حمیده معینفر
ابتدا درباره مفهوم فیلمهای نوآر صحبت کنید. چه آثاری را در زمره این گروه از فیلمها قرار میدهند؟ نویسنده به سالهای پس از جنگ آثاری که در آن ایام ساخته شده اشاره کرده است، آیا فیلم نوآر پس از جنگ شکل گرفت؟
نوآر (noir) در زبان فرانسه یعنی «سیاه»؛ و فیلم نوآر چه در فرم و چه در محتوا با آن وجه تاریک انسان سر و کار دارد و این مفهوم نخستین بار توسط منتقدان فرانسوی در مورد فیلمهای آمریکاییای مورد استفاده قرار گرفت که تعینبخش نیمه تاریک و پنهان جامعه پس از جنگ آمریکا بودند. نوآر یعنی به تصویر درآوردن تاریکروشنِ یک وضعیت انسانی است که نمودش را در شکل نورپردازی و سبک قصهگویی این فیلمها میبینیم.
واژه نوآر به آن دسته فیلمهایی اطلاق میشود که بر حسب اقتضائات جامعه سرگشته و وحشتزده آمریکای پس از جنگ جهانی و در سبکی الهامگرفته از سبک اکسپرسیونیسم شکل گرفته بودند. فیلمهای نوآر، جهان انسانهای به حاشیهرانده و منزویای را به نمایش میگذاشتند که برآمده از جامعه آشفته آن دوران بود. البته مهم است بدانیم که فیلمهایی که در اوایل دهه ۳۰ یعنی دوره پیش از تصویب آییننامه تولید در هالیوود ساخته میشدند، به نوعی پیشگام نوآر محسوب میشدند؛ بهخصوص که پایانبندیهای آنها تن به ضوابط محدودکننده آییننامه تولید نمیدادند.
پیش از اینکه در سال ۱۹۳۴ این دستورالعملها به طور جدی بر سینمای هالیوود تحمیل شوند هم این سینما در فیلمهایی که جریان اصلی نبودند، با تصاویر تاریک و روایتهای تلخ و تکاندهندهشان چشماندازی ضدآرمانی از جامعه آمریکا روی پرده ترسیم میکرد؛ اما واقعیت این است که ژانر یا سبک نوآر در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود که به شکوفایی رسید؛ آن هم به واسطه شرایط پرآشوب اقتصادی و اجتماعی زمانه بود که بازتابش را در قهرمانهای تکافتاده – اغلب تبهکاران یا کارآگاهان هاردبویلد – و در ساختار بصری سیاه و سفید، با نورپردازی سایهروشن و در نحوه داستانگویی این فیلمها میبینیم.
صحنهای از فیلم «شوالیه تاریکی» اثر کریستوفر نولان
آیا اکنون نیز آثاری در این حیطه ساخته میشود یا صرفا در گذشته بود؟
به اعتقاد نویسنده و به اعتقاد خود من نوآر هنوز هم زنده است؛ چراکه جهانی که در آن زیست میکنیم، اکنون حتی بیش از گذشته آشفته است و شاهد فروپاشی بیشتر اقتصادی و اجتماعی نسبت به دهههای پیشین هستیم و بازتاب وحشتی را که ساختارهای سیاسی و اجتماعی خود تولید و از آن تغذیه میکنند، در برخی فیلمهای یک یا دو دهه پیش میتوان دید و شاید بتوان به آنها هم گفت نوآر. مثلا به زعم نویسنده یکی از بهترین نمونه این نوآرهای متاخر «شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان است؛ اما بهنظرم نکته اصلی اینجاست که فیلمی نوآر است که چه در فرم و چه در محتوا ملزومات سبکی یا ژانری نوآر را در خود داشته باشد. این هم قصه فیلم را شامل میشود و هم تکنیک قصهگویی و هم شکل ساختاری و بصری پرداخت به قصه.
نویسنده کتاب «فیلم نوآر و سینمای پارانویا» در مقدمه از مواردی همچون یأس و ناامیدی صحبت میکند و مثالهایی نیز میزند. آیا ویلر وینستون دیکسون این گروه از فیلمهای جدید را که با این مفاهیم ساخته میشود هم جزو آثار نوآر محسوب میکند؟
نویسنده در این کتاب بیش از هر چیز بر فرهنگ نوآر تاکید دارد. به اعتقاد دیکسون ما همچنان در هزاره جدید با یک ناکامی فرهنگی مواجهیم، چهبسا بیش از گذشته؛ که این برای نمونه در آمریکا با بیهدفی، یأس و سرخوردگی و خشونت عریان بر پرده سینما نمود مییابد. زندگی در فرهنگ «بکش؛ وگرنه کشته میشوی» که تبدیل به فرهنگ حاکم بر جامعه آمریکا شده، همان پارانویا و وحشتی را در زندگی واقعی رقم زده که سینما هم ناگزیر از پرداختن به آن است.
نوآر یک موضوع مناقشهبرانگیز در سینما بوده است و اصولا بر سر ژانربودن یا نبودن «نوآر» اظهار نظرهای بسیاری مطرح شده و اختلاف نظر بسیاری در این زمینه وجود دارد. نظر دیکسون در این زمینه چیست؟
مساله نویسنده در این کتاب ژانربودن یا نبودن نوآر نیست، چراکه او از جهانِ نوآر صحبت میکند. او نوآر را جهانی بیرحم، پرمخاطره و برملاکننده حقایقی میداند که با آن نسخه فرمایشی و آرمانگرایانه جریان اصلی رسانه کاملا در تضاد است.
علاوه بر نوع روایت و تغییر در نحوه تصویربرداری و نورپردازی، با ورود سینمای نوآر چه چیزهایی تغییر کرد؟
از مهمترین شاخصههای نوآر که یکی از کلیشههای غالب در سینمای آن دوره را دستخوش تغییر کرد، تصویر این نوع فیلم از زن و خانواده بود. نوآر نه تنها پای زن اغواگر (فم فتل) را به سینما باز کرد که همچنین خوشبختی سرخوشانه خانواده را به عنوان یک فضای اجتماعی امن و بیخطر زیر سوال برد. زن اغواگر نه زنی حیاتبخش که زنی نابودگر است، و خانواده بر خلاف آنچه رسانههای جریان اصلی علاقهمند به تبلیغش بودند، نه پناهگاهی امن و آرام که بهراحتی میتوانست فضایی رعبآور و هولناک را رقم بزند.
به نظرم دو نکته مهمی که نویسنده در این کتاب به آنها توجه کرده و شاید در جستارهای دیگر کمتر به آن پرداخته شده است، این است که دیکسون به فیلمهای پیش از آییننامه تولید (دهه ۳۰ میلادی) بیش از دیگران توجه نشان داده و حتی آنها را نوآرگونهتر از نوآرهای بعد از خود میداند؛ و هم اینکه او توجه درست و مضاعفی به نحوه تولید نوآرهای پس از جنگ نشان میدهد؛ اینکه این فیلمها اغلب با بودجههای ناچیز و در کمترین روز فیلمبرداری میشدند و به بهترین شکل تعیّن همان جهان، نوآر نازل و تاریکی بودند که از دل آن بر میآمدند. مثلا فیلم «میانبر» به کارگردانی ادگار جی. اولمر که یکی از مشهورترین نوآرهای پس از جنگ است، در کمپانی پی.آر.سی که بیشک کمدرآمدترین استودیو در تاریخ هالیوود بوده تنها با ۲۰ هزار دلار، در شش روز و در چند دکور پیشپاافتاده تولید شده بود. از این جهات است که این کتاب اثری متفاوت و خواندنی میشود.
نشر اختران کتاب «فیلم نوآر و سینمای پارانویا» اثر ویلر وینستون دیکسون با ترجمه حمیده معینفر را با شمارگان 1100 نسخه، در 303 صفحه و با قیمت 50000 تومان منتشر کرده است.
نظر شما