حمید گروگان، نویسنده و پژوهشگر به مناسبت رحلت پیامبر مهربانیها، یادداشتی درباره جشنواره ادبی خاتم در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
من اگرچه توفیق این را نداشتهام که عملاً از نزدیک با این نویسندگان آشنایی پیدا کنم و در برنامهریزی این جشنواره و همکاری با دستاندرکاران و داوران کاردان آن سهمی داشته باشم؛ اما از آنجا که در هر دوره، توفیق مطالعه تمامی آثار را داشتهام، از کم و کیف آثار باخبرم و شاهدم که توانمندی نویسندگان -اعم از مبتدیان و تجربهداران- بحمدالله رو به فزونی است و در هر دوره، با نمونههایی روبهرو میشوم که بسیار امیدوارکننده است.
و این، دو دلیل عمده دارد؛ دلیل اول، پشتکار، مطالعه و تجربهاندوزی شرکتکنندگان در این جشنواره؛ و دلیل دوم، همت و تلاش دستاندرکاران و بهخصوص داوران و راهنمایان عزیزی است که میدانم چقدر صرف وقت میکنند و با راهنمایی و نقد و بررسی آثار، چه نقش مهم و تعیینکنندهای در چند و چون قصهها دارند. و همینجا به نوبه خود از زحمات ایشان تشکر میکنم.
بدیهی است که هیچ کار و برنامهای بدون نقص نیست؛ و بدیهی است فقط کسانی مورد نقد و بررسی قرار نمیگیرند که هیچ کاری نکردهاند. این نکته، درمورد جشنواره خاتم نیز صادق است. جشنواره خاتم انصافاً کارنامه خوبی دارد؛ در مسیر رشد وتکامل است و فراز و فرودهایی هم دارد که جزو لاینفک این گونه جشنوارههاست.
من در این مختصر نمیخواهم وارد بحثهای طولانی و تبیین و بررسی در کم و کیف این جشنواره شوم؛ بلکه فقط میخواهم با شرکتکنندگان عزیز جشنواره -بهخصوص با مبتدیان- مسئلهای را در میان بگذارم و آن چیزی نیست جز توجه دقیق به هدف اولیه این جشنواره. هدف اصلی این جشنواره چه بود؟ آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان به راه و روش و طریق حضرت خاتم و شناساندن این چهره تابان به همه کسانی که به دنبال مصباحی میگردند تا راه نشان دهد و ورطههای گمگشتگی را بنمایاند.
این هدف، بحمدالله در بسیاری از آثار، هویداست؛ اما به نظر میرسد در طول این شش دوره، توجه به این هدف، رو به کمرنگی است؛ بهطوری که ارتباط موضوعی قصهها با جشنواره خاتم، در برخی آثار -که تعدادشان هم خیلی کم نیست- رو به کاهش است.
بله؛ این را بهخوبی میدانم که قصههای جشنواره خاتم، نهفقط قصههایی است که صریحاً به برهه یا برهههایی از زندگی حضرت بپردازد؛ و یا اشارهای مستقیم به روش و طریقت ایشان داشته باشد؛ و یا صرفاً به ماجراهای تاریخی و اثرگذار آن حضرت اشاره کند؛ بلکه میگویم آثار این جشنواره -بهخصوص که حائز رتبه و تقدیر هم شده باشد- باید اصالتاً داستان و قصهای نبوی باشد.
و این یعنی چه؟ یعنی اگر این اثر، درجایی (غیر از فضای جشنواره) و یا در کتاب و مجلّهای (غیر از کتاب جشنواره) و یا در مجمعی (غیر از جمع دستاندرکاران و داوران جشنواره)، دیده و یا خوانده شود، مخاطب آزاد این اثر، بفهمد و اقرار کند که این اثر، مربوط و راجع به حضرت خاتم است.
اینکه در قصهای به نکتهای اخلاقی و راهبردی اشاره شود و بعد با توجیه اینکه «این اثر یادآور اخلاق آن حضرت است و یا میتواند یادآور روش زندگی پیامبر باشد» قصه مربوط به جشنواره خاتم و یک قصه نبوی نیست.
چه اگر این طور باشد، تمام قصههای اخلاقی و تربیتی میتواند در حیطه قصههای جشنواره قرار بگیرد؛ اگرچه در ذهن خواننده، یاد حضرت خاتم تداعی نشود.
اینکه در قصهای، نام قهرمان «محمد» باشد و نام زنی «آمنه» یا مثلاً در دیالوگی گفته شود «سال آینده، من هم نذر حضرت محمد خواهم کرد» یا «امروز، روز بعثت است» یا نهایتاً در آغاز یا پایان قصه، جهت پیوند با جشنواره خاتم، حدیثی نقل شود، این قصه، اصالتاً قصهای نبوی و مربوط به جشنواره نیست. قصه و ماجراها و فراز و فرودهای قصه، باید بدون این حربهها، رنگ و بوی نبوی داشته باشد؛ و البته که توجه به این نکته، از جانب داوران عزیز جشنواره و تفهیم آن به نویسندگان بسیار قابل تأمل است.
نظر شما