاسی که نواب از آنها نام میبرد، از جمله سومین وزیر دفاع انقلاب اسلامی است: «من پس از اقامت کوتاهش [مصطفی] چمران در هانوفر، برای وی یک اتومبیل استیشن فولکس واگن تهیه کردم و او با همان اتومبیل به اتفاق خانوادهاش به لبنان رفت و در کنار امام موسی صدر در مدرسه فنی جدید التاسیس جبل عامل واقع در شهر صور در جنوب لبنان فعالیت خود را اغاز کرد. ص 183)»
نگاه برخی شرکتها و کارگزاران آلمانی به دانشجویان جهان سوم بسیار جالب است: «بعد از یک سال کار در شرکت بوش مجبور شدم آن شرکت را ترک کنم. زیرا اداره اقامت اشتوتگارت با تمدید اجازه کار من مخالفت کرد و در مراجعه من به اداره کارشناس پرونده گفت که خارجیان بعد از پایان تحصیل باید برای توسعه کشورشان به وطنشان بازگردند. البته سخن او، حق بود ولی نام من به دلیل فعالیتهای سیاسیام در لیست افراد تحت تعقیب ساواک قرار داشت و در نتیجه، به محض ورود به ایران دستگیر و زندانی میشدم. ص 206»
بعد از اتمام تحصیل نواب همچنان در صحنه فعالیت سیاسی پررنگ است او درباره برخی از فعالیتهایش مینویسد: «سال 1357 سال بسیار پرمشغلهای بود، شبها حداکثر دو ساعت میخوابیدم، روزها مجبور بودم به عنوان استادیار دانشگاه اشتوتگارت، حداقل از ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر به تدریس و تحقیق در علم مواد، مقاومت مصالح، رژیم حرارتی و ... مشغول باشم و از غروب آفتاب به بعد تا نزدیک سحر به ضبط و پیادهسازی پیامها و بیانیههای آیتالله خمینی از نوارها، تصحیح و تنظیم مجموعه آثار دکتر شریعتی، تنظیم و تدارک مجموعه قیام حماسهآفرینان قم و تبریز آماده سازی بخشی از نشریات اتحادیهها و نهضت آزادی خارج از کشور و امور مربوط به چاپ و توزیع آنها میگذشت. (صص 269 و 270)»
حمله مهاجمان؛ سفیر را بزنید
وقتی بحث و گفتوگوی نواب با چند دکتر و مهندس فنی آلمانی را میخواندم، تصورم بر این بود که آنها برای دریافت پول بیشتر به کشورهای جهان سوم میروند و پروژههایی را مدیریت میکنند، اما روایت مهندس کیلر خواندنی و عبرت آموز است: «در یکی از شبها که بحثمان بالا گرفته بود مهندس کیلر وارد بحث شد و گفت: «من اصولا درک درستی از واژه امپریالیسم بین المللی ندارم. فقط میدانم که انگیزه من به عنوان مدیر اجرایی پروژه نیروگاه بوشهر ربطی به اهداف امپریالیستی که شما از آن سخن میگویید ندارد. من میتوانم در ارلانگن زندگی راحتی داشته باشم. با همسر و فرزندانم و نوههایم در هوای خوب و ملایم این شهر به پارک و جنگل بروم و تفریح کنم. به یک رستوران آرام بروم و ساعاتی را به صرف غذا و گفتوگو با دوستانم بپردازم. من این زندگی راحت و مبطوع را رها کردهام و به بوشهر رفتهام در هوای آنجا گرم، مرطوب و در تابستان خفه کننده است. اگر بخواهی در شهر قدم بزنی بوی تعفن فاضلاب، انسان را خفه میکند. زبان مردم محلی را هم نمیفهمم از رستوران آرام و مطبوع هم خبری نیست. شبها هم از دست پشهها خواب آرام ندارم میدانید چرا مدیریت اجرایی پروژه ساخت نیروگاه در بوشهر را پذیرفتهام و تمام ناملایمتهای ناشی از اقامت در بوشهر به آرامش و زندگی راحت در ارلانگن به جان خریدهام فقط به یک دلیل. آن هنگام که کار ساخت و راهاندازی نیروگاه تمام میشود و بهرهبرداری از آن آغاز میشود و صدای موتورها که به گوشم میرسد و جگرم به حال میآید و به خودم میبالم. (ص 308)»
تقدیم استوارنامه سفیر به رئیسجمهوری یا نخستوزیر کشور میزبان آداب و رسوم خاصی دارد حتی اگر اعتقادی به آن نداشته باشید، آداب دیپلماسی را باید رعایت کنید، آدابی که برای مهدی نواب چندان خوشایند نیست: «از مدیر کل تشریفات وزارت امور خارجه آلمان درخواست کردم که زمان تقدیم استوارنامه مرا به تعویق بیاندازد با درخواستم موافقت شد. من در این فرصت، موضوع عدم تمایلم را به پوشیدن لباس فراک و استفاده از کروات به وزارت امور خارجه ایران منعکس کردم. بالاخره بعد از چندین بار مکاتبه با وزارت متبوع، کریم خداپناهی که در آن زمان، معاون وزیر امورخارجه بود، برایم نوشت که «رسمیت یافتن روابط دو کشور در سطح سفیر بر تمایلات شخصی اولویت دارد و رعایت تشریفات کشور میزبان ضروری است.» من هم چارهای نداشتم جز اینکه دستور وزارت خارجه را اجرا کنم. به همین منظور، یک دست لباس فراک مشکی و یک کروات نقرهای برای یک روز به قیمت هفتاد مارک کرایه کرده و پوشیدم و استوارنامهام را به رئیس جمهور آلمان تقدیم نمودم. (ص 354)»
یکی از نکاتی که از ابتدای کتاب تا به اینجا برایم قابل تفکر بود، حضور فردی به عنوان دانشجو با پیشینه سیاسی در کشوری است که بعدا در آن سفیر میشود و حالا با کمک همان دوستان دانشجوی همراه به لحاظ مرام سیاسی یک سفارتخانه را از گزند حوادث خواسته و ناخواسته در امان نگه میدارد: «لحظه حمله مهاجمان فرا رسید. بلافاصله آلارم متصل به اداره پلیس را فشار دادم و خودم را از طبقه پنجم به باغچه جلوی سفارت که مشرف به بلوار گودس برگر بود رساندم. دوستان اتحادیه هم، پنجرهها را بستند و از سفارت بیرون آمدند و مهاجمان قصد بالا رفتن از نمای ساختمان و ورود به اتاقها را داشتند که با مقابله ما روبرو شدند. آنهایی که مرا میشناختند فریاد زدند که سفیر را بزنید و آنگاه دسته جمعی به من حملهور شدند... تا زمانی که من عهده دار سفارت ایران در آلمان بودم، گروههای مهاجم هرگز نتوانستند در حمله به سفارت و اشغال آن توفیق یابند. بعد از پایان ماموریت من متاسفانه چندین بار سفارت در بن مورد هجوم و تخریب قرار گرفت. مهمترین این حملات در زمان سفارت حسین موسویان رخ داد که تخریب داخل سفارت به حدی بود که ساختمان باید کلا مورد بازسازی قرار میگرفت. (ص 370)»
پایان ماموریت نخستین سفیر با حواشی همراه است که نشان میدهد چه اندازه از آداب دیپلماتیک دور بودیم: «در دوران ماموریت سفرا و دیپلماتهای ایران در خارج از کشور معمولا سه تا چهار سال است. اوایل خردادماه سال 1362 در دفتر کارم مشغول تهیه پاسخ به نامههای وزارت امور خارجه بودم که منشی اطلاع داد جواد سالاری به ملاقات من آمده است... بعد از نیم ساعت که با هم راجع به اوضاع و احوال ایران صحبت کردیم، او کاغذی از جیبش درآورد و به من داد. کاغذ از انتصاب او به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در ایران حکایت میکرد؛ نامهای با امضای علیاکبر ولایتی، وزیر وقت امور خارجه ایران. به او گفتم: «طبق قراری که با آقایان گذاشته بودم فقط برای مدت شش ماه به بن آمده بودم و اکنون که پس از چهار سال، ماموریتم به پایان میپذیرد بسیار خرسندم ولی انتصاب سفیر باید طی تشریفات خاصی صورت بگیرد و از اینکه دکتر ولایتی بعد از چند سال وزارت هنوز این تشریفات را نیاموخته است. (ص 401)»
کتاب «در جستوجوی آرمانها» خاطرات مهدی نواب از تولد تا پایان دوران سفارت (1326- 1362) در 500 صفحه به بهای 120 هزار تومان از سوی نشر کویر چاپ شد.
نظر شما