شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰
زندگی گاندی از وفاداری به امپراتوری بریتانیا تا رهبری استقلال هند به روایت رومن رولان

نامش مهانداس کارامچاند بود؛ اما مردمش او را به مهاتما می‌شناختند، به معنی روح بزرگ (مها یعنی بزرگ، آتما یعنی روح). چشمانی آرام و کدر داشت، قدش کوتاه و بدنش نحیف و صورتش لاغر بود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مرتضی میرحسینی: درباره زندگی و اندیشه‌های مهاتما گاندی که امروز (دوم اکتبر) سالروز تولد اوست، کتاب به زبان فارسی کم نداریم و بیشترشان هم کتاب‌های ارزشمندی هستند؛ اما روایت کوتاه رومن رولان با عنوان «مهاتما گاندی» (با ترجمه محمد قاضی) که زندگی گاندی تا اواخر زمستان 1924 را روایت می‌کند حتماً یکی از بهترین‌هاست.

برش‌هایی از این روایت را باهم مرور کنیم:

نامش مهانداس کارامچاند بود اما مردمش او را به مهاتما می‌شناختند، به معنی روح بزرگ (مها یعنی بزرگ، آتما یعنی روح). چشمانی آرام و کدر داشت، قدش کوتاه و بدنش نحیف و صورتش لاغر بود؛ «غذایش برنج است و میوه، و به جز آب نمی‌آشامد. روی زمین می‌خوابد، کم می‌خوابد و دایم کار می‌کند و گویی جسمش به حساب نمی‌آید. در برخورد اول هیچ چیز در او جلب توجه نمی‌کند مگر حالت صبری عظیم و عشقی بزرگ.»

صمیمی و فروتن بود، و نیز بسیار باادب و مهربان؛ «هیچ سیاستی در کارش نیست و از اینکه دیگران را با نطق و خطابه تحت تأثیر قرار دهد گریزان است، یا بهتر بگویم اصلا به فکر نیست.» سال 1869 در خانواده‌ای سرشناس در پوربندر، واقع در شمال غربی هند (نزدیک دریای عمان) متولد شد و در تحصیلات ابتدایی را در همان زادگاهش طی کرد. گویا در همان سال‌های نوجوانی دوره‌ای با بحران مذهبی درگیر شد و به همه باورهای اجدادی و سنت‌های جامعه‌اش شک کرد. چند سالی را در کفر و انکار ماند و بعد دوباره، این بار به تدریج ایمان خود را بازسازی کرد. به انگلیس رفت و در مدرسه حقوق لندن تحصیل کرد.

«در سال 1891 به هندوستان بازگشت. چه بازگشت غم‌انگیزی! مادرش تازه مُرده بود و خبر این مرگ را از او پنهان داشته بودند. در دادگاه جنایی بمبئی به وکالت پرداخت. چند سال بعد ناگزیر شد از شغل خود کناره گیرد، چه آن را برخلاف اخلاق تشخیص داد.» چرا؟ چون احساس می‌کرد مجبور است گاهی به نفع موکلانش، حقیقت را تحریف یا پنهان کند. البته «حتی در آن ایام نیز که به شغل وکالت اشتغال داشت این حق را برای خود محفوظ داشته بود که از قبول دعوایی که بطلان آن را آشکار می‌دید امتناع ورزد.» به آفریقای جنوبی سفر کرد و بیشتر از دو دهه (از 1893 تا 1914) آنجا مقیم شد.


نخستین تجربیات جدی‌اش در مبارزه با ظلم و زشتی را نه در هند، که در همین افریقای جنوبی کسب کرد و راه و رسم رهبری و سازماندهی معترضان را فراگرفت. همین‌جا هم بود که به امکان رسیدن به پیروزی با توسل به مبارزه بدون خشونت پی برد. نیز در همین افریقای جنوبی بود که آن چهره دیگر اروپایی‌ها را به چشم دید و دوران خام‌اندیشی‌هایش درباره «نجابت انسان متمدن غربی» به پایان رسید.

«این هندی والاگهر که در انگلستان با او به نحو شایسته‌ای رفتار شده بود و تا آن روز اروپاییان را دوست خود تلقی می‌کرد در معرض خشن‌ترین و ننگین‌ترین رسوایی‌ها واقع شد. از درِ مهمانخانه‌ها و قطارها بیرونش راندند، فحشش دادند، سیلی‌اش زدند و زیر لگدش انداختند.» چند ماه پیش از شروع جنگ اول جهانی به هند برگشت. هنوز به مبارزه با انگلیسی‌ها فکر نمی‌کرد و به قول راوی «به قدری از فکر طغیان علیه امپراتوری بریتانیا به دور بود که وقتی در سال 1914 آتش جنگ روشن شد به انگلستان رفت تا در آنجا یک هنگ مجهز به آمبولانس برای نجات مجروحان جنگ تشکیل دهد. وی - چنان که خود در سال 1921 می‌نویسد - شرافتمندانه معتقد بود که فردی از افراد امپراتوری است.»

تازه بعد از پایان جنگ، پس از قدرنشناسی انگلیسی‌ها از خدمات هندی‌ها بود که چشمان گاندی، سرانجام حقیقت را به وضوح دیدند. «بیداری از این خواب اثر وحشت‌انگیز داشت. در پایان آن سال خطر گذشته و از خدمات هند هیچ یادی در خاطرها نمانده بود. پس از امضای قرارداد خلع‌سلاح، حکومت انگلیس زحمت تظاهر هم به خود نداد. نه فقط آزادی‌های موعود را به هندوستان نبخشید بلکه آزادی‌هایی را هم که وجود داشت، ملغی کرد.» واکنش هندی‌ها به این ظلم و توهین «یک تکان خشم‌آلود بود. طغیان آغاز شد و گاندی تشکیلات آن را ترتیب داد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها