بعد از حواشی به وجود آمده درباره خوانش غلط اشعار فردوسی در برنامه کتابباز، اینبار نظریات رشید کاکاوند مهمان این برنامه درباره حافظ و اشعار او اعتراض اهالی ادبیات را برانگیخته است. فرزاد ضیائیحبیبآبادی پژوهشگر متون کهن فارسی، یادداشتی در این باره نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
باری، آنچه جناب دکتر، مُشَعبِدوار و با آب و تاب بسیار، در انداختند، این بود که:
در بیتِ «حافظ مریدِ جامِ می است، ای صبا برو/ وز بنده بندگی برسان شیخ جام را»، حافظ به دلیل ترسی که از طرح این مساله داشته، دچار لکنت زبان شده و این لکنت را در صامتهای «ب» و «م» که در این بیت بطور متوالی و مکرر بکار برده، نشان داده است [!!!] و سپس بیت مذکور را با حالت لکنت شدید ادا فرمودند!!!
در میانه این معرکه، آقای سروش صحت نیز این توهمّات و مُمَوَّهات را حمل بر صحّت، و ابراز حیرت مینمود! البته حق هم داشت. اساساً شغل و تخصص میهمانانی ازین لون، همین است که مطالبی نادرست و مجعول و موهوم را با مدد یافتن از حرکات چهره و دست (یا اعضای دیگر)، به عنوان اصولی مسلّم و خدشهناپذیر به خوردِ مخاطبان دهند، و پیداست که در نیل به این مقصود، جهل مخاطب نیز چه مایه کارساز تواند بود!
قطع نظر از اینکه خوش سخنیها و مجلسآراییهای جناب دکتر، فقط و فقط حاصل توهّم و زاییده ذوق نامستقیم حضرتشان است، حقیقت این است که بیت مذکور، آیتی از فصاحت است و اگر بنا باشد توالی چند صامت «ب» و «م» را لکنت زبان تلقی کنیم! شاید از میان 50هزار بیت شاهنامه نیز بتوان 5 هزار بیت و بیشتر پیدا کرد که فردوسی از ترس محمود غزنوی با همین نوع لکنت ادا کرده است!
من که در لحظه نگارش این یادداشت، دیوان عزیز حافظ کنار دستم بود، بدون صرف وقت و تنها با ورقزدنی به شتاب، متوجه شدم که گویا حافظ نه فقط در آن بیت، بلکه اساساً لکنت زبان داشته است! زیرا تعدّد حروف «ب» و «م» را در ابیات و مصراعهای دیگر هم بکار برده، از جمله:
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
کنون که میدمد از بوستان، نسیم بهشت
من و شراب فرحبخش و یار حورسرشت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد...
«دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد» به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
«به کوی میفروشانش به جامی برنمیگیرند»...
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه مِی خواهم و مطرب، که میگوید رسید
بار عشق و مفلسی صعب است و می باید کشید
رشتة صبرم به مقراض غمت ببریده شد...
باری، بُوَد که روزی و روزگاری، معلمان راستین امکانی بیابند تا جامعه را بدرستی با شاهکارهای ادب فارسی و معارف درخشان آن پیوند دهند.
امید هست که منشور عشقبازیِ من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
نظر شما