چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۵
برگی از داستان زندگی راوی لحظات آغازین آفرینش

استیون واینبرگ، از دانشمندان بزرگ فیزیک کوانتومی قرن بیستمی است که پرسش‌هایی عمیق از لحظات آغازین آفرینش داشته است. وی در نهایت توانست با نظریه واینبرگ_سلام تا حد زیادی به سوال خود پاسخ دهد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) استیون واینبرگ، برنده‌ جایزه‌ نوبل فیزیک ۱۹۷۹، از شارحان پرآوازه‌ علم و یکی از واپسین بازماندگان دانشمندان بزرگ فیزیک کوانتومی قرن بیستمی است. حوزه‌ پژوهش‌های او بیشتر شاخه‌های ذرات بنیادی و کیهان‌شناسی فیزیک را شامل می‌شود. این دو شاخه‌ فیزیک رابطه‌ تنگاتنگی با یکدیگر دارند و کشف ذرات بنیادی‌تر کمک خواهد کرد تا سرمنشأ آفرینش جهان هستی را بهتر درک کنیم و نیز بدانیم که در آغارین لحظات آفرینش جهان چه گذشته است. اکنون چند روزی می‌شود که جامعه جهانی علم به ویژه دنیای فیزیک شاهد فقدان این دانشمند بزرگ است. در واقع واینبرگ در تاریخ ببیست و سوم جولای سال جاری میلادی چشم از جهان بست.

همچنین وی نویسنده کتاب‌های پرفروشی چون تاریخ علم و سه دقیقه اول است که در سومین کتاب خود که به گفته خودش از مجموعه جستارهای وی برای خوانندگان عادی است؛ هم از علم و هم از تاریخ و فلسفه سخن می‌گوید. کتاب «افکار سوم»، نوشته این دانشمند -که از سوی انشارات دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده- در باب موضوعاتی چون کیهان‌شناسی، اخترشناسی، مکانیک کوانتومی، تاریخ علم، محدودیت‌های دانش کنونی و هنر کشف است.
 
عبدالحسن بصیره، فیزیکدان و عضو اتحادیه معلمان فیزیک ایران، در گفتگو با خبرنگار ایبنا درباره واینبرگ می‌گوید؛ استیون واینبرگ در سال ۱۹۳۳ در شهر نیویورک آمریکا زاده شد. پدرش فردریک واینبرگ کارمند دادگاه شهر نیویورک بود. وی در دبیرستان علوم برونکس در کورنل هم کلاسی شلدون لی گلاشو بود. در واقع واینبرگ برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه کورنل رفت و در آنجا نیز با گلاشو هم دوره شد.
 
به گفته این استاد بازنشسته فیزیک؛ وی پس از آنکه در سال ۱۹۵۴ کارشناسی خود را گرفت به دانشگاه پرینستون رفت و سال ۱۹۵۷ دکترای فیزیک خود را از آنجا دریافت کرد. از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۵۹ در دانشگاه کلمبیا و در سال ۱۹۵۹ تا سال ۱۹۶۹ در شاخه برکلی دانشگاه کالیفرنیا و در سال ۱۹۶۹ تا سال ۱۹۷۳ در موسسه فناوری ماساچوست ام آی تی تدریس کرد و سمت‌هایی داشت. وی از سال ۱۹۷۳ تا سال ۱۹۸۳ به مقام استادی کرسی در دانشگاه هاروارد برگزیده شد. استیون واینبرگ مدتی نیز در دانشگاه تگزاس تدریس کرد و مدت‌ها کارشناس علمی ارشد رصدخانه فیزیک کیهانی اسمیتسونین بود.


 
بصیره به اشاره به تاثیر واینبرگ در کشف نیروهای بنیادین جهان معتقد است؛ از سال‌ها پیش فیزیکدانان نیروهای بنیادی طبیعت را به چهار نیرو تقسیم کرده بودند، نیروی گرانش، نیروی الکترومغناطیس، نیروی هسته‌ای و نیروی هسته‌ای ضعیف. آن‌ها در باب نظریه الکترومغناطیسی بر این باورند که عامل برهمکنش میان ذره‌های باردار یا عامل تبادل نیرو میان ذره‌های بی‌جرم، فوتون است؛ اما درک سرشت برهمکنش‌های هسته‌ای ضعیف یا نیروهای هسته‌ای ضعیف و در واقع عامل تبادل نیرو میان آنها تا مدت‌ها برای فیزیکدانان میسر نشد؛ چون بر خلاف نیروی الکترومغناطیس -که عامل تبادل نیروی یک ذره‌بین جرم فوتون نگاشته شد- در مورد نیروهای هسته‌ای ضعیف بنا به محاسبه‌های انجام‌شده می‌بایست ذره‌های پرجرم پروتن باشند.
 
وی می گوید؛ در سال ۱۹۶۷ استیون واینبرگ با انتشار مقاله‌ای به نام مدل نظریه لپتون‌ها درباره وحدت برهمکنش‌‎های نیروهای هسته‌ای ضعیف و الکترومغناطیس ارائه داد که به نظریه الکتروضعیف شهرت یافته است. در این نظریه ادعا بر این شد که میان این نیروها یک وحدت وجود دارد و فوتون‌ها و بوزون‌ها به یک خانواده از ذرات تعلق دارند؛ اما این تفاوت برای فیزیکدانان آشکار بود که فوتون‌های ویژه در صورتی که بوزون‌ها پرحجم‌تر از پروتون‌ها نیز هستند، برهمکنش‌های مورد بحث نظریه واینبرگ از طریق اصل تقارنی دقیق به یکدیگر رابطه پیدا می‌کنند؛ اما این تقارن می‌تواند به وسیله پدیده‌ای به نام شکست خود‌به‌خودی تقارن از میان برود.

گفتنی است؛ این پدیده در دمای بسیار بالا پس از مهبانگ در زمان بسیار کوتاهی -لحظه‌ای که فوتون‌ها و بوزون‌ها قابل تشخیص نبودند- رخ داده است. در چنین لحظه‌ای هنگام سردشدن جهان، تقارن آغازین ناگهان خودبه‌خود شکسته شده و در این لحظه شکست تقارن، بعضی ذره‌ها ویژگی‌های متفاوتی پیدا می‌کنند. واینبرگ این شبیه‌سازی را در مورد قطعه‌ای از آهن در لحظه سردشدن از دمای ۷۷۰ درجه سلسیوس انجام داد. او مشاهده کرد که پایین‌تر از این درجه دما قطعه آهن دارای نیروی مغناطیسی می‌شود و میدان مغناطیسی به صورت غیرقابل‌پیش‌بینی جهت‌گیری می‌کند و تقارن از جهت‌های مختلف خودبه‌خود شکسته‌تر می‌شود. برای پرسشی که درباره منشأ جرم بوزون‌ها مطرح شد، دیدگاهی مشابه دیدگاه واینبرگ از سوی محمد عبدالسلام فیزیکدان پاکستانی نیز در سال ۱۹۶۸ با کار مستقل و جداگانه ارائه شد؛ طوری که نظریه حاصل امروزه نظریه واینبرگ_ سلام نامیده می‌شود.

به گفته بصیره، در سال ۱۹۷۰ شلدون گلاشو (فیزیکدان آمریکایی) نظریه واینبرگ_ سلام را گسترش و تعمیم داد. وی نشان داد که برخی از ذره‌های بنیادین درون هسته اتم می‌تواند دامنه ارتباطات نیروی الکترومغناطیسی و نیروی هسته‌ای ضعیف را گسترش و این نظریه را -تا بدان حد که تمام ذرات بنیادی را شامل شود- تعمیم دهد. 
 
در نهایت در سال ۱۹۷۹ استیون واینبرگ همراه شلدون گلاشو و محمد عبدالسلام به پاس فعالیت‌های علمی آن‌ها و پیش‌بینی وجود جریانی به نام جریان منشأ جایزه نوبل فیزیک را بردند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها