یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰ - ۰۷:۵۲
مبارزه برای آزادی از بازار مشهد تا زندان شاه

نوید ظریف‌کریمی می‌گوید: در «پرده دوم» فعالیت‌های یک انسان معمولی، یک شاگرد بازار روایت می‌شود که حاضر است برای تفکر ایدئولوژیک خود در جامعه هزینه بدهد. چه بسا این هزینه زندان، شکنجه و حتی دوری از شهر خود باشد.او برای آزادی می‌جنگد تا برای نسل‌های بعد الگو باشد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مهدیس میرزایی: مشهد به‌عنوان یكی از پایگاه‌های مذهبی و انقلابی ایران به‌ویژه در دهه‌های 40 و 50، نقش مهمی در جریان انقلاب اسلامی داشت. نقش احزاب، علمای صاحب‌‌نام و اندیشمندان انقلابی در حوادث این سال‌ها، به مشهد جایگاهی ویژه در تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی بخشید. حضور هسته مركزی روحانیت مبارز و در رأس آن آیت‌‌الله خامنه‌‌ای در مسجد كرامت مشهد به‌عنوان عامل پیوند گروه‌های مذهبی و ملی از یک‌سو و سازماندهی فعالیت‌های انقلابی از سوی دیگر، چهره این شهر را به‌نوعی متمایز می‌کند.
 
محمدرضا شرکت توتونچی معروف به رضا توکلی، متولد سال 1324 در مشهد، یکی از چهره‌هایی است که دو بار در دوران طاغوت به زندان افتاده و نقش مهمی در تاریخ انقلاب مشهد دارد. کتاب «پرده دوم» خاطرات شفاهی این چهره انقلابی است که کار پژوهش و تدوین آن به همت نوید ظریف‌کریمی انجام شده و از سوی انتشارات «راه‌یار» به چاپ رسیده است.
 
 «- زندانی سیاسی دوره پهلوی یه، چندتایی ازش مصاحبه گرفتن.
- خب تا حالا کجا بوده؟
- همیشه پای کار بوده، اما سمت و منصب نگرفته . آدم بااخلاص و بی‌ادعایی‌یه.
- کارشاخصی کرده؟
- تا دلت بخواد! زندان، شکنجه و کمیته ... بعد انقلابم خیلی فعال بوده.
- یعنی در حد عزت‌شاهی؟
- اینجوری بهت بگم که این «عزت‌شاهی مشهده»
 
این جملات بخشی از گفت‌وگوی نوید ظریف‌کریمی با سعید‌ خورشیدی؛ مسئول واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، در محرم سال 1396 است که سرآغازی برای پذیرش تألیف کتاب «پرده دوم» شد. کریمی تا پیش از این با نگارش فیلمنامه و داستان و نمایشنامه سروکار داشته و«پرده دوم» نخستین کتاب او در حوزه تاریخ‌نگاری و تاریخ شفاهی محسوب می‌شود که کار پژوهش و تدوین آن بیش از سه سال به طول انجامید. از دیگر آثار این نویسنده می‌توان به کتاب «تاریخ شفاهی مسجد بلال حبشی» و کتاب خاطرات سردار شهید جواد مهدیان‌پور اشاره کرد.
 
بکر بودن سوژه و نمایش پایمردی یک جوان انقلابی برای دفاع از حق آزادی، ازجمله ویژگی‌های کتاب «پرده دوم» است. نوید ظریف‌کریمی در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا، به تشریح سیر نگارش و محتوای این اثر، همچنین جایگاه تاریخ شفاهی در ادبیات انقلاب پرداخت.  


چه شد که این سوژه را برای نوشتن انتخاب کردید؟ روند تحقیق و تدوین این کتاب چگونه بود؟
در سال 1396، به پیشنهاد دکتر سعید خورشیدی در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب، سوژه‌ به من پیشنهاد شد. ناب و بکر بودن موضوع من را به سمت تحقیق درباره محمدرضا شرکت توتونچی سوق داد. نکته دیگر اینکه، سرگذشت وی شباهت زیادی به عزت‌الله مطهری (عزت‌شاهی) داشت و در روند انجام تحقیقات، توتونچی کم‌کم به نام عزت‌شاهی مشهد خوانده شد؛ این عوامل باعث شد نوید ظریف کریمی که علاقه‌مند به تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر بود، کار را شروع کند.
 
حدود 6 ماه قبل از اینکه کار را آغاز کنم، مصاحبه‌ با محمدرضا توتونچی به همت آقای باقری انجام شده بود، اما برای تکمیل برخی اطلاعات و رفع برخی از ابهامات به سراغ توتونچی رفتم. در کنار آن با محمدطاها عبدخدایی و آقای حسن خامنه‌ای، خانواده توتونچی و ... نیز مصاحبه‌هایی انجام دادم. آقای توتونچی علی‌رغم کهولت سن، با رویی گشاده و متانت در جلسات حاضر می‌شد و در این راه صبوری خاصی به خرج داد.
 
یکی از مشکلاتی که نه‌تنها این کار، بلکه فضای تاریخ شفاهی را درگیر کرده، فاصله گرفتن به لحاظ زمانی از انقلاب و خاطرات آن دوران است. تقریبا 40 سال از آن دوران می‌گذرد و به همین سبب محمدرضا توتونچی هم خاطرات را به سختی به یاد داشت؛ البته ناگفته نماند با وجود کهولت سن و مشغله‌هایش در طول این سال‌ها، همان خاطراتِ روایت‌شده تا حد زیادی شفاف و دقیق بود؛ تا جایی که برای صحت و تأیید برخی از خاطرات به تحقیق می‌پرداختم و در عین ناباوری با تأیید دوستان و منابع روبه‌رو می‌شدم.
 
یکی دیگر از ویژگی‌هایی که باعث شد به سمت نوشتن «پرده دوم» جذب شوم، معمولی بودن قهرمان کتاب است. در واقع یک آدم معمولی که در ادامه بدل به یک قهرمان می‌شود. وی که برخاسته از بازار و به لحاظ دانش آکادمیک از قشر معمولی‌تر جامعه بود، با تلاش و پایمردی راهی را انتخاب کرد که بعدها در زندان‌های سیاسی شاه با بزرگان و فرهیختگان جامعه همنشین شد.
 
پس از اتمام تحقیق و مصاحبه، کار نوشتن را شروع کردم. حتی در مسیر نوشتن، جزئیات را دوباره بررسی می‌کردم و همین مسأله باعث شد که چند جلسه بیشتر از حضور محمدرضا توتونچی بهره‌مند شوم و گفت‌وگوهای تکمیلی را انجام دهم.
 
نوشتن «پرده دوم» بیش از سه سال به طول انجامید و کتاب تقریبا در 450 صفحه نوشته شد که پس از بررسی‌های به‌عمل آمده، علیرغم میلم، تصمیم بر حذف 150 صفحه از کتاب گرفته شد. دوستان و همکاران بنا به ملاحظاتی صلاح ندانستند که برخی از خاطرات گفته شود و به این ترتیب، نقطه عطف داستان در فصل دوم و از نصب پرده‌ها به بعد است.
 
کتاب با حضور سعید خورشیدی، احمد عسکری و کارشناسان در جلسات متعدد، کلمه به کلمه خوانده شد و مورد بازبینی قرار گرفت. در این فرآیند پیشنهاداتی ارائه شد و آنچه که به‌عنوان خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی در «پرده دوم» پیش‌روی مخاطبان است، نتیجه این جلسات وهمفکری و همراهی دوستان نیز بوده است.
 
با توجه به مسأله فاصله گرفتن از اتفاقات و حوادث در گذر زمان، آیا به‌عنوان محقق و نویسنده، مطالب راوی مورد تأیید شما است؟
تا حد زیادی بله. البته بعید می‌دانم اطلاعات موجود در خاطرات هر شخص به‌طور کامل قابل استناد باشد، اما وظیفه این تطبیق با پژوهشگر است. در این کتاب هم در طول تحقیق پیش می‌آمد که راوی اشتباه می‌کرد که طبیعی است و تا جایی که امکان داشت، تصحیح می‌شد. حتی پیش می‌آمد که راوی تاریخ حادثه‌ای را جابه‌جا می‌گفت که پس از بررسی اصلاح می‌شد، به‌گونه‌ای که سبب یادآوری شده و خود راوی آن را تأیید می‌کرد.
 
اگر درباره مطلبی هم نمی‌توانستیم راستی‌آزمایی کنیم، در جلسات با دوستان و همکارانی که نام بردم به جمع‌بندی می‌رسیدیم، در غیراین‌صورت در موارد معدود، مطلب حذف می‌شد. اما در بیشتر موارد و خاطرات، ناگزیر به راوی اعتماد کردیم، چراکه خاطراتش رقیب ندارد و قابل‌مقایسه نیست. یعنی مبنای متقنی برای مقایسه وجود ندارد و خاطرات وی تجربه اول در این موضوع در مشهد است. تفاوت تاریخ شفاهی و مستندنگاری نیز در همین‌جا مشخص می‌شود که در تاریخ شفاهی بیشتر به روایت افراد استناد می‌کنیم. در اینجا نیز حجم قابل‌قبولی از خاطرات منطبق با تاریخ و مستندات موجود است.
 

در کتاب با انبوهی از اطلاعات در پاورقی‌ها مواجه هستیم. چرا بر استفاده از پاورقی تا این حجم اصرار داشتید؟
چند دلیل را می‌توانم برای این موضوع ذکر کنم. اگر از پاورقی استفاده نمی‌شد، استنادات کم می‌شد. معتقدم استفاده از پاورقی به استناد کتاب اعتبار می‌دهد. دلیل دیگر اینکه، باتوجه به اتفاقاتی که برای قهرمان کتاب رخ می‌دهد، فراز و فرودهایی که پیش می‌آید باعث می‌شود که اسامی زیادی مطرح شوند؛ بنابراین وظیفه خود دانستیم با فرض اینکه مخاطب آن‌ها را نمی‌شناسد، به معرفی افراد در پاورقی بپردازیم. برای مثال خاطرات چند تن دیگر از فعالان سیاسی انقلاب در مشهد هنوز در حد مصاحبه باقی مانده و در قالب کتاب منتشر نشده و احتمال دادم که اسامی در بین مخاطبان کمتر شناخته‌شده باشند. پس برای معرفی سعی کردیم از پاورقی استفاده کنیم.
 
نکته بعدی این است که برخی از پاورقی‌ها روایت خانواده، نزدیکان و دوستان راوی از یک خاطره مشترک است. برای این کار تمهیدی اندیشیدم و خاطرات افراد از یک رویداد را در متن کتاب و پشت سرهم آوردم تا بتوانیم از زوایای مختلف شاهد روایت یک رویداد تاریخی واحد باشیم که متأسفانه مورد قبول همکاران واقع نشد و همه این خاطرات به پی‌نوشت منتقل شد و به همین دلیل پی‌نوشت‌ها کمی طولانی به‌نظر می‌رسد.
 
چرا تصمیم به حذف برخی از این خاطرات نگرفتید تا کمی بار پی‌نوشت‌ها سبک‌تر شود؟
یکی از سخت‌ترین کارهای یک نویسنده، حذف مطالب کتابش است. برای حذف یا اضافه چیزی به کتاب، باید دلایل محکم و قانع‌کننده وجود داشته باشد. اینجا هم روایت‌های زیادی بود که شخصا به آن علاقه‌مند بودم و چون برای آن‌ها وقت و تلاش زیادی صرف کرده بودم، وسواس و مقاومت زیادی برای حذفشان به خرج دادم. بااین‌حال در نهایت حجم قابل‌توجهی از کتاب یعنی حدود 150 صفحه از خاطرات حذف شد. واقعیت این است که دوستان باتجربه‌تری به من مشورت می‌دادند و وقتی دلایل آن‌ها را شنیدم، در برخی از موارد قانع شدم تا مشکلی برای نهاد منتشرکننده کتاب هم پیش نیاید. البته نه اینکه حذف همه این موارد اشتباه بوده باشد، چراکه در مواردی به خوشخوانی روایت کمک کرده و در مجموع به نفع کل کتاب بوده است.
 
علت تکرار برخی از پی‌نوشت‌ها در متن کتاب چیست؟ برخی از پی‌نوشت‌ها به‌صورت خلاصه در متن کتاب هم آمده است.
این موضوع شاید به وسواس من در ذکر مطالب بر‌می‌گردد. به‌نظرم بهتر است یک بار دیگر کتاب مورد بازبینی و ویراستاری قرار گیرد. اما باید توجه داشت که نوشتن کتاب مدت زیادی به طول انجامیده و فقط 6 ماه در انتظار انجام ویراستاری بوده است. به‌نظرم در امر ویراستاری این کتاب هم کم‌کاری صورت گرفته است. وقتی تقسیم کار به‌درستی انجام نشود و در ادامه هر کسی وظیفه خود را به‌درستی انجام ندهد، نتیجه این می‌شود که برای پاسخگویی در هر مورد تخصصی از کتاب به من به‌عنوان نویسنده مراجعه می‌شود.
 
«پرده دوم» کتابی با مطالب کوتاه و تیترهای زیاد است. به‌نظر شما این باعث نمی‌شود که رشته مطلب از دست مخاطب خارج شود؟ در واقع روایت جذاب کتاب از فصل دوم به بعد و از نصب پرده‌ها است که مطالب به‌صورت پیوسته و منسجم‌تر بیان می‌شود.
«پرده دوم»، خاطرات شفاهی است؛ اگر من در اینجا داستان و رمان و نمایشنامه و ... را روایت و نگارش می‌کردم، به‌عنوان نویسنده این اختیار را داشتم که تغییرات، جابه‌جایی و کوتاه و بلند کردن مطالب را انجام دهم. اما در این گونه ادبی و در اینجا به‌عنوان نویسنده، متعهد به روایت راوی هستم. توجه کنید که منِ نویسنده باید با داشته‌هایم کار کنم و این کار را سخت می‌کند. همانطور که می‌دانید راوی باید پس از اتمام کار نویسنده با نگارش دست‌نوشته‌ای که در ابتدای کتاب چاپ می‌شود، صحت مطالب آن را تأیید کند، در غیراین‌صورت تمام زحمات از بین می‌رود. به همین دلیل هم از نظر اخلاقی و هم از نظر استنادی باید به روایت پایبند باشم.
 
این را هم بگویم که با وجود این محدودیت (خاصه در بخش اول کتاب) و درنظر گرفتن همه جوانب در نگارش کتاب، رسیدن به این فرم با خودآگاهی انجام شده و چابک کردن کتاب تصمیمی استراتژیک بوده و خودِ همین تیترهای کوتاه ضرورتی برای ایجاد ریتمی تند به‌وجود آورده است. من نمی‌خواستم به‌طور مبسوط توضیح دهم، دلیلی هم نداشت، زیرا ممکن است مخاطب وقت و حوصله‌ای برای صرف کردن جهت خواندن فرازهای خنثی از زندگی و جاهای بی‌اهمیتی که راوی بوده و کارهای معمولی که انجام داده را نداشته باشد.

محمدرضا شرکت توتونچی

با این جمله پیشاپیش برای مخاطبتان تصمیم‌گیری نمی‌کنید؟
به‌جای مخاطب نه! شاید بتوان خاطرات هر شخص را اثر دست‌اولی درنظر گرفت؛ یعنی هر خاطره‌ای جزییاتی دارد که پیش‌تر بی‌مانند بوده است. با این فرضیه تصمیم نویسنده یک امکان است که پیش‌روی مخاطب قرار می‌گیرد تا با دریافت بازخورد بتوان در مورد آن نظر داد. بر حسب تجربه به‌نظرم بهتر آمد که سریع از بخش اول و دوران ابتدایی زندگی راوی گذر کنم. اگر هم مطالب را مفصل بیان می‌کردم، آن چیزی که ما در انتظارش بودیم اتفاق نمی‌افتاد و پیکان اتهام به سمت خودمان بود. در این کتاب نویسنده در سایه قرار داشته و سعی شده حضور ملموسی نداشته باشد. او تنها روایت راوی را هدایت می‌کند.
 
برخی از خاطرات می‌توانست در دل خاطرات دیگر جای گیرد و به‌نظر می‌رسد لزومی به استفاده از تیتر جداگانه و استفاده از پاراگراف‌های کوتاه نبوده است؛ مثلا زمانی که حمام ساواک را با تیتر مشخصی جدا می‌کنید. درصورتی‌که قبل از آن هم به این مطلب اشاره کرده‌اید، این باعث پارگی مطالب نمی‌شود؟ آیا این کار دلیل خاصی داشته است؟
این موضوع به ذهن من به‌عنوان نویسنده برمی‌گردد. اگر من شِمایی کلی از زندان بیان می‌کردم، قابل اغماض بود و می‌توانستم مطالب را به‌صورت جداگانه بیان نکنم و آنچه شما می‌گویید، اتفاق می‌افتاد. اما وقتی من جزئیات زندان را از ابتدا دقیق بیان می‌کنم، مثل ورودی، حیاط، زیرهشت، درها و کاربرد آن‌ها و خیلی چیزهای دیگر، یعنی قصدم پرداخت به جزئیات است. در این حالت برای ایجاد پیوستگی ساختاری مجبور به استفاده از تیتر جدا هستم. همچنین که نباید حفظ زیبایی‌شناسی اثر را از یاد برد. در حفظ یا حذف تمام مطالب این کتاب و شیوه نگارش آن، برآورد سود و هزینه انجام شده است. من مجبور بودم که بعضی را به نفع دیگری ببخشم، هر چند شاید تناسب کافی را نداشته باشد.
 
آنچه که «پرده دوم» را از سایر کتاب‌های حوزه تاریخ شفاهی متمایز می‌کند، چیست؟ چه چیزی را در این نوشته می‌خواستید به مخاطب عرضه کنید؟
به‌نظرم بکر بودن سوژه یکی از ویژگی‌هایی است که آن را از سایر کتاب‌ها در زمینه تاریخ شفاهی متمایز می‌کند. این کتاب برای افراد صرفا علاقه‌مند به کتاب، به‌دور از علایق سیاسی، محل اتصالی است که آن‌ها را به دوره‌ای ببرد که شاید اطلاعاتی را همراه با این جزئیات دریافت نکرده باشند. به‌ویژه شرح‌حال فردی که به‌عنوان یک شهروند عادی و حتی نادیده گرفته‌شده، در شرایط فرهنگی ـ اجتماعی حکومت پهلوی، وارد مبارزات شده و از مشهد به تهران منتقل می‌شود.
 
در واقع در «پرده دوم» فعالیت‌های یک انسان معمولی، یک شاگرد بازار روایت می‌شود که حاضر است برای تفکر ایدئولوژیک خود در جامعه هزینه بدهد. چه بسا این هزینه زندان، شکنجه و حتی دوری از شهر خود باشد. این شهروند معمولی معتقد است که از پیش‌پاافتاده‌ترین حق خود که حفظ شعائر دینی است محروم بوده و آزاد نیست. او برای آزادی می‌جنگد تا برای نسل‌های بعد الگو باشد. الگویی که برای کوچکترین خواسته خود هزینه می‌دهد و پایمردی می‌کند. به این ترتیب است که در سال‌های بعد از او و اقداماتش به نیکی یاد می‌‌کنند.
 
به‌عبارتی محمدرضا توتونچی با پایمردی بر اعتقادات و تنها با نصب سه پرده از یک آدم معمولی و شهروندی به ظاهر سربه‌زیر به مبارزه‌گر سیاسی تبدیل می‌شود. نتیجه این کنشگری نیز همنشینی با بزرگان سیاسی و مبارزان فعال و مطرح کشور در آن دهه و در زندان است. او در کنار آن‌ها در زندان سطح دیگری از سیاست و مخالفت با پهلوی را آموزش دیده و تجربه می‌کند. یعنی همان سیستم، او را از شهروندی عادی به انسانی تبدیل می‌کند که اعتقادات و خواسته‌هایش با گذشته فرق کرده و با نگاهی جدی به مبارزه با ارکان حکومت پهلوی می‌پردازد.
 
یکی دیگر از مواردی که شما هم در میان مطالب به‌طور غیرمستقیم به آن اشاره داشتید، مواجهه با انبوهی از افراد و اسم‌ها در کتاب است. تا حدود زیادی، یعنی بیش از 90 درصد از این افراد در کتاب و در پاورقی کتاب معرفی شده‌اند، اما برخی از افراد بدون معرفی در میان صفحات کتاب دیده می‌شوند و این موضوع برای مخاطب گنگ است. چرا؟
همان‌طور که اشاره شد، با توجه به فراز و فرود زندگی محمدرضا توتونچی، بالطبع وی با افراد زیادی سروکار و معاشرت داشته است. بااین‌حال سعی کردم که پراکندگی مطالب زیاد حواس مخاطب را به خود مشغول نکند. اما در صورت حذف این اسامی، حجم زیادی از خاطرات نیز از بین می‌رفت. فراموش نکنیم که ممکن است هر کتابی به‌ویژه در حوزه تاریخ شفاهی نتواند جامع‌الاطراف و جهان‌شمول باشد. بااین‌حال اگر کم‌وکاستی در این‌باره وجود دارد، متوجه من پژوهشگر بوده و باید بگویم دسترسی به همه منابع برایم امکان‌پذیر نبوده است. برای مثال سازمان اسناد انقلاب اسلامی علیرغم تلاش‌ها و نامه‌نگاری‌ها حاضر به ارائه پرونده ساواکِ محمدرضا توتونچی به ما نشد. در بازبینی دوباره کتاب، این کاستی‌ها رفع خواهد شد.
 
در میان صحبت‌هایتان به بکر بودن سوژه در تاریخ شفاهی اشاره کردید. به‌نظر شما چقدر تاریخ شفاهی توانسته در مسیر خود گام بردارد؟
تاریخ شفاهی با وجود موانع و مشکلاتی که بر سر راه دارد، آهسته در مسیرش گام بر‌می‌دارد. منظورم تولید کتاب و محتوای تاریخ شفاهی باکیفیت است. اگر این موانع برداشته شود، ما برای رسیدن به سمت اهداف درنظر گرفته شده، سریع‌تر حرکت خواهیم کرد.


چه موانعی سر راه قرار دارد؟
یکی از موانع، فاصله گرفتن از زمان حوادث است؛ در واقع ما دیر به افراد و سوژه‌ها مراجعه می‌کنیم و این گذشت زمان باعث می‌شود که یا سوژه‌ها در بین ما نباشند، یا خاطرات به‌صورت محو و کمرنگ در ذهن آن‌ها باقی مانده باشد. شاید اگر 20 سال قبل با محمدرضا شرکت توتونچی مصاحبه انجام می‌شد، به نقاط برجسته بیشتری در زندگی‌اش پی می‌بردیم. نظیر آقای توتونچی بسیار هستند که خاطرات بسیاری از آن دوران به یاد دارند که هنوز کشف نشده و این خاطرات دست‌نخورده باقی مانده‌اند. این افراد باید شناسایی شوند و با حمایت دستگاه‌ها و نهادهای مرتبط، خاطرات آن‌ها جمع‌آوری و به‌دست افراد کاردان سپرده شود.
 
مانع مهم دیگر، عدم تمایل بعضی از افراد به انجام مصاحبه است که این موضوع گریبان کتاب «پرده دوم» را هم گرفت. یعنی متأسفانه بعضی از دوستان و نزدیکان محمدرضا توتونچی به دلایل مختلفی ازجمله اختلاف سلیقه و دیدگاه با راوی و بعضی ملاحظات حاضر به مصاحبه نشدند.
 
یکی دیگر از خلأها و مشکلات در این زمینه، بحث نویسندگان است. هر کسی که خوب انشاء و مقاله می‌نویسد، نمی‌تواند نویسنده تاریخ شفاهی باشد. در واقع تاریخ شفاهی تنها تدوینگر لازم ندارد. نویسنده تاریخ شفاهی باید در زمینه مصاحبه، روش تحقیق، پژوهش و حتی در زمینه روانشناسی تخصص کافی و کاربردی داشته باشد و کتاب‌های مرجع را بشناسد. در این راه نمی‌توان آزمون و خطا کرد و سپس تاریخ شفاهی را نوشت. تازه به شرط داشتن این ویژگی‌ها از او با عنوان تدوینگر نام می‌برند. مثلا روی جلد کتاب «پرده دوم» از من صرفا به‌عنوان تدوینگر نام برده و به این بسنده شده است، در‌صورتی‌که در حداقل‌ترین حالت ممکن، من روایت‌ها را بازنویسی کرده‌ام. استفاده از لفظ تدوینگر برای من به‌عنوان کسی که سه سال و نیم برای نوشتن کتاب وقت صرف کرده، تناسب ندارد.
 
همچنین نباید فراموش کرد که الاکنون صرفا علاقه افراد به تاریخ شفاهی است که باعث می‌شود آن‌ها به نویسندگی تاریخ شفاهی روی بیاورند. به‌نظرم شناسایی و بازشناسایی نویسنده‌ها و افراد توانمند باید صورت گیرد، چراکه مطالب و خاطرات بسیاری برجای مانده و تنها گوشه‌ای از این خاطرات بیان شده است. به‌نظرم باعث تأسف است که با گذشت 42 سال از انقلاب اسلامی، تنها یکی ـ دو کتاب تاریخ شفاهی از افراد زندانی در مشهد منتشر شود. غیر از این هم اگر کاری صورت‌گرفته، یک‌سری مصاحبه‌هایی است که نیمه‌کاره رها شده‌اند.
 
موضوع دیگر در این بحث، نوع نگارش است. برخی از نویسندگان به تاریخ شفاهی از زاویه و دید مستندنگاری نگاه می‌کنند، درصورتی‌که در تاریخ شفاهی به بهانه‌ای سوژه انتخاب می‌شود. براساس تجربه و آن چیزی که من تا اینجای کار متوجه شده‌ام، تاریخ شفاهی باید چیزی شبیه رمان در دست مخاطب قرار گیرد، یعنی جذاب باشد و او را با خود همراه کند. اما اثر مستندنگاری‌شده می‌تواند واجد آن جذابیت نباشد و در کتابخانه قرار گیرد و محل رجوع محققان و پژوهشگران باشد. متأسفانه با استفاده از نویسندگان ضعیف و سپردن تاریخ شفاهی به آن‌ها، بیشتر به سمت مستندنگاری قدم برمی‌داریم و کتاب‌های نه‌چندان دلچسب ازنظر مخاطب در این زمینه تولید می‌شود.
 
یکی دیگر از مباحثی که به‌نظرم باید به آن پرداخت، عجله در کار است. چون دیر شروع به جمع‌آوری خاطرات کرده‌ایم (خاصه در مورد فعالان مردمی انقلاب)، در این‌کار عجله‌ای وصف‌ناشدنی داریم. به همین دلیل کیفیت کار افت می‌کند. به‌عنوان نویسنده، با شتاب براساس ساختارها موافق بوده، اما با عجله و با کیفیت پایین کار، مخالف هستم.

به‌عنوان سوال پایانی، بفرمایید جایگاه تاریخ شفاهی در ادبیات انقلاب کجاست؟
سوال شما این پرسش را در ذهن من ایجاد می‌کند که کدام ادبیات؟ ادبیات داستانی انقلاب، ادبیات نمایشی و یا ادبیات سینمایی انقلاب؟ در هر سه مورد حضوری از تاریخ شفاهی نیست یا خیلی کمرنگ دیده می‌شود. در واقع، تاریخ شفاهی که به‌صورت جذاب نوشته شده و خواندنی باشد، می‌تواند تبدیل به ادبیات نمایشی، داستانی و سینمایی شود. تهیه‌کننده‌های با نفوذ، کاردان و مدیران فرهنگی از این موضوع استقبال نمی‌کنند.
 
متأسفانه از کتاب‌های تولید شده در این زمینه اقتباسی صورت نمی‌گیرد، درحالی‌که در سینمای هالیوود، پس از اینکه قهرمان‌های سینمای اجتماعی و بعد سینمای ابرقهرمانی بارها و بارها مصرف شده‌اند، رو به تاریخ خود آورده‌اند و از دل تاریخ قهرمان‌سازی می‌کنند. آن‌ها با استناد به خاطراتی تُنک و موجز، فیلم‌هایی با بستر تاریخی می‌سازند، مانند فیلم «فورد در برابر فراری» ساخته جیمز منگولد، فیلم «ترامبو» به کارگردانی جی روچ و فیلم «ریچارد جول» ساخته کلینت ایست‌وود و همچنین مینی سریال «گامبی وزیر».
 
این در حالی است که شاید در تاریخ متقدم و معاصرشان به اندازه ما قهرمان باکیفیت و دست‌نخورده نداشته باشند. متأسفانه این خلأ در بخش فرهنگی کشور وجود دارد. امیدوارم مسئولان و مدیران فرهنگی این گفته‌ها را بشنوند و به سمت اقتباس از تاریخ و خاطرات شفاهی بروند و قهرمان‌های ملی‌مان را از لابه‌لای سطور کتاب‌ها به پرده سینما و صفحه نمایش تلویزیون بیاورند تا هنرهای نمایشی و مخاطبانش هم به این واسطه نفسی تازه کنند، بلکه کمی از هجمه فیلم‌ها و سریال‌هایی که به وفور موضوع‌های تکراری را به خوردشان می‌دهند، خلاص شوند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها