گفتوگوی آلکس پرستون با رابرت هریس؛
روش من این است که کتاب را در زمستان شروع میکنم و در تابستان تمامش میکنم!
مصاحبه پیش رو میان پرستون و هریس است؛ گفتوگوی خواندنی دو نویسنده و البته روزنامهنگار. با ما همراه باشید.
هریس پیش از این روزنامهنگار بود و به عنوان سردبیر سیاسی آبزرور فعالیت میکرد. او اکنون به همراه همسرش در برکشایر زندگی میکند. او چهار فرزند دارد.
از او آثاری همچون دیکتاتور، پمپئی، مجمع سری و سرزمین پدری به فارسی ترجمه شده است.
آلکس پرستون که با هریس به گفتوگو نشسته، خود یک مولف و روزنامهنگار برنده جایزه است که آخرین رمانش «در عشق و جنگ» نام دارد.
رمانهای تو همیشه بسیار متفاوت هستند. چهطور موضوع این یکی را پیدا کردی؟
هیچ برنامهای وجود ندارد. من فقط روز به روز زندگیام را میکنم و ناگهان هم چیزی میپرد بیرون. در مورد وی2، حدود پنج یا شش سال پیش در روزنامهی تایمز خبر درگذشت زنی را خواندم که مجبور بود نقشهی مسیر موشکها را در بلژیک تازه آزاد شده طراحی کند. فکر کردم برای یک شخصیت جالب است، اما نه بیشتر از این. بعد به خاطر برگزیت خیلی از سر تفنن جذب داستان شدم. این تصور که یک قدرت اروپایی قدرت دیگری را برای شلیک موشکهای بالستیک به قدرت سوم اشغال کرده است، بسیار شگفتآور بود. میخواستم در انتهای کتاب یک قطعهی نتیجه بگذارم که در این باره باشد. اما وقتی تمام شد احساس کردم به نوعی بیخود به نظر میرسد.
چهطور شخصیتهایی را انتخاب میکنی که بتواند در داستانهایت تمرکز ایجاد کند؟
هریس: باید شخصیتی داشته باشید که به آن علاقه دارید و خوانندهی شما به او علاقهمند باشد، و در این دنیایی که خلق کردهاید، اتفاقات جالبی برای او رخ دهد. من این طور رمان را شروع میکنم. رویدادهایی که من به آنها علاقهمند هستم رویدادهای سیاسی و انگیزههای سیاسی جهانشمول هستند؛ از رمِ سیسرویی بگیر تا فرانسهی قرن نوزدهم تا روسیه و آلمان، هر کجا که تلاش برای قدرت در آن جا وجود دارد. بیشتر شخصیتهای من پیرامونی هستند - یک نویسندهی در سایه، یک منشی - آنها تماشاچیهای قدرت هستند.
نه دانشمندان موشکی آلمان و نه جاسوسان انگلیس در رمان موفقیت چندانی ندارند...
هریس: من کتابی از آیلین یانگ هوسبند، یکی از کسانی که به دنبال پایگاههای موشکی بود، خواندم. او ادعا کرد که در پایان اولین شیفت خود دو پایگاه را شناسایی کردهاند که توسط نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا تخریب شده بودند و عملیات آنها وی2 ها را شکست داد. اما بیش از نیمساعت طول نکشید تا کشف کنم که هیچ پایگاه پرتابی هرگز مورد حمله قرار نگرفته است. بنابراین کتابی که فکر میکردم میخواهم بنویسم چیز دیگری شد، کتابی دربارهی بیهودگی که شاید به همین دلیل جالبتر هم بود. وی2 یک شکست بود. این باعث وحشت و پریشانی بزرگی شد، اما این بزرگترین هدر دادن پول هم در کل جنگ بود.
محدودیتهایی کووید19 نحوهی نوشتنات را تغییر داد؟
هریس: روش کار من معمولاً شروع کتاب در 15 ژانویه و به پایان رساندن آن در 15 ژوئن یا همان حدود است. من یک روزنامهنگار قدیمی هستم و به این نوع فشارها احتیاج دارم. محدودیتها، تقریباً در نیمهراه نوشتن این مطلب قرار گرفت و نوشتن کتاب را سخت کرد. من در طول سالها فهمیده ام که کارهای زیادی در ناخودآگاه انجام میشود. و برای تحریک ناخودآگاه باید آرام باشید. شما باید دوستان را ببینید، بیرون بروید، به تئاتر بروید. وقتی نمیتوانید این کار را انجام دهید، ذهن به مکانی بسیار عجیب تبدیل میشود. نمیتوانم بیش از سه یا چهار ساعت در روز کار کنم. ظهر مجبور میشدم توقف کنم. و آن چه استیون کینگ آنها را «پسرانِ زیرزمین» مینامد -ضمیر ناخودآگاه - در آن جا نبودند تا در این محدودیتها با من تماس بگیرند. من فکر میکنم این طعم خاصی به کتاب بخشیده است - این یک کتاب بسیار فشرده است، و میشود گفت که تا حدی گرفته و خفه است.
دوست داری الان دوباره یک سردبیر سیاسی باشی؟ از وقتی که تو بودی، از جهت سیاسی چه عواملی بیشتر تغییر کرده؟
هریس: اکنون میفهمم که من همیشه یک رماننویس بودم که به عنوان روزنامهنگار امرار معاش میکردم، نه روزنامهنگاری که روزی به طور اتفاقی رمان نوشت. بنابراین نمیخواهم دوباره سردبیر سیاسی شوم، گرچه از این تجربه سپاسگزارم و تمام مدت از آن استفاده میکنم، خواه رمان در روم باستان باشد یا فرانسهی قرن 19.
آن چه بیشترین تغییر را کرده است - و من متاسفم اگر این باعث شود من یک احمق قدیمی به نظر برسم - کیفیت سیاستمداران است. به عنوان مثال، من خیلی با روی جنکینز آشنا شدم و هیچ کس نمیتواند به من بگوید که پریتی پاتل جایگزین مناسبی است. تصویر بزرگتر از سیاست همیشه جذاب است، اما روز به روز مرکز لندن، به ویژه کیفیت سخنرانیها و بحثها، شاید کسالتبارترین تصویر در تاریخ ما باشد. بنابراین خوشحالم که از این کار دور شدم.
در محدودیتها بیشتر چه چیزهایی را از دست دادی؟
هریس: من دو تا از بچههایم را این جا داشتیم اما دو تا از آنها دور بودند، بنابراین دلم برای آن دو تا تنگ شده بود. دلم برای رستورانها و کافهها تنگ شده بود. من این را بسیار تنگناهراسانه دیدم. من تلویزیون زیادی تماشا کردم و خیلی واضح خواب دیدم. اکنون می فهمم که اگر شما کاری انجام ندهید، زمان خیلی سریع می گذرد و رویاهای شما مبهم میشود. خدا میداند که در زندان چهگونه خواهد بود، اما من میتوانم به نوعی شروع به تصور کنم - شبهای پر از چشماندازهای عجیب و غریب.
چه کتابهایی روی میز کنار تخت توست؟
هریس: من در حال نوشتن یک رمان در مورد جنگ داخلی انگلیس هستم، بنابراین خاطرات ساموئل پپیس و سخنرانیهای الیور کرامول را میخوانم. همین طور نامههای کارلایل را هم دارم میخوانم.
آخرین کتاب خوبی که خواندی، چه کتابی بود؟
هریس: شرمآور است، اما من از خاطرات هنری چانون، جلد اول جدید لذت بردم. لذتبخشترین تجربهی خواندن من خاطرات و نامهها است. تاریخ بدون فیلتر که از طریق تخیل یک مورخ شکسته نمیشود. خاطرات چانون بخشی از جامعه در دهههای 20 و 30 را با نشاط بسیار زنده میکند.
چهگونه کتابها را در قفسههای خود میچینی؟
هریس: من این جا با زندگینامهها نشستهام. زندگینامههای ادبی و تاریخ ادبیات در تالار است. تاریخچهی نظامی و نازیها در خروجی اتاق خواب هستند. این یک دیوار کاملا شوم است، اما راستش آنها هزینهی خانه را پرداخت کردهاند. داستانها در اتاق نشیمن و اتاق خواب ماست. داشتن یک عالم کتاب فایدهای ندارد اگر نتوانی وقتی میخواهید چیزی را پیدا کنی، بنابراین در این بخشها چیدمان الفبایی مناسب به نظر میرسد.
چه کتابی به یک کودک 12 ساله میدهی؟
هریس: خودم در این سن شرلوک هولمز و اچجیولز و جاست ویلیام را میخواندم. شاید اولین کتاب مناسبی که خواندم آرزوهای بزرگ بود. آن موقع حدودا دوازده سالم بود و فکر میکردم این یک کتاب شگفتانگیز است. بنابراین من همین را توصیه میکنم.
منبع: گاردین
نظر شما