بازنشستگی سالمندان، یکی از حوزههای اصلی خطمشیگذاری اجتماعی است. کتاب حاضر میکوشد بایدها و نبایدهای خطمشیهای بازنشستگی را ترسیم کند.
بازنشستگی سالمندان، یکی از حوزههای اصلی خطمشیگذاری اجتماعی است. اگرچه گفته میشود که هدف اصلی خطمشیهای بازنشستگی، «هموارسازی مصرف» است و باید افراد را قادر سازد تا مصرف را از سالهای میانی خود که مولد هستند به سالهای بازنشستگی منتقل کنند. اما کم و بیش میدانیم که علاوه بر انتخاب مسیر زمانی مطلوب مصرف میان «دوران کاری» و «بازنشستگی» اهداف دیگری چون بیمه، فقرزدایی، بازتوزیع نیز در آنها مورد نظر است.
خطمشیهای بازنشستگی بهطور مشخص از طریق صندوقهای بازنشستگی و قوانین و مقررات ناظر بر آنها اعمال میگردد. تحقق اهداف خط مشیهای بازنشستگی درصورتی امکانپذیر است که این صندوقها دچار «بی توازنی» و رسیدن به وضعیت «بحرانی» نباشند. درصورتیکه کارشناسان و دیدگاه غالب میان آنها صندوقها را در وضعیت عدم توازن و یا بحران ببینند، ضرورت تغییر خطمشیها و بازنگری عمیق در آنها پذیرفته می گردد. از نگاه اداره امور عمومی، برای ایجاد دگرگونی بنیادی در هر حوزهای، سه گام اصلی باید برداشته شود. نخست باید خطمشیهای موجود و جاری در آن حوزه خاتمه یابد. در گام بعد و همزمان با گام نخست، باید خطمشیهای جدیدی برای حل مسائل این حوزه تدوین و صورتبندی شود. در آخر نیز باید خطمشیهای جدید به اجرا درآیند. بنابراین «امکانپذیری» ایجاد دگرگونی در یک حوزه (مثلا بازنشستگی)، خود به سه نوع امکانپذیری دیگر ارجاع داده میشود: امکانپذیری خاتمه خطمشی جاری، امکانپذیری تعین خطمشی تازه و امکانپذیری اجرای خطمشی جدید.
تلاش این نوشتار این است که چهارچوبی ارائه کند تا ذیل آن بتوان در مورد این سه «امکانپذیری» گفتگو کرد و تحقق آنها را در یک حوزه خاص (در اینجا بازنشستگی سالمندان) بررسی کرد. تلاش شده تا مباحث با حداکثر اختصار و به صورت کاملا دستهبندی شده ارائه شوند.
همچنین در جریان بررسی روشن خواهد شد که چرا «امکانپذیری» سه گانه ذیل عناوین مسئله، سیاست و خطمشی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. این نوشتار را باید چهارچوبی مفهومی و نظری تلقی کرد و بحث مصداقی و پاسخ به پرسشهای خاص در مورد حوزه مورد بررسی را بایستی در پژوهشی مستقل دنبال کرد.
در بخشی از کتاب با عنوان «امکانپذیری بازنگری و تغییر خطمشیهای بازنشستگی» آمده است: «صندوقهای بازنشستگی ما در وضعیت نامتوازن و حتی بحرانی قرار دارند. افزایش تعداد بازنشستگان و افزایش نیافتن شاغلان، پرداخت نشدن سهم دولت، بازپرداخت نشدن بدهیهای دولت، زیانهای ناشی از بنگاهداری این صندوقها، وضع نقدشوندگی این صندوقها را بحرانی و کسری منابع آنها را تشدید کرده است. دستیابی به رشد اقتصادی اشتغالزا بهبود وضعیت منابع ورودی صندوقهای بازنشستگی از محل افزایش اشتغال را فراهم میکند و از سوی دیگر بهبود وضعیت اقتصادی و رونق سرمایهگذاری در کشور میتواند بازده سبد داراییهای این صندوقها را افزایش دهد. اما امروزه در میان صاحبنظران توافقی شکل گرفته است که بر ضرورت تغییر خطمشیهای عمومی اجرا شده در زمینه بازنشستگی سالمندان تأکید دارد. در بخشهای قبل مفاهیم و چهارچوبهایی ارائه گردید که ذیل آنها میتوان امکانپذیری تغییر در خطمشیهای بازنشستگی را مورد بررسی قرار داد. در این بخش میکوشیم تا آنچه را در صفحات پیشین بهطورکلی ارائه گردید، بر مورد خاص بازنشستگی تطبیق دهیم و سرفصلهایی را که باید امکانپذیری تغییر را ذیل آنها بررسی کرد مشخص نماییم.
با توجه به الگوی امکانپذیری تغییر، میتوان به اجمال، هریک از متغیرهای مؤثر بر امکانپذیری بازنگری و تغییر خطمشیهای بازنشستگی را مورد به مورد بررسی کرد.»
همچنین درباره «موضوع خطمشیگذاری در زمینه بازنشستگی» میخوانیم: «خطمشیهای بازنشستگی با چه نوع مسائلی مواجهاند؟ وچه نوع مسائلی را باید حل کنند؟ بهویژه خطمشیهایی که باید جایگزین خطمشیهای موجود شوند، مورد پرسش هستند. دانش و فنون موجود در زمینه خطمشیهای بازنشستگی سالمندان، اطمینانبخش و قابل اعتمادند. اما چون تغییر خطمشیهای موجود کموبیش، هزینههای بیشتر (مالی و زمانی) را برعهده ذینفعان (شاغلان موجود و بازنشستگان آینده) میگذارند، احتمال توافق زیاد و عمومی در مورد آن بسیار ناچیز است. ازاینرو نوع مسئلهای که باید در خطمشیگذاری جدید حل شود از نوع مسائل اخلاقی/ سیاسی است و مهارنشده محسوب میگردد. این ویژگی باعث کاهش امکان تغییر خطمشیهای جاری میشود.»
نظر شما