یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۲۳:۴۹
نویسنده ای از جنس دریا

فیروز زنوزی جلالی چهار سال پیش و درست چهار سال پس از رحیل امیرحسین فردی از میان ما رفت تا پنجم اردیبهشت روزی تلخ باشد در تقویم ادبیات داستانی انقلاب. یادداشت پیش رو به قلم یکی از نویسندگان نسل نوی داستان ایران به یاد اوست و برای او.

به گمانم اول بار فیروز زنوزی جلالی را سال 83 یا 84 در فرهنگسرای اندیشه دیدم. نزدیک پل سیدخندان بود و برای منی که تازه دیپلم گرفته بودم، جداشدن از فضای انتگرال و مشتق و سر و کله زدن با دنیای ادبیات موهبتی بود. کلاس، سالنی بود با سقفی کوتاه. جوری که می ترسیدم هر آن سرم به سقف بگیرد. کمی هم احساس خفگی داشتم. آقای زنوزی دورتر از ما پشت میزی نشسته بود و در مورد ادبیات و داستان حرف می زد. جمع حضار بیشتر خانم ها و آقایان مسنی بودند که میان حرف های استاد سرشان را به تایید تکان می دادند. من و دوستم کمی دورتر نشسته بودیم. آقای زنوزی گفت: جوان ها بیایید جلو. 
گویی از این که ما را به عنوان مخاطب جدید آن کلاس می دید، خوشحال بود. بعد از کلاس من و دوستم ماندیم تا از استاد چیزی بپرسیم. در واقع من سؤالی نداشتم. بیرون کلاس، استاد دست توی جیب کتش کرد و گفت: سیگار که نمی کشید؟
در واقع حرفش، بیشتر حالت تذکر داشت تا سؤال. من و دوستم شانه بالا انداختیم که نه؛ اهل سیگار نیستیم. گفت: خوبه؛ نکشید... 
و خودش پکی به سیگار زد. بعد دید که با تعجب نگاهش می کنیم، گفت: من کمش کردم. 
و آن روز کلی نصیحت مان کرد، در مورد نوشتن و حواشی ادبیات. سال بعد نشد به کلاس های استاد زنوزی سر بزنم. درگیر کنکور بودم و برگشته بودم به همان مطالعات ریاضی وار که هنوز هم نمی دانم کجای زندگی به دردم خورد. سال 85 که دانشجو شدم، گشتم و این بار استاد زنوزی را در فرهنگسرای ارسباران یافتم. کارگاه داستان بود و بچه ها باز دور استاد جمع شده بودند. داستان می خواندیم و در مورد کارها حرف می زدیم. خوب به یاد دارم یکی از دوستان در آن جمع داستانی خواند. به نظرم داستان پرمایه ای نبود. آقای زنوزی همه حرف ها را شنید و گفت: به نظرم برای تله فیلم مناسبه... ایده ش جذابه. 
و بعد قول داد که داستان را به یکی از کارگردانان معرفی کند و این کار را هم کرد. حالا که فکر می کنم، می توانم ساعت ها از خاطرات کلاس های آقای زنوزی حرف بزنم؛ از صبرش؛ از پذیرش حرف دیگری و عجول نبودن. از این که می توان حرف دیگران را گوش کرد و به آنها احترام گذاشت؛ حتی اگر با نویسنده موافق نبود.
فیروز زنوزی جلالی به شاگردانش آموخت که هر بار اثری را می خوانید به اثر نگاه کنید و نه نویسنده. هیچ وقت متر و معیارتان برای سنجش آثار فلان نویسنده و یا رزومه قبلی اش و چه کرده و یا چه مرام سیاسی ای دارد، نباشد. با اثر به صورت مستقیم برخورد کنید. 
و چه مثال هایی از احمد محمود می زد. هر وقت می توانست گریزی می زد و با داستان های این نویسنده به ما گوشزد می کرد، نویسنده ای به بزرگی احمد محمود چه نقاط ضعف و قوتی دارد. می گفت مرعوب اسامی نشوید و داستان ها را با نگاهی بی طرفانه بخوانید و نقد کنید. و خودش این چنین بود. چه در نوشتن داستان و چه در نقد. به یاد ندارم در نقد فقط نیمه خالی اثری را دیده باشد. 
به یاد ندارم فقط به کاستی ها اشاره کرده باشد. همان طور که دریایی بود و سال ها به عنوان افسر نیروی دریایی خدمت کرده بود، نگاهش به ادبیات و اهالی ادب هم دریایی بود. به راستی که مرام او این روزها عجیب در جامعه ما خالی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها