رمان «هدرا» اثر معصومه راهپیما (کهربا) با اشاره به چالشهای بعد از ازدواج و استقلال زنان از سوی انتشارات صدای معاصر راهی بازار نشر شد.
شاهان مردی تعصبی با افکار خاص و گذشتهای مرموز است. شرط این ازدواج رفتن روشنا به خانه پدری شاهان در خیابان نوفل لوشاتو است؛ خانهای که در آن مادر شاهان زندگی میکند. مادر شاهان زنی لست با شخصیتی سورئال که موهبتی عجیب دارد. موهبتی که از نظر دینی چشم برزخی و از نگاه دیگر چشم سوم یا آجنای فعال است.
داستان از همین جا دچار تحول میشود. حضور روشنا در آن خانه و با وجود شخصیت فروزانخانم، مادر شاهان، خیلی مسایل را به دنبال دارد؛ از جمله وجود مهآلود مردی سیاهپوش که گهگاه در زندگی آنها پیدایش میشود. گذشته رمزآلود و رازهای سر به مهر مادر و پسر، روشنا را که آزادی و اجتماع از او گرفته شده، کنجکاو میکند برای کشف حقیقت و با کشف حقیقت، زندگی، شخصیت و رفتار تحمیلی روشنا، آینده و الگوهای روشنا تغییر میکنند.در واقع داستان مبارزه بین سیاهی و سپیدی است. نبرد خوب و بد.
دغدغه نویسنده در این روایت استقلال زنان پس از ازدواج، اهمیت پشتیبانی خانواده از دختران بعد از طلاق و شانس دوم در زندگی زنان و مردان است. بدین نحو که در کنار روایت یک داستان عاشقانه، معضلها بیان میشوند و در ادامه به آرامی حل و فصل خواهند شد.
در این داستان شخصیتهای متفاوتی وجود دارند. تناقض بین شخصیتها در همه جا وجود دارد. مبارزه بینحق و ناحق! هنجار و ناهنجاری؛ تابوها و شکستن باورهای قدیمی و نخ نما. مادر روشنا زنی که پر از دغدغه جوان ماندن و به روز بودن است با توسل به انواع راهحلها و در مقابلش مادر شاهان که از بعد مادی گذشته و به عرفان رسیده است. شاهان مردی متعصب، لجباز و حسود با شخصیتی سست عنصر در مقابل برادرش شادان که مردی پرقدرت، دانا و روشنفکر است و داستان اصلی پر از خرده روایتهای شخصیتهای مکمل و خاکستری است.
وجود مادر و دختری ارمنی به نام ماما مارو و آناشه به عنوان بهترین دوستان روشنا و صحبت از اقلیتی که در کنار ما روزگار میگذرانند. در مقابل مادری متعصب به دین و پسرش که خاله و پسرخاله روشنا هستند و زندگی این مادر و دختر ارمنی را تحتتاثیر منفی قرار میدهند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«خرمالوهای نارنجی پر رنگ روی درخت را که میکشیدم یادم افتاد به روزی که میوههای رسیده را میچیدیم. من ژاکت آبی که فروزانخانوم برایم بافته بود تن کرده بودم. روشای سه ساله دور و ورم بازی میکرد. شاهان روی پله ایستاده و خرمالوها را میچید. من سبد را بالا میگرفتم تا او خرمالوها را در آن بگذارد. لبخند میزد. چشمان آبیش پر از امید و عشق بود. یک خرمالوی بزرگ و رسیده را چید و نشانم دادو گفت: «اینو ببین. شبیه تو هست. خوشمزه، خاص و رسیده!» من خندیدم و گفتم: «حالا چرا خرمالو؟» شاهان با دقت به چشمانم نگاه کرد. هر نگاهش در هر وضعیتی تا ته وجودم را گرم میکرد. رسوخ داشت به روحم. خرمالو را گاز زد و از چشیدن طعمش با لذت چشمانش را بسته و گفت: «یه زن میتونه مثل خرمالو باشه. اما این که گس باشه یا رسیده فرق داره. تو روز اول یه خرمالوی گس بودی. یه میوهی ناب و دوست داشتنی و خاص اما گس. خرمالو اگر آفتاب کافی بخوره و اگر خوب آبیاری بشه. بهترین میوه خواهد بود. زندگی باعث شده تو هم از اون حالت گس در بیایی. حالا شدی زن دلخواه من. رسیده و شیرین.» من لبخند تلخی زده بودم. در ذهنم مرور کرده بودم که چگونه از آن حالت گسی که او فکر میکرد درآمدهام. چه روزها که آرزوهایم را چال نکرده بودم. چه شبها که در خلوتمان التماسش نکرده بودم که سختگیریش را کمتر کند. اصلا چرا راه دور برویم من گسیام را برای او در همان روزهای اول ازدواج با بارداری پیش از موعد و زایمان بدون او از دست داده بودم. میخواستم بگویم. بله رسیده شدهام. خرمالوی شیرین برای تو اما تا همیشه گس برای خودم. حتی اگر قند میبارید هم اما تمام پرزهای چشایی زبانم هر خرمالوی شیرینی برایش گس بود. گس!»
رمان «هدرا»، اثر معصومه راهپیما (کهربا) در 592 صفحه بهبهای 105 هزار تومان از سوی انتشارات صدای معاصر راهی بازار نشر شده است.
نظر شما