بوالحسنی در سالمرگ اسماعیل فصیح مطرح کرد:
با خوانش «زمستان 62» یک بار دیگر جنگ را تجربه کردم/ جنگها تازه وقتی تمام میشوند، شروع میشوند
محسن بوالحسنی، نویسنده، شاعر و راوی نسخه صوتی کتابهای اسماعیل فصیح گفت: من «زمستان 62» به دست، توی خیابانهای اهواز راه میرفتم و همراه با جلال آریان از این کوچه به آن کوچه میرفتم و یک بار دیگر جنگ را تجربه کردم؛ چون بچه جنگ بودن هیچ وقت دست از سر آدم بر نمیدارد.
خیلیها اسماعیل فصیح را با ترجمههایش میشناسند و کمتر سراغ خواندن رمانهای وی رفتهاند. چه شد که شما به آثار وی علاقهمند شدید؟
نوجوانی من در اهواز و در جمع شاعران و نویسندگان مطرح معاصر گذشت که بسیاریشان همشهری و حتی همسایه من بودند و رفت و آمد به جلسههای شعر و داستان -که آن دوران، یعنی در اواسط دهه هفتاد بسیار پر رونق بود- هر روز به عطش من درباره ادبیات اضافه میکرد. از همان دوران بود که شعر مینوشتم و بیشتر از شعرخواندن، رمان دست میگرفتم. یادم نمیآید چه کسی از دوستان، اما کسی بعد از خواندن کارهای احمد محمود، اسم اسماعیل فصیح را آورد و گفت «زمستان 62» را بخوان و این شد که یکییکی تمام رمانهای فصیح را در همان دوران خواندم و بسیاری رمان دیگر.
شما دو تا از کتابهای اسماعیل فصیح را در نوین کتاب گویا خواندهاید. چطور تجربهای بود؟ به نظرتان شنیدن این دو رمان جذابتر است یا خواندن نسخه کاغذی آن؟
فصیح برای من نویسنده ویژهای است. نثرش و شکل داستان گفتن ساده و لحنی که دارد او را از بسیاری متمایز کرده یا بهتر است بگویم در جای دیگری مینشاند. شخصیت دوستداشتنی جلال آریان که هرکسی مثل من میتواند با او همداستان شود و از طرف دیگر، وقایعنگاری و حرکت روی نقشه یک شهر -آنهم اگر جنوب باشد و اهواز- لطف دیگری دارد. نکته درباره کتاب صوتی برای من همیشه یک چیز مهم بوده و آن اینکه، گوینده کتاب صوتی باید تلاش کند تا خود را به عنوان یک واسطه، به عنوان یک صدای زیبا، از میان بردارد. یعنی برای یک گوینده و کتابخوان، نباید این جمله مشعوفکننده باشد که مخاطب کتاب مدام در طول شنیدن کتاب بگوید چه صدای زیبایی. این صدای زیبا رابطه مخاطب را با اصل موضوع یعنی خود کتاب منقطع میکند. پس به عقیده من، وقتی کتاب صوتی موفق است که صدا استاندارد باشد و روی متن، سایه نیندازد تا مخاطب تا حد ممکن بیواسطه درگیر کتاب شود؛ و نه صدای گوینده. برای همین است که میگویم بهترین صداها برای خواندن یک کتاب صوتی، خنثیترین آنها هستند؛ چون کتاب و کلمات و نثر و هرآنچه در متن مولف هست، به اندازه کافی گویا خواهد بود.
جنوبی بودن شما و گذشتن فضای کتاب «زمستان 62» در دوران جنگ و اهواز و ... چقدر به شما در خواندن و انتقال حس بهتر کمک کرد؟
در پاسخ به سوال اول به این موضوع اشاره کردم و اینجا کمی جواب را مشروحتر میآورم. بی شک، جنوبی بودن من با متن آقای فصیح علیالخصوص در زمستان 62 ارتباط تنگاتنگی دارد. وقتی برای دوستانم میگویم که من این کتاب را دقیقا توی همان آدرسها و خیابانها و محلههایی که اتفاق افتاده است، خواندهام، باورشان نمیشود؛ ولی واقعا همین است و در سفری که به اهواز داشتم، از این موقعیتهای جغرافیایی در شهر فیلم گرفتم و توضیحاتی روی آنها ارائه دادم. من «زمستان 62» به دست توی خیابانهای اهواز راه میرفتم و همراه با جلال آریان از این کوچه به آن کوچه میرفتم و حتی کوچکترین تفاوتی بین آنچه فصیح در کتاب میآورد، با واقعیت جغرافیای شهری اهواز حس نکردم. من با جلال آریان در کوچههای باغ شیخ راه رفتم و حتی شاید خانه مریم را پیدا کردم و زیر پنجره اتاق هتل آستوریا که حالا اسمش پارس شده، نشستم و یک بار دیگر جنگ را تجربه کردم؛ چون بچه جنگ بودن هیچ وقت دست از سر آدم بر نمیدارد.
مرگ و جنگ دوتا از موضوعات اصلی آثار اسماعیل فصیح است. به نظرتان شنیدن این کتابها در همین روزگاری که کشورهای اطرافمان درگیر جنگند و همه درگیر مرگ، در احوال ما اثر خوب هم دارد؟ یا چیزی را برایمان روشن میکند؟ منظورم این است که گاهی ما نوشتهای برای چند سال پیش میخوانیم و یا از سبک زندگی و تفکر آن برای امروزمان استفاده میکنیم یا آرام میشویم که چون دیگران هم سختی را متحمل شدهاند، پس ما هم میتوانیم تاب بیاوریم و ... .
جنگ هیچوقت تمام نمیشود. اتقاقا جنگها تازه وقتی تمام میشوند، شروع میشوند. ما در این کتابها و کلمههاست که جنگ را بهتر درک میکنیم؛ چون شما وقتی در جنگ هستید، آنقدر درگیر جنگ هستید که به جنگ فکر نمیکنید و وقتی بهظاهر از آن واقعه بیرون میآیید، تازه متوجه میشوید که بله؛ شما جنگزدهاید و این را از لهجهتان، از بغضهایتان، از ترسهایتان و آرزوهایتان میتوانید بفهمید. این چیزی است که نمیشود به آن فخری داشت. این چیزی است که سبک زندگی شما را عوض میکند و باورهایتان را دستخوش تغییراتی میکند که انگار با بند نافی به شما چسبیده و با مرگ از شما جدا میشود... شاید هم نه؛ شاید خیلی از ماها بعد از مرگ هم جنگزده بمانیم.
شما کلمه به کلمه این آثار را لمس کردهاید؛ حال به نظرتان مخاطب در چه حال و هوایی میتواند بیشترین بهره را از شنیدن «شراب خام» و «زمستان 62» ببرد؟
در حال و هوای خود کتاب. فصیح خیلی خوب بلد است مخاطب را وارد داستانش کند. آنقدر این اتفاق نرم و آهسته میافتد که یک لحظه متوجه میشوید 50-60 صفحه از کتاب را خواندهاید و وسط ماجرای یک آدمی هستید به نام جلال آریان. این جلال آریان خیلی آدم عزیز و عجیب و اتفاقا سادهای است. باورتان نمیشود من خیلی وقتها برای جلال آریان دلم تنگ میشود و هنوز که هنوز است اهواز که میروم، در سیمای مردانی که از کنارم در خیابان رد میشوند و به ظاهر جلال شبیه هستند، خیره میشوم و فکر میکنم شاید یکی از اینها جلال آریان باشد؛ این یعنی تاثیر رمان؛ این یعنی حالا فصیح، احمد محمود و بسیاری کسان دیگر زنده نیستند؛ اما شخصیتهایشان و داستانهایشان در ما و با ما نفس میکشند.
نظر شما