معرفی و بررسی کتاب «پنجاه متفکر بزرگ سیاسی»
دانشنامهای گزیده و هدفمند درباره پنجاه متفکر بزرگ سیاسی
کتاب «پنجاه متفکر بزرگ سیاسی» چونان دانشنامهای گزیده و هدفمند برجستهترین اندیشمندان سیاسی تاریخ اندیشه غرب را به نحوی مختصر اما موثر معرفی میکند.
کتاب مانند یک دایره المعارف به بررسی آرا پنجاه متفکر بزرگ سیاسی تاریخ غرب پرداخته است. ابتداییترین متفکری که در این کتاب به آن اشاره شده است افلاطون است. نویسندگان درباره افلاطون مینویسند: «افلاطون از این خصوصیت عجیب برخوردار است که تقریبا به طور کامل از زبان شخصی دیگر بیان میشود تقریبا همه آثار باقیمانده از او در قالب گفتگو تدوین شدهاند، آنها در دستنوشتههای مکالمات واقعی یا تخیلی بین گروهی از آشنایانند که شخصیت اصلیشان معلم او سقراط است. سقراط در گفتگو با شارح اصول عقایدی است که افلاطون تمایل به دفاع از آنها داشت. به لحاظ اصولی، میتوان عقاید واقعی سقراط را از عقایدی که از سویی افلاطون به او نسبت داده شده، تفکیک کرد، اما این کاری غامض و پیچیده است.»
در ادامه همین قسمت آمده است: «مفسران در ادوار اخیر بی اعتمادی افلاطون به دموکراسی را نکوهش کردهاند. این منتقدان عدم باور او به توانایی انسانهای معمولی برای ساماندهی زندگیشان بدون نظارت پدرسالارانه را مذموم شمردهاند. آنان این ایراد را وارد میکنند که رژیم تحت حاکمیت حکمرانان فیلسوف یعنی آنچه مد نظر افلاطون است، رژیم توتالیتر است. به عبارت دیگر آنان مستبدانیاند که به اتکای معرفتی که ادعای برخورداری از آن را دارند همه جنبههای زندگی اتباعشان را با همان روشهای شرمآوری کنترل میکنند که افلاطون تجویز آنها از سوی سوفسطاییان را نکوهش میکرد. معرفتی که افلاطون بر آن ارج میگذارد برای آزاد ساختن افراد به کار گرفته نمیشود بلکه به نوعی عدم آزادی میانجامد که آن را سودمند میداند.»
در قسمتی که به ارسطو اختصاص داده شده است آمده است: «به رغم علاقمندی علمی ارسطو اشکال و پویشهای سیاسی او بر این باور است که سیاست نهایتاً به عنوان شیوهای است که تجارب بشری فقط تا آنجا ارزشمند است که ترتیبات سیاسی خیر را فقط برای بخش محدودی از مردم تامین نکند، بلکه منافع تمام کسانی را در نظر گیرد که آن ترتیبات برایشان وضع شده است.»
به گفته نویسندگان: «افلاطون و ارسطو آن چیزی را فراهم کردند که فلسفه سیاسی متاخر آن را دکترین کلاسیک دولت قلمداد کرد. تقریباً همه نظریههای سیاسی غربی که بعدها مطرح شدند به اذعان خود یا بدون اذعان به آن، مدیون تلاشهای آنانند. نتیجهگیری کلی آنان که دولت، بنا بر ماهیت خود، برای این وجود دارد که زندگی اعضای خود را بهبود ببخشد اگرنه یگانه نظریه، دستکم نظریه غالب اجتماع سیاسی تا قرن پنجم بود که روایتی جدید و مسیحی شده است سیاست پدید آمد. این امر فینفسه ملاکی برای موفقیت افلاطون و ارسطو به شمار میرود.»
مولفان بعد از قرون وسطی به عصر روشنگری میرسند و در ادامه یکی از این فیلسوفانی که معرفی میکنند ژان ژاک روسو است و در بخشی که به او اختصاص دادهاند مینویسند: «ژان ژاک روسو در نخستین اثر منتشر شده خود تحت عنوان گفتاری درباره علوم و هنرها مفهومی از تاریخ را ترسیم میکند که برای همه آثار بعدیش اهمیت دارد و در آن بر هیچ یک از دیدگاههای سنتی یا ایده باب روز پیشرفت که توسط متفکران روشنگری مطرح شده بود صحه نمیگذارد. در عوض او با این ادعا موجب شگفتی همگان شد که آنچه گمان میرود پیشرفت تمدن باشد نه تنها نمایانگر پیشرفت خرد و سعادت بشری نیست، بلکه در واقع انسانها را فاسد، فریبکار و ناکاک نیز میسازد. روسو به همه آن چیزهایی که فیلسوفان آنها را گرامی میدارند حمله میکند و آنها را حقیر شمرد.»
در ادامه همین فصل آمده است: «این روسو بود که مفهوم حاکمیت مردم را ایجاد کرد و نخستین کسی بود که بر شایستگی و حق مردم عادی برای مشارکت در نظام سیاسی به عنوان شهروندان کامل تاکید کرد. اینها ادعاهای حساسیتبرانگیزی در زمانه خود بودند و در نهایت در اندیشه و عمل سیاسی مدرن رخنه کردند. به شکل عامتر، روسو عمیقاً طرز تفکر ما را به عنوان انسان تغییر داد و ما را مخلوقاتی احساسی در نظر گرفت و نه صرفاً عقلانی. تفکرات او پیچیده، ظریف و اصیل است و یکی از بانفوذترین متفکران عصر مدرن به شمار میآید.»
نویسندگان درباره کانت مینویسند: «در قالب آثاری مانند نقد خرد ناب، بنیاد متافیزیک اخلاق، نقد خرد عملی، نقد قوه حکم و... سهمی مهم در متافیزیک معرفت شناسی اخلاق- که به ویژه در آن شهرت دارد- ایفا کرده است. او همچنین سهم مهمی در حوزههای دیگر از جمله سیاست دارد، اما هیچ رساله سیاسی عمدهای ننوشته است. عقاید سیاسی او در آثار گوناگون و در مقالات مختلفی درباره موضوعات مربوط یافت میشود. اساساً این عقاید به پیامدهای اجتماعی اخلاق و متافیزیک میپردازند.»
نوشتههای سیاسی کانت متاثر از خوشبینی عصر روشنگری است. با وجود این ابهام خاصی در آثارش درباره میزانی وجود دارد که پیشرفت قادر به از میان بردن شرارت در میان انسانهاست. شاید امروز ما این دیدگاه بدبینانه را متقاعد کننده بیابیم. پرسشهای مربوط به رویکرد کانت به فلسفه اخلاق- که بسیار مورد ستایش است و تا امروز پیگیری شده_ اساسیترند.
در ادامه نویسندگان به فیلسوفانی مانند: هگل، بنتام و مارکس میپردازد. آنها درباره مارکس مینویسند: «مارکس بر این باور بود که انقلاب کمونیستی فقط هنگامی به وقوع میپیوندد که سرمایهداری به بالاترین مرحله رشد خود رسیده باشد. در نتیجه او انتظار داشت انقلاب در غرب پیشرفته صنعتی و بالاتر از همه در بریتانیا رخ دهد.»
«مارکس اعتقاد راسخ داشت که فروپاشی سرمایهداری و ظهور کمونیسم گریزناپذیرند و مراحل تاریخ و سازوکارهای تغییر به نظامی کاملاً جبری اشاره دارند. از سوی دیگر مارکس همچنین- دست کم در برخی از نوشته هایش- به اراده انسان باور داشت. میتوان این استدلال قوی را مطرح کرد جبرگرایی و اراده آزاد با یکدیگر ناسازگارند. این امر موضوع نزاع شدید میان هواداران انواع گوناگون مارکسیسم است.»
در قسمتی از کتاب هم به اندیشههای هانا آرنت اشاره شده و آمده است: «آرنت توتالیتاریسم را نقطه ضعف عمومی اندیشه سیاسی مدرن تلقی میکرد. اگزیستانسیالیسم به طور کلی، درک فلسفه غرب - که از افلاطون آغاز می شود - از هستی بشر را اشتباه میداند. فلسفه غرب تلاش دارد به صورت عینی و از بیرون به هستی بشر بنگرد؛ یعنی به همان شکلی که ما به طبیعت مینگریم.»
مولفان در قسمتی که به گاندی میپردازند میآورند: «باور اصلی گاندی ساتیا یا حقیقت است که - با نگاهی به مخاطبان غربی- او آن را خدا نیز میخواند. ساتیا اصل حاکم بر گیتی است. ساتیا خود را در همه موجودات زنده و به ویژه انسانها در قالب خودآگاهی یا روح یا جان متجلی میسازد. ساتیا جوهر و ذات انسان است.»
در پشت جلد این کتاب نیز آمده است: «کتاب پنجاه متفکر بزرگ سیاسی چونان دانشنامهای گزیده و هدفمند برجستهترین اندیشمندان سیاسی تاریخ اندیشه غرب را به نحوی مختصر اما موثر و کارآمد معرفی میکند. کتاب روندی تاریخی را در پی گرفته است تا همزمان با معرفی انواع اندیشه، سیر تحول و تکوین این اندیشهها را نیز تا حد امکان نشان دهد. اما مسئله برای نگارش و تدوین این کتاب گزینش اندیشمندان طبق چه معیاری باید صورت گیرد؟ از این رو متفکرانی در این کتاب معرفی شدهاند که علاوه بر شهرت داشتن جریانساز هم بودهاند. یعنی متفکرانی در فهرست گنجانده شدهاند که نماینده یک جریان فکریاند نه اینکه فقط در زمره شخصیتهای سرشناس قرار داشته باشند.
نظر شما