اهل فن درک میکردند که استاد فیرحی از روی تأمل و تفکر، با تتبع کافی، با شناخت راه و مسیر و چراغ به دست، روی اندیشه سیاسی تأمل میکند و مینویسد. همواره می کوشد تا تعصب را از خود دور کند.
بدون تعارف، برای من، کسی استاد مطهری نمیشود، و این نیست مگر به حیث قدرت تفکر، حس نقادی و حق گویی و آزادیخواهی اش و به ویژه اینکه در این میان، توانست این حس خود را با ایمانش جمع کند، یا بهتر است بگویم، حساب علم و استدلال را با حساب ایمان و عشق دینی اش، جدا کند. ممکن است عشق، سلطه عقل را نپذیرد، اما اینکه بتواند در امتداد او باشد و اجازه دهد عقل کار خودش را بکند، خودش امتیازی بزرگ است. شاید بهتر باشد، عشق زیر سلطه عقل درآید، اما بسا آن وقت کارایی عشق و ایمان هم از دست برود. مطهری در میان شخصیتهای حوزوی و دانشگاهی، نماد احترام به علم، نوآوری در چارچوب سنت و در حد مقدورات، مردی متتبع و در وقت استدلال، نیرومند و روشمند بود.
این را عرض کردم تا بگویم این معیاری بود که ما برای نسلی از عالمان از این دست داشتیم که در ایران، البته بسیار اندک، زمینهای برای بروز و ظهور داشتند. بعد از انقلاب، نیاز به آنان بیش از گذشته بود، اما و مع الاسف، به تدریج، نظام دست از این افراد شست و سرنوشت اندیشه و فکر را در اختیار گروهی گذاشت که اصلاً و ابداً این ویژگی را نداشتند. با این حال، بخشی از جامعه متدین که به عقل احترام میگذاشت و عقلانیت را چراغ راه خود قرار داده بود، همچنان ارادتمند افرادی بود که خط مطهری را ادامه میدادند. البته که شمار افراد این خط، نادر بلکه بسیار نادر بود. جامعه به سمت کسانی هدایت میشد، که بیش از آنکه علمی باشند، هوچی و قصه گو بودند. نشستیم و نگریستیم که آیا از آن نسل، کسی ظهور میکند؟ کسی که بتواند چراغ «تفکر» را زنده نگه دارد.
روشن بود که حالا دیگر نمیشد مثل مطهری، در چند زمینه فعال بود. آن شرایط، خاص ایران آن وقت و با توان متفاوت او بود. انتظار این بود که در زمینههای مختلف، کسانی ظهور کنند که توانایی علمی و اندیشهای لازم را داشته باشند و مثل مطهری هم اهل تفکر و هم چراغ راه اندیشه برای دیگران باشند. اعتقاد بنده این است که فارغ از تلاشهایی که حکومت برای بزرگ کردن مطهری کرد، او اهلیت این کار را داشت. این را باید از استقبال مردم فهمید. مردم بی دلیل به کسی احترام نمیگذارند. مطهری اندیشههای نو و خلاقانه و منطبق با چارچوب سنت داشت.
بنده میخواهم عرض کنم، دوست دانشمند ما، استاد داود فیرحی از این نسل از عالمان بود که در کار خود عمیق، فکور و متخصص و از سرآمدان بود. فیرحی به خاطر امتیازش در فکر کردن و نوشتن، برای همه قابل احترام بود. اهل فن درک میکردند که او از روی تأمل و تفکر، با تتبع کافی، با شناخت راه و مسیر و چراغ به دست، روی اندیشه سیاسی تأمل میکند و مینویسد. همواره میکوشد تا تعصب را از خود دور کند و همزمان، نوآورانه، راهی برای آینده باز کند. آگاهیم که پس از انقلاب، چقدر در این زمینهها، اباطیل نوشته شد، اما اندک بودند کسانی که اندیشههای قابل تأمل داشتند، متون را میشناختند و با تسلط بر آرا و نظریات جدید، به نقد و بررسی آنها میپرداختند.
فیرحی، درسهای حوزوی و رشته تحصیلی خودش را که قدم به قدم پیش آمده بود، درست خوانده بود. راه و رسم اندیشیدن در متون را میدانست، جست وجو میکرد و میکوشید تا با شناخت بستر تفکر سیاسی در ایران، یافتههای علمی خود و نوآوریهای خویش را مثل یک دستگاه فکری منظم ارائه دهد. هدف او نوشتن یک کتاب نبود، هدف او ارائه یک دستگاه فکری بود که بتواند یافتهها را در یک چارچوب مشخص ارائه دهد.
آقای فیرحی، دقیقاً میدانست در چه مسیری قدم بر میدارد. امتیاز دیگر و جنبه احترام آمیز دیگر در او، این بود که همزمان میاندیشید تا گرهی از مشکلات فکری جامعه را هم باز کند. او برای پیشبرد اهداف آزادیخواهانه خود، بدون سر و صدا، روی متون گذشته میاندیشید و افکار خویش را در دفاع از آزادی به صورت منظم با استفاده از آنها ارائه میکرد.
آخرین بار، در جلسه مفصلی در فرهنگستان علوم، دعوتش کردیم تا آخرین یافتههای خود را برای جمع دوستان بیان کند. جلسهای طولانی که ایشان، قدم به قدم از دستگاه فکری و کارهای علمی گذشته و آینده خویش را بیان کرد. آنجا به خوبی میشد فهمید که تفکر کسی که باید او را پیشرو در علم و رشته علمی اش دانست، با کسانی که بی هوا و در جادهای ناهموار مدعی هدایت ماشین علم ادعایی هستند، چه فرقی دارد.
دلسوزی عزیز از دست رفته ما، مرحوم فیرحی برای باز کردن مسیری که از مشروطه از سوی عالمان نواندیش و آزادیخواه به روی مردم باز شده بود، قابل تقدیر بود. این احساسی افزون بر جنبههای تحقیقی و پژوهشی او بود. بودند و هستند کسانی که پژوهش در حوزه تاریخ و اندیشه سیاسی را در خدمت استبدادگرایی و نابود کردن آزادی و اندیشه آزاد میخواستند، اما فیرحی با تمام توان و با استناد به هر نص و خبر دینی که مییافت، در تلاش بود تا وجه انسانی و آزادیخواهانه دین را، به ویژه در بعد اندیشه سیاسی نشان دهد. خدای رحمتش کند.
نظر شما