یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۵
مباحث فلسفی ما از بستر زندگی و زمان خالی است/ دعوای سیاسی هایدگری‌ها و پوپری‌ها در ایران

احسان پویافر می‌گوید: مباحث فلسفی ما امروزه عموما از بستر زندگی و زمان خالی شده و گفتگوهایمان تبدیل به تاملات درونی بدون توجه به دیگری و جهان پیرامونی رخ می‌دهد و ما تبدیل به جزیره‌هایی در خود شده‌ایم که از حیث فلسفی درون‌ماندگار و در خود فروبسته هستیم. به همین دلیل نیاز به ترجمه و تفکر در سنت پدیدارشناسی و به‌خصوص هایدگری که در آن به جای سوژه درون‌ماندگار و در خودفرو رفته، از جهان‌پیرامونی، در-جهان-بودن و اتمسفر و حال و هواها به مثابه امر سرآغازین بحث می‌کند، نیاز امروز فلسفی ماست.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) «سوژه و دازاین» شرح و بسطی بر مفاهیم اساسی «هستی و زمان» هایدگر است. نویسنده‌ کتاب، فردریش ویلهلم فون هرمان، یکی از برجسته‌ترین شاگردان و مفسران اندیشه هایدگر است، او استاد فلسفه دانشگاه فرایبورگ و در سال‌های آخر زندگی هایدگر دستیار او بوده و از ابتدای پروژه طبع و نشر مجموعه آثار هایدگر تاکنون از اعضای آن بوده و براین اساس بسیاری از آثار هایدگر به کوشش و تصحیح او چاپ شده است. کتاب «سوژه و دازاین» با عنوان فرعی مفاهیم اساسی هستی و زمان نوشته فردریش ویلهلم فون هرمان به ترجمه احسان پویافر و فلورا عسکری‌زاده به‌تازگی منتشر شده است. به بهانه انتشار این اثر با احسان پویافر گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

نام مارتین هایدگر به کرات در محافل فلسفی ایران مطرح و جنجال‌های را موجب شده است به عبارتی در فرصت 48 سال از زمان معرفی هایدگر به ایرانیان تا زمان انتشار نخستین ترجمه از آثار او، نام هایدگر بدون آنکه کتابی از او منتشر شود نقل محافل فلسفی و روشنفکری ایرانیان بود. تا دهه‌های متمادی تفسیر عرفانی مرحوم فردید از فلسفه هایدگر به عنوان یگانه مرجع شناخت هایدگر در ایران معرفی می‌شد، تا اینکه پس از انتشار ترجمه مددی از «فلسفه چیست؟» اندیشمندان و مفسران دیگر نحله‌های فکری در ایران نیز به ترجمه و شرح و تفسیر فلسفه هایدگر اقدام کرده و کتاب‌های متنوع و مفیدی را منتشر کردند. همچنین بحث و بررسی درباره هایدگر در نظام آکادمیک و محافل روشنفکری ایران جنجال‌های بسیاری را نیز موجب شد که به نزاع کلامی مشهور طرفداران پوپر و طرفداران هایدگر در دهه 60 مشهور است. اساسا ضرورت پرداختن به هایدگر برای جامعه ایرانی چه بوده است؟
اول اینکه نزاع و ستیزه جزیی از زندگی است، فلسفه نیز به‌مثابه چیزی برآمده از همین زندگی، به این ستیز‌ها آغشته است و به آنها تفکر نیز می‌کند. براین اساس ستیزه میان فیلسوفان امری مرسوم است، که از بستر خودِ فلسفه آغاز می‌شود و به نحو جدی نیز در آن بستر خود را ادامه می‌دهد، که این موضوع می‌تواند توابع اجتماعی و سیاسی هم داشته باشد، مانند ستیزه میان هوسرل و هایدگر که در بنیاد، یک ستیزه جدی فلسفی میان دو نوع پدیدارشناسی بود که گاهاً به اختلافات فردی و سیاسی نیز ختم شد، اما این اختلافات سبب نشد که خود موضوعات و مباحث فلسفی از هر دو طیف به پیش نرود. بحث‌های فلسفی از اساس امری آغشته به تفکر و پرسش‌ها مبتنی بر زندگی و جهان فیلسوفان است و می‌تواند در یک بستر تاریخی دیگر درصورت ضرروت و ادامه پرسشمند‌بودنش طرح شود و در سنت‌ها و دوران‌های متعدد نیز ادامه یابد. براین اساس ما امروز هنگامی که به عقب برمی‌گردیم چندان به اختلافات فردی و سیاسی میان هوسرل و هایدگر توجه نداریم، چون که ستیزه میان این دو متفکر ستیزه‌ای جدی و فلسفی میان دو نوع تفکر فلسفی بوده که تا به امروز هم در سطح فلسفی در جریان است. ستیزه فوق بر بنیاد مسائل جدی فلسفی طرح شده بود، اما اکنون با رفع و حل شدنِ ستیزه فردی و سیاسی، هنوز ما و متفکران اروپایی مجبوریم دوباره به آن ستیزه تفکر و از آن پرسش کنیم چون پرسش‌های‌ فلسفی مطروحه آنها هنوز خود را در زمانه و زندگی‌مان تداوم داده و دلمشغولمان می‌کند. در همین کتابِ «سوژه و دازاین» نیز فون هرمان این ستیزه را ذیل عنوان «سوژه» و «دازاین» یا همانطور که در مقدمه بیان کرده ستیزه «آگاهی» و «دازاین» یا ستیزه «پدیدارشناسی پیشاهرمنوتیکی» هوسرل و «پدیدارشناسی هرمنوتیکی» هایدگر به نوعی صورت‌بندی می‌کند. بنابراین نفس ستیزه اکنون محل بحث‌ما نیست، بحثِ اینجا و اکنون ما این است که ستیزه فلسفی در ایران حداقل در دهه 60 میان هایدگری‌ها و پوپری‌ها اساسا فلسفی و تاریخی نبود بلکه یک ستیزه سیاسی و حزبی بود و چاشنی فلسفه هایدگر و پوپر را با خود حمل می‌کرد. یعنی اساسا ما کنش فلسفی جدی‌ای میان این دو نحله نمی‌بینیم بلکه رفتارهایی سیاسی هستند که ذیل دو متفکر خود را نشان می‌دهند.

براین اساس امروز کسانی که به هایدگر و یا فلسفه‌های قاره‌ای در ایران می‌اندیشند چندان برایشان کارهای احمد فردید از حیث فلسفی جدی تلقی نمی‌شود و همچنین کسانی که به پوپر و فلسفه تحلیلی به نحو جدی مشغول هستند، چندان مباحث سروش را در این حوزه از حیث فلسفی جدی نمی‌دانند. البته سروش و فردید در جای خود بحث‌هایی داشته‌اند که هم از حیث تاریخی و هم از حیث تاریخ تفکر در ایران جدی است، اما چنین مباحثی نه ناشی از تفکر هایدگر و پوپر و نه در ارتباط با دوگانه فلسفه تحلیلی و قاره‌ای بوده، بلکه بحث‌هایی است که اتفاقاً در آغشته‌گی‌آنها به زندگی و اندیشه و زمانه خودشان طرح شده است،که قطعا آن بحثها که آنها فارغ از این دعوای زرگری به آن پرداخته‌اند جدی و قابلیت بحث‌های مهمی دارد. می‌توانیم بگویم که چون ما در عصر جدید، در همه‌حوزه‌ها دچار بحران‌های جدی هستیم در حوزه علوم انسانی و فلسفه نیز این موضوع جاری است. ما امروزه متفکرانی در حد ابن سینا چه در حوزه علوم و چه فلسفه که سخنشان بر اساس در-جهان-بودنشان در سطح جهانی قابلیت طرح داشته باشد نداریم، این نه یک بحث فردی که به نحوه‌ی هستی ما برمی‌گردد. اکنون چنین موقعیت و هستی‌ای برای ما در فلسفه امکان‌مندیش مورد پرسش و تامل جدی است. اینکه چرا امکان طرح مباحث فلسفی در حوزه‌های دانش در سطح استانداردهای جهانی در اینجا دچار بحران شده است، نیازمند فهم در-جهان-بودن و نحوه‌ی هستی اکنونی‌مان دارد. البته دعوا‌های انضمامی ما در حول و حوش مباحث فلسفی، سیاسی و اجتماعی مهم است باید از همین‌ موقعیت‌ها انضمامی و جدیمان به تفکر فلسفی راهی بگشایم اما فهم اینکه دعوای انضمامی ما چیزی فروبسته و در خود نیست و ما و منی‌ تنها در جهان نیستیم نیز از اهمیت درخور برخوردار است. مباحث فلسفی ما امروزه عموما از بستر زندگی و زمان خالی شده و گفتگوهایمان تبدیل به تاملات درونی بدون توجه به دیگری و جهان پیرامونی رخ می‌دهد و ما تبدیل به جزیره‌هایی در خود شده‌ایم که از حیث فلسفی درون‌ماندگار و در خود فروبسته هستیم و به عبارتی دچار موقعیت سوبژکتیو به نحو ابترش شده‌ایم و از حیث اجتماعی و سیاسی یک «من» باد کرده رخ داده است که دیگری و جهان‌پیرامونی و تحولات آن را از بستر زمان و زندگی واقع‌بوده خالی می‌بیند.

ما امروز توان بحث‌های جدی در باب فلسفی و علوم انسانی در ایران نداریم و سریعا مباحث تبدیل به یک زد و خورد سیاسی و حزبی می‌شود، این یعنی ما هنوز در آستانه تفکر نایستاده‌ایم یعنی ما هنوز آماده فکرکردن نیستیم، تفکر یعنی گشودگی به‌سوی افق‌های جدید، در جای خود بودن و در عین حال از خود برون رفتن. آیا ما در دهه 60 آماده تفکر بوده‌ایم؟ تاریخ سیاسی و فکری‌مان به ما می‌گوید؛ «نه». همین آماده نبودن، ضرورتِ بحث فلسفی و تفکر به حوادث رخداده و رویدادهایی که به سوی ما می‌آید را ایجاد می‌کند. در اینجاست که دعوتِ هایدگر به زمانمندی، تاریخمندی و مباحث دیگر از اهمیت درخوری برخوردارمی‌شود، همچنین به دلایل مختلفی که در کتاب سوژه و دازاین نیز به آن پرداخته شده است که نیاز به بحث‌های دقیق دارد، مانند طرح پرسش‌های تاریخی، مواجهه‌ی ساخت‌شکنانه با سنت، نقد نگاه سوژه تنها با طرح بحث در-جهان-بودن و با-هستن که به نوعی رویکرد رفلکسیون ایرانی که نگاه «آنچه خود داشت» و ایرانیت ایدئالیستی و غیرتاریخی دیدن چیزها را به پرسش می‌گیرد نیز ضرورت بحث‌های هایدگر را برای ما آشکار می‌کند. همچنین بحث Umwelt که جهان پیرامونی ترجمه شده، از مفاهیم مهمی است که در مباحث محیط زیست، زیست-سیاره و توجه به زیستگاهِ چیزها نیز مهم می‌شود که به‌خصوص در مباحث معماری و کشاورزی و نسبت انسان با سایر انسان‌ها و حیوانات اهمیت بسیاری داردکه هر کدام نیاز به بحث در زمان مناسب خود دارد.


با توجه به کتاب‌های پژوهشی و ترجمه‌های منتشر شده از هایدگر در ایران و به زبان فارسی به نظر شما چه وجهی از نظام فلسفی هایدگر هنوز برای مخاطبان ایرانی ناشناخته مانده و مهمترین اشکال در ترجمه‌ها از نظر شما چیست؟
اینکه کدام وجه از اندیشه‌های هایدگر در ایران مغفول مانده را می‌توان در اظهارات کسانی که در این حوزه‌ها می‌نویسند و می‌اندیشند نشان داد؛ مثلاً امروز در برخی نوشته‌ها گفته می‌شود تفکر هایدگر مبهم است یا برخی می‌گویند که تفکر او عرفانی و الهیاتی است و از این دست بحث‌های کلی. چنین اظهاراتی نشان می‌دهد عده‌ای بدون خواندن دقیق و دلمشغولی با متون و توجه خاصی که هایدگر به بحث زبان و مفهوم حقیقت دارد، اظهاراتی از سنخ بحث‌های دهه شصت مطرح می‌کنند. اگر آن روز چنین نگرش‌هایی به دلایل ایدئولوژیک و دسترسی محدود به متون توجیه داشت؛ امروز دیگر باتوجه به دسترسی همگانی به متو‌ن هایدگر در فضایی مجازی، هم به زبان آلمانی و هم به زبان انگلیسی و نیز ترجمه‌های بسیاری از متون هایدگر به فارسی و شرح‌های جدی در خصوص کارهای او، توجیه ندارد و می‌تواند ناشی از عدم خواندن متون فلسفی به نحو دقیق در ایران باشد. به قول هایدگر سَرسَری‌خوانی به نوعی ناشی از موقعیت انتولوژیکی گفتمان مبتنی بر سرعت در عصر جدید است که خودش را در جمله «وقت ندارم» نشان می‌دهد و سبب درافتادن در موقعیت داسمنانه یا همگان و تکرار نگاه همگانی به تفکر می‌شود. این نوع منتقدان را باید دعوت به سکوت و خواندن کرد. سکوت به معنی نوعی سخن گفتن، و گفتن در لحظه راستین نه خاموشی، زیرا قرار نیست بدون دلمشغولی و مراورده سروکاردارنده، هر فرد خود را مکلف به اظهارنظر در خصوص هر چیز بداند. هایدگر خود، بحث‌های جدی‌ای درباره سکوت به‌مثابه نوعی سخن گفتن دارد که فون هرمان نیز در فصلی از کتاب سوژه و دازاین به آن پرداخته است. در جایی بیان می‌کندکه «آن کس که می‌تواند در لحظه راسیتن سکوت کند می‌تواند در لحظه راستین نیز سخن بگوید، اینچنین توانستنی به دیگران نیز به شیوه‌ای راستین گوش می‌سپارد» بنابراین سکوت و خواندنِ گشوده متون و دوری از سرسری خوانی به جای افتادن در موقعیت داسمنانه، شرط اولیه اظهارنظر جدی است.

البته باید تاکید شود که هرکس حق دارد از حیث حق به مثابه حق، در خصوص هر موضوع علمی و فلسفی سخن بگوید، اما باید موقعیت‌های نقد و داوری در فضای عمومی و دانشگاهی به نحو گفتمانی و نه صوری فراهم باشد تا در خصوص اظهارت و بحث‌های فلسفی نقد و بررسی جدی جریان یابد. چنین امری ممکن نمی‌شود مگر اینکه آزادی آکادمیک و آزادی در فضای عمومی به نحو ریشه‌ای و در رادیکال‌ترین صورت خود به رسمیت شناخته شود. به این دلیل تاکید میکنم، بحث‌های فلسفی یا بحث‌هایی که در حوزه علوم انسانی طرح می‌شود نباید منجر شود که عده‌ای‌ با مفهوم سواد، مدرک و غیره برای خود شان، مقام خاص و متولی‌گری برای دانش‌ها و فلسفه قائل شوند و در نهایت فلسفه و علوم انسانی را ذیل نهادهای رسمی و رانتی تعریف کنند و برای آن به صورت محفلی و یا رسمی معیار و چنیین چیزهایی تعریف کنند. چنین رویکردی از اساس با ذات فلسفه و دانش بیگانه است و مورد نقد جدی و از حیث فلسفی نیز امری غیرممکن است، زیرا دانش‌ها و فلسفه‌ها را دلمشغولان و پروامندان به حوزه‌های دانش‌ها و فلسفه‌ها می‌توانند به پیش‌ببرند، و داوری دانش‌ها در دل خود دانش‌ها و جهان پیرامونی و زیست جهان آن شکل می‌گیرد و تناورده می‌شود. در هر حال باید در برابر نگاه داسمنانه که می‌گوید «همه می‌گویند» و یا نگاه «من-‌تنهاانگار» که می‌خواهد خود را معیار همه چیز بداند و «من می‌گویم» را غلبه دهد؛ همه همدیگر را دعوت کنیم به گوش‌سپاری به یکدیگر. زیرا حقیقت اساسا امری دیالوگی و نه مونولوگی است و این نه یک شعار، بلکه از ذات در-جهان-بودن و با هم- هستن به‌مثابه امر اگزیستانسیالِ دازاین-انسان در نگاه پدیدارشناسی هرمنوتیکی برمی‌خیزد . باید گفت؛ گوش سپار باش و بگذار تا چیزها خود را به شیوه خود نشان دهند. این گوش‌سپاری راستین به دیگری، آغاز خروج از«من- تنها انگاری» از یک سو و نگاه داسمنانه از سوی دیگر است.

یکی از آموزهای هایدگر همین است که باید در ایران به چنین مباحثی در سطح سیاسی و فلسفی پرداخته شود. ما در برابر سنت رفلکسیون ایرانی که همه چیز را به درون خود می‌برد که اوج آن در سنت عرفان ایرانی است و در نگرش‌های کُربن در دوران جدید به صورت ایرانیت و اسلامیتِ ایدئالیسیتی خود را نشان می‌دهد، نیاز به تفکری رو به دیگری و استعلا‌یابنده داریم که در آن توجه به محیط پیرامونی و اتمسفر و دیگری در شکل‌گیری فرد از اساس نقش داشته باشد. براین اساس نیاز به ترجمه و تفکر در سنت پدیدارشناسی و به خصوص هایدگری که در آن به جای سوژه درون‌ماندگار و در خودفرو رفته، از جهان‌پیرامونی، در-جهان-بودن و اتمسفر و حال و هواها به مثابه امر سرآغازین بحث می‌کند، نیاز امروز فلسفی ماست.

به نظر می آید که هایدگرشناسی در ایران روالی طبیعی و منطقی طی نکرده و هر پژوهشگر و مترجمی، بی توجه به پیشینیان، راه و روش خود را دنبال می‌کند. به عبارتی این هرج و مرج بلبشو در هایدگر شناسی به چه بر می‌گردد و فکر می‌کنید ترجمه شما از این کتاب فومان چه کمکی به مخاطب ایرانی می‌کند؟ 
ترجمه با زبان در ارتباط است، و زبان چیزی است که در سنتی و تاریخی رخ می‌دهد و پیشاپیشِ ما وجود دارد و ما به آن آغشته و در آن شکل می‌گیریم. با توجه به اینکه زبان اساسا به جهانی آغشته است و بعد از یک فرایند انتولوژیک به شکل کلمات صوتی و نوشتاری درمی‌آید، اگر در کلمات صوتی و نوشتاری بلبشویی وجود دارد، ناشی از تشویش حاکم بر جهان آن زبان است. چنین بلبشویی البته به دلایلی در جهان ما حاکم است و در زبان نیز سرایت کرده است. البته با تمام این اوصاف حداقل در حوزه فلسفه و بخصوص فلسفه هایدگر ، کوشش‌هایی شده است. برخی مترجمین و نویسندگان بخصوص از اواخر دهه هشتاد، همچون سیاوش جمادی و عبدالکریم رشیدیان، زبانی در فلسفه هایدگر در واژه‌گزینی‌ها شکل داده‌اند که مورد استقبال مترجمین و نویسندگان بعدی نیز قرار گرفته است، البته زبان در تغیر و تحول است و امید می‌رود با ترجمه و تحقیق‌های جدی‌تر زبان فلسفی در ایران پخته‌تر و گشوده‌تر شود. می‌توان گفت گشودگی در زبان، یعنی گشودگی در هستی و زمان که می‌تواند سبب‌ساز جهانی بهتر برای زیستن در زبان فارسی شود. پُرشدگیِ انسانهایی که در این زبان در جوار هم زندگی می‌کند، درصورتی ممکن است که پُرشدگی همراه با گشودگی و استعلایافتن به‌سوی هستیِ دیگری از چیزها و در افق‌های دیگر روی دهد که آمادگی برای مواجهه با رویدادهایی دیگر از سرآغازی دیگر فراهم باشد، در غیر این صورت زبان تبدیل امری درخود فروبسته و نحیف می‌شود که تنها حامل گذشته‌ای ایدئالیتسی خواهد شد که از شور وشوق زندگی خالی است. 

بخشی از ترجمه‌های منتشرشده از هایدگر به فارسی از روی برگردان انگلیسی آن‌ها صورت گرفته است. این امر باعث چه اشکالاتی می‌شود؟ شرح فومان از هایدگر و ترجمه کتاب به فارسی در فهم سوژه و دازاین چه قدر راهگشاست؟ 
ترجمه متون کلاسیک و متون اصلی فیلسوفان بهتر است که از زبان اصلی صورت گیرد، اینکه می‌گویم؛ بهتر است، سبب نمی‌شود که ترجمه چند مرحله‌ای لزوما خوب و مورد استفاده نباشد، بلکه دلیل بهتر بودن این است که مثلاً خوانندگان «هستی و زمان» هایدگر یا «پدیدارشناسی روح» هگل و یا «سنجش خرد ناب» کانت، خوانندگان حرفه‌ای فلسفه هستند که علاوه بر انتقال درست واژگان که انتظار حداقلی خواننده از مترجم است، فهم اتمسفر زبان - جهان فیلسوف را از مترجم انتظار دارند و این موضوع با ترجمه دو مرحله‌ای چندان محقق نمی‌شود. اگر خوانندگان حرفه‌ای فوق که عموما به یکی از زبانهایی که متون فلسفی به آن نوشته می‌شود آشنا هستند، به این هدف نرسند خودشان به متن زبان اصلی یا ترجمه یک مرحله‌ای مثلا ترجمه انگلیسی یا فرانسوی هستی و زمان مراجعه می‌کنند. در عمل ترجمه چند مرحله‌ای چندان موفق نیست و کتاب ترجمه شده، تنها تبدیل به ویترین کتابخانه‌ها می‌شود. بنابراین چون در ترجمه دو مرحله‌ای آثارکلاسیکی چون آثار کانت، هگل و هایدگر، شما باید از زبان-جهان آلمانی وارد زبان-جهان انگلیسی شوید و سپس از آن وارد زبان-جهان فارسی شوید، با توجه به استدلال بالا اصولا انتقال زبان-جهان آلمانی با دشواری همراه است، پس بهتر است ترجمه در متون کلاسیک حداقل در خصوص هر زبانی یک مرحله‌ای باشد. متاسفانه این موضوع در ایران چندان رعایت نمی‌شود و آثار کانت، هگل و هایدگر چند مرحله‌ای و یا در بهترین حالت با آشنایی اندک با زبان آلمانی و بر مبنای زبان انگلیسی صورت می‌گیرد که این موضوع نیاز به آسیب‌شناسی و بررسی دقیق این ترجمه‌ها دارد. براین اساس امروز، ترجمه آثار کلاسیک از زبان اصلی، توسط اشخاص دلمشغولِ یک فیلسوف و زُبده بسیار احساس می‌شود. البته ترجمه چندین باره یک اثر کلاسیک نیز ضروری است، اما آن نیز باید ترجمه‌ای باشد که حداقل ملاک یک مرحله‌ای بودن را رعایت کند و از حیث انتقال زبان- جهان موفق باشد. متاسفانه امروزه ما شاهدیم آثار کلاسیکی ترجمه‌هایی شده‌اند که نه این معیارهای حداقلی را رعایت کرده‌اند و نه از حیث دقت و زبان-جهان به پای آثار قبلا ترجمه‌شده رسیده‌اند.

درست است که آثار کلاسیک باید بارها و بارها ترجمه شود اما این ترجمه‌ها باید حداقل دارای ارزش علمی، زبانی بهتر و مناسب‌تر باشند، لذا باید زبان-جهان زبان مبدا و مقصد از حیث استاندارد ترجمه با دقت بیشتری لحاظ شده باشد. در غیر این صورت تنها می‌توان آنها را ویرایش‌هایی بهتر از اثر قبلا ترجمه شده دانست و نه ترجمه اصیل و ازآنِ خودکننده. در هرحال در خصوص کتاب «سوژه و دازاین» هر چند این اثر یک اثر کلاسیک فلسفی نیست اما با توجه به این که زبان-جهان کتاب سوژه و دازاین، زبان-جهان آلمانیِ یک اثر کلاسیک یعنی کتاب «هستی و زمان» است، نیاز به ترجمه آن از آلمانی احساس شد، ناگفته نماند زبان-جهان آلمانی فون هرمان نیز گاهی به پیچیدگیِ لذتیخش فلسفی و در عین حال گشودگی مباحث فلسفی هایدگر برای فلسفه‌خوانها خواهد شد؛ زبانی از آنِ خود که به گونه‌ای اثری جدی و فنی تلقی می‌شود، همین نیز ترجمه آن از آلمانی را به ضرورت تبدیل کرد. لذا ما در این ترجمه تمام تلاش خود را به کار گرفتیم تا زبان-جهان آلمانی را با وام گیری و ارتقای ترجمه‌های فارسی هستی و زمان، انتقال دهیم، امیدواریم ترجمه فوق در این کار کامیاب شده باشد. البته این اثر به انگلیسی ترجمه نشده است و از این حیث مترجمان را ناخواسته از اتوریته زبان انگلیسی که بر زبان فلسفیِ آلمانی در ایران حاکم شده، رهانیده است.

در ترجمه کتاب شما با چه چالش هایی مواجه بودید و چه قدر تلاش کردید تا از انباشت‌های قبلی ترجمه درباره هایدگر در ایران استفاده کنید؟
ترجمه هر اثری اساسا وام‌گیری است، یعنی ما در زبان - جهانی پرتاپ‌شده‌ایم و هرکس که ادعا کند وام‌گیر زبان-جهان نیست از حیث فلسفی دارد حقیقتی را می‌پوشاند، ما در ترجمه یک متن در جهان متن اصلی و زبان خودمان پرتاب می‌شویم، و در میانه این دو جهان است که جهان ما هم پدیدار می‌شود و ما دست به طرح‌اندازی می‌زنیم. هرگونه عدم توجه به این پرتاب شدگی نشان از نگاهی سوبژکتیو و خلق از عدم در زبان دارد که به سوژه‌ای تنها و منزوی می‌رسد که از حیث فلسفی ممکن نیست. فون هرمان در همین اثر در در فصل پنجم که به هستی‌شناسی زبان می‌پردازد به خوبی این موضوع را طرح می‌کند که مشتاقان را دعوت به خواندن آن می‌کنم. در هر حال ما در سوژه و دازاین از واژگان طرح شده توسط سیاوش جمادی و عبدالکریم رشیدیان تا آنجا که ممکن بود، استفاده کردیم و از این حیث وام دار راه رفته آنها هستیم که در مقدمه کتاب به آن اشاره شد. البته در مواردی نیز با وام‌گیری از سنت زبان فارسی ترجمه را به پیش بردیم و سعی کردیم درعین ایستادن در زبان-‌جهان فارسی از آن استعلا جوییم و به گسترش واژگان فلسفه هایدگر در ایران کمک کنیم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها