هیجان، فداکاری، و یک گره سه عنصر یک داستان عاشقانه است. 125 سال نقد داستان عاشقانه در مجله نیویورکتایمز در این مطلب به ما درسهایی درباره چگونگی نگارش داستان عاشقانه میآموزد.
به حاشیه بردن داستانهای عاشقانه و همچنین بیاهمیت خواندن این فرم داستانی در همه نقدهایی که طی 125 سال گذشته در نیویورکتایمز منتشر شد مشهود است. با این وجود نکات مهمی در این نقدها وجود دارد که به ما در نوشتن یک داستان عاشقانه دلنشین یاری میرساند.
قهرمانان (یا ضدقهرمانان)
شخصیت اصلی یک داستان اهمیت زیادی دارد. در سال 1898 نقدی بر داستان «غرور و تعصب» نوشته جین آستن منتشر شد که در واقع بزرگداشتی بر جین آستن و همچنین الیزابت بنت، شخصیت اصلی کتاب «غرور و تعصب» بود. خوانندگان شخصیت الیزابت را دوست دارند و منتقدین باور داشتند که شخصیتی به یادماندنی خلق شده است. «صدای او در داستان توجه خواننده را جلب میکند و سبب میشود حتی عادیترین عقایدش برای خواننده متقاعدکننده باشد.
شخصیت مقابل
گاهی برای فروش یک داستان رمانتیک نیاز به دو شخصیت وجود دارد. در سال 1963 دونالد آدامز نقدی بر داستان «بر باد رفته» نوشته مارگارت میچل نوشت و توصیف تنها دو شخصیت اسکارلت اُهارا و رت باتلر کافی بود تا خواننده مجذوب داستان شود. «اسکارلت موجودی مهم است و در هر لحظه از داستان حضوری زنده دارد. رت باتلر بازسازی یک شخصیت ملودرام و عاشقانه با سبیلی مشکی، چشمانی نافذ، و جذاب در چشم زنان است.»
اختلاف
یک داستان عاشقانه بدون اختلاف چه معنایی میتواند داشته باشد؟ در بررسی داستانهای عاشقانه در سال 1901 مثالی از داستان «پیامرسان پادشاه» نوشته سوزان آنتروباس آمده است. دو شخصیت مرد و زن با هم اختلاف دارند. علاوه بر این شخصیت سومی وجود دارد که رقیب مرد در به دست آوردن عشق زن است. گاهی خود موضوع داستان موجب ایجاد این اختلاف میشود. به عنوان نمونه در داستان «قیمت نمک» نوشته پاتریشیا هایاسمیت، که با اسم مستعار کلیر مورگان مینوشت، کارول، زن ثروتمندتر را فریب میدهد و اتفاقاتی رخ میدهد که زندگی هر دو را دچار تغییر میکند.
عذاب و زجر
اختلاف البته منجر به زجر میشود. در سال 2000 نقدی بر داستان «جنگل نروژی» نوشته هاراکی موراکامی منتشر شد. نقد با یکی از جملههای در کتاب شروع میشود. بخشی از یک ترانه گروه بیتلز : «روزی یک دختر در زندگی من بود / یا بهتر بگویم من در زندگی او بودم. کتاب درباره شخصیتی به نام ترو و دو زن است که در نهایت موراکامی را مجاب میکند که بنویسد «عشق بی قید و شرط وجود ندارد!»
تراژدی
در بخشی از داستان «خطای ستارگان بخت ما» نوشته جان گرین آمده : «تو در چند روز محدود به من زندگی ابدی بخشیدی و به همین دلیل شکرگذارم.» ماورای درد چیست؟ تراژدی! مرگ به اشکال مختلف راهی مناسب برای ایجاد تراژدی در داستان است.
قتل یکی از موضوعات مهم داستان «دلبند» نوشته تونی موریسون است. مارگارت آتوود در سال 1987 نقدی بر این داستان نوشت: «سث، شخصیت اصلی توسط روح دخترش، که در دوسالگی کشته شد، شکنجه میشود و با این وجود ترجیح میشود این روح را در کنار خود برای همیشه داشته باشد. در هر صورت دختر عزیزش است و هر نشانی از دخترک برای او عزیز است.»
فداکاری
چارلز دیکنز در داستان «داستان دو شهر» نوشت: «برای تو و هرکس که برای تو عزیز است هر کاری انجام میدهم.» اگر تراژدی یک روی سکه داستان عاشقانه باشد، روی دیگر آن فداکاری است. داستانهای محدودی هستند که عنصر فداکاری در آنها وجود دارد. در داستان «جاده» نوشته کورمک مککارتی یک پدر و پسر به دنیال چیزی هستند و پدر با فداکاری تمام برای پشتیبانی از پسرش هر کاری میکند تا تم اصلی داستان مککارتی بر خلاف رمانهای پیشین «عشق بین پدر و پسر» باشد.
شور و هیجان
شور و هیجانِ داستانهای عاضقانه در طول این سالها افزایش یافته است. در سال 1901 نقدی بر داستان «مدرنها» نوشته جورج دیویدسون نوشته شد. ملودرامی درباره نیویورک در قرن نوزدهم که به زعم نقد موردنظر به اندازه کافی بین شخصیتهای داستانش ارتباط هیجانانگیز ایجاد نکرده بود. صحنههای عاشقانه قلب یک داستان رمانتیک است.
گره
در نهایت پیچیدگی و گره در یک داستان عاشقانه اهمیت زیادی دارد. نقد داستان «بر باد رفته» و «جین ایر» در سال 1908 نشان میدهد که پیچیدگی در دو داستان موجب محبوبیتشان شد. اگر حضور زن دیوانه در اتاقک زیرشیروانی نبود خواننده با شدت عشق جین آشنا نمیشد و اگر هیتکلیف بچه سرراهی نبود و طرد نمیشد قطعاً انتقامی شکل نمیگرفت تا خواننده علاقه هیتکلیف را در جنون انتقام مشاهده کند.
نظر شما