در یک ارزیابی کلی، میتوان کتاب را روایتی مفصل، مستند، دقیق و البته خواندنی از شخصیتها، جریانها، وقایع و روندهایی خواند که کودتای 28 مرداد را رقم زدند.
این پرده آخر از تراژدی شومی است که حدود ساعت 7 عصر روز چهارشنبه 28 مرداد سال 1332 خورشیدی، پس از 28 ماه تصدی محمد مصدق بر دولت، با اشغال خانه او رخ داد؛ مهاجمان عبارت بودند از اوباش، پرسنل تزریق شده پلیس، افراد گارد مسلح گمرک، ارتش، نیروی هوایی و گارد شاهنشاهی، گروههایی از فداییان شاه، واحدهای تانک و خدمه آنها، دوستان بومی عملیاتی سیا از جمله جلالی و کیوانی، سازمانهای همدست کودتا مانند «سومکا» متعلق به منشی زاده، «حزب ذوالفقار» متعلق به ملکه اعتضادی، «حزب آریا» متعلق به سپهر، «حزب زحمتکشان» متعلق به بقایی، «مجمع مسلمانان مجاهد» کاشانی و شمس قناتآبادی و باند پروین آجدان قزی (همان، 408) .
یک کتاب تازه درباره کودتا
درباره کودتای 28 مرداد کتاب و مقاله و گفتار و نوشتار کم نیست، با اینهمه علی رهنما معتقد است که تاریخنگاری ما از این دوره، در طفولیت خود به سر میبرد. عمده آثاری که در این زمینه منتشر شده، اعم از خاطرات و روایتهای مستقیم و غیرمستقیم شفاهی و غیرشفاهی و اسناد داخلی و خارجی و آثار و مقالات تحقیقی، در سطح کلیات و مشهورات مانده و آثار تحقیقی و پژوهشی جزیی نگرانه کمی در این زمینه نوشته شده است. بحث درباره چند و چون آسیب نگاری تاریخ نگاری ایرانی بهطور عام و موضوع 28 مرداد بهطور خاص، مجالی دیگر میطلبد.
علی رهنما، خود پژوهشگری است که در این زمینه تحقیقات مفصلی صورت داده و آشنایان با پژوهشهای تاریخ معاصر، او را با کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی» میشناسند، اثری مفصل و خواندنی که به بررسی دقیق نقش و عملکرد سه جریان- چهره مذهبی موثر در نهضت ملی میپردازد: 1- آیتالله بروجردی، 2- آیتالله کاشانی و 3- شهید نواب صفوی و جریان فداییان اسلام. رهنما، استاد اقتصاد در دانشگاه امریکایی پاریس و نوه زین العابدین رهنما، نویسنده، پژوهشگر، سیاستمدار نامآشنای دورههای قاجار و پهلوی است. او غیر از دو پژوهش مذکور، نویسنده تک نگاری ارزندهای درباره دکتر علی شریعتی با عنوان «مسلمانی در جستوجوی ناکجاآباد» است و در سال 2011 کتابی با عنوان «خرافات همچون ایدئولوژی در سیاست ایرانی» نگاشته و همچنین راجع به احیاگران اسلام در عصر حاضر از جمله سید جمالالدین اسدآبادی، مودودی، حسن البنا، سید قطب و امام موسی صدر تحقیقاتی کرده است. او همچنین کتابی با عنوان «رفورماسیون شیعی در ایران» راجع به زندگی و الهیات شریعت سنگلجی نوشته که انتشارات راتلج آن را منتشر کرده است. به تازگی هم کتاب تازهای از علی رهنما با عنوان «پشت پرده کودتای 1332 در ایران» با عنوان فرعی «اوباش، فرصت طلبان، ارتشیان، جاسوسان» با ترجمه فریدون رشیدیان به همت نشر نی منتشر شده است.
خرده تاریخ مفصل 28 مرداد
ترجمه فریدون رشیدیان از «پشت پرده کودتای 1332 در ایران» نوشته علی رهنما در 547 صفحه، از پیشگفتار، مقدمه، هفده فصل و نتیجهگیری تشکیل شده است. فصلهای اول و دوم، به زمینههای شکلگیری ایده کودتا و قوت گرفتن آن اختصاص دارد، فصل سوم بازخوانی ماجرای 9 اسفند 1331 و از رو بستن شمشیرها و عیان شدن مخالفتهاست، فصلهای چهارم تا ششم به طرحریزی و در نهایت شکست کودتای اول (24 مرداد) اختصاص دارد، فصل هفتم تا فصل چهاردهم روایتی از بازآرایی نیروها برای اجرای کودتایی محلی ارایه میشود. فصل پانزدهم به نحوه عملکرد نمایندگان مذهبی در جریان کودتا با تاکید بر چهار شخصیت برجسته یعنی آیتالله بهبهانی، آیتالله کاشانی، آیتالله العظمی بروجردی و سید مجتبی نواب صفوی اختصاص دارد، فصل شانزدهم پاسخ مولف است به این پرسش که چرا کودتای دوم موفق شد و فصل هفدهم بحثی است در این پرسش تکراری و بسیار بحث برانگیز که آیا خروج یا اخراج مصدق از دولت، کودتا بود یا انتقال قانونی قدرت.
در ابتدای کتاب پس از پیشگفتار، روزشماری 10صفحهای از وقایع مرتبط از 6 اردیبهشت 1330 یعنی نخستوزیر شدن مصدق بعد از اخذ رای اعتماد مجلس تا 28 مرداد 1332 که ارایه شده است. در انتهای کتاب هم پیش از منابع و نمایه، معرفی کوتاهی از شخصیتهای کلیدی این داستان ارایه شده است. در بخش منابع غیر از کتابهای فارسی و انگلیسی آشنا اعم از خاطرات و اسناد و روایتها، به اسناد وزارت خارجه بریتانیا، آرشیو شرکت نفت بریتانیا، روابط خارجی امریکا، آرشیو امنیت ملی امریکا و تاریخهای شفاهی بر میخوریم. در میان آثار کمتر شناخته شده کتابهایی چون رفقای بالا (م. کی مرام)، من و روزگارم (د. همایون)، در کوچه و خیابان (ع. منظرپور) به نظر میرسد. همچنین در کتاب، چهار نقشه تهران سال 1332 با توضیحات و نشانهها برای نشان دادن مراحل چهارگانه اجرایی شدن کودتای دوم (28 مرداد) ارایه شده است. رهنما خود در پیش گفتار آن را «خردهتاریخ» (micro-history) مفصل وقایعی خوانده که در 28 مرداد به اوج رسیده و نوشته است: «این کتاب نه درباره مصدق است و نه فهرستی است از هدف دولت او و دستاوردها یا شکستهای این دولت، بلکه بیشتر پژوهشی است در باب سرنگونی مصدق و نیز در خصوص شرایط تحقق این سرنگونی». در ادامه مروری خواهیم داشت بر مهمترین رووس مطالبی که در کتاب آمده است.
کودتایی با کمک «اینها»
«الو، الو اینجا تهران. مردم، خبرهای بشارتآمیز! تا چند لحظه دیگر تیمسار زاهدی، نخست وزیر شاه، پیام شاهنشاه را قرائت خواهد کرد... مصدق خائن فرار کرده است... امروز مردم تهران قیام کردند». از حدود ساعت سه و نیم عصر روز 28 مرداد 1332 که مهدی میراشرافی سردبیر روزنامه آتش در رادیو تهران این پیام را خواند تا ربع قرن پس از آن و بلکه برخی تا به امروز، بر «خودجوش بودن» «قیام ملی یا رستاخیز تودههای مردمی» در 28 مرداد اصرار دارند، به تعبیر علی رهنما، آنها سه دستهاند: 1- آنها که از نظر سیاسی و ایدئولوژیک با روسای خارجیشان همدلی دارند 2- کسانی که از دشواریهای دوران مصدق به ستوه آمده بودند و 3- آنها که از توضیح جزییات وقایع بین کودتای اول (24 مرداد) و دوم (28 مرداد) ناتوانند. شاه خود در روز 31 مرداد 1332 یعنی 3 روز پس از کودتا، در دیدار با کرمیت روزولت، «مردی مرموز و تا حدی گزافهگو، مسوول عملیات مشترک سیا و اینتلیجنس سرویس به نام آژاکس» میگوید: «من تاج و تختم را مدیون خدا، مردمم، ارتشم و نیز شما هستم». او چند ساعت بعد در دیدار با لوی هندرسن، سفیر امریکا در ایران، با چشمانی خیس میگوید که «معجزه نجات ایران» در 28 مرداد «به دلیل دوستی غرب، وطنپرستی مردم ایران و وساطت خدا» به وقوع پیوسته است. البته شاه 8 سال بعد در کتاب « ماموریت برای وطنم» دیگر از «دوستی غرب» به عنوان عاملی برای پیروزی در کودتای 28 مرداد یاد نمیکند. او حتی در بهمن 1349 در جریان مذاکرات داغ بر سر قیمت نفت با کمپانیهای نفتی، با خشم به علم، وزیر دربارش گفت: «اینها (غربیها) اگر فکر میکنند میتوانند مثلا در ایران... یکی دو میلیون دلار خرج کنند و کودتا بکنند، دیگر این حرفها گذشته است».
«مصدق بر نفت انگلیس چنگ میاندازد»
محمد مصدق به نظر علی رهنما چهار ویژگی داشت: 1- وطن پرست واقعی بود 2- غیرقابل انعطاف و مصمم بود3- تحصیلکرده بود اما مجذوب هر آنچه غربی است، نبود4- به پشتیبانی مردم اعتقاد داشت. در نتیجه از همان ابتدا که نفت را ملی کرد، انگلیسیها بر آن بودند که اولا معامله با او غیرممکن است و ثانیا نباید به او امتیاز داد و ثالثا باید او را تخریب کرد. دو ماه بعد از نخست وزیر شدن مصدق در اردیبهشت 1330 شپرد سفیر انگلیس به وزارت خارجه کشورش نوشت: «باید هر چه میتوانیم انجام دهیم تا کنار رفتن مصدق تسریع شود». اما آنها میدانستند که در این کار نمیتوانند به شاه جوان (31ساله) ایران اعتماد کنند و در این زمینه به رهنمودهای فردی چون سید ضیاء بیشتر توجه میکردند؛ کودتاچی شناخته شدهای که 9 ماه پس از به قدرت رسیدن مصدق به میدلتون کاردار سفارت بریتانیا گفته بود: «شاید غیر از کودتا هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد».
البته بریتانیاییها به رغم میل باطنی، در نهایت چشم امید به همراهی ایالات متحده بسته بودند. وقایع 25 تا 29 تیرماه 1331 یعنی استعفای مصدق، بر سر قدرت آمدن قوام و شکست سخت او، «کابوس دردناک و بی پایانی برای انگلیسیها و امریکایی ها» رقم زد. انگلیسیها متوجه شدند که تنها راه برکناری مصدق کودتا است. آنها از 30 تیر 5 درس گرفتند: 1- برکناری مصدق از طریق راههای قانونی امکانپذیر نیست 2- «تنها چیزی که مانع از افتادن ایران به دست کمونیستها میشود یک کودتا است»، این یک «برساخت جعلی» از سوی بریتانیاییها برای همراه کردن امریکاییها بود 3- جستوجو برای یافتن جانشینی برای مصدق در میان نظامیانی چون زاهدی و حجازی 4- شاه غیرقابل اعتماد و اتکاست و از تصمیمگیری عاجز است 5- باید خودشان مداخله کنند.
چند روز پس از قیام 30 تیر، سم فال، رایزن سفارت انگلستان، نخست با سید ضیاء و سپس با دست راست او اسدالله رشیدیان دیدار کرد. پیشنهاد رشیدیان این بود: «کودتایی در حمایت از تیمسار زاهدی». یک ماه پس از کودتا، مصدق 136 افسر غالبا جوان ارتش را بر کنار کرد، آنها به سرعت دو سازمان تشکیل دادند: 1- «کانون افسران بازنشسته»: سازمانی رسمی و قانونی و 2- «فداییان شاه» یا «فداییان شاه و ارتش»: یک سازمان مخفی و زیرزمینی. در 21 مهر 1331 چند ماه پس از تشکیل دو سازمان مذکور، حسین فاطمی، سخنگوی دولت مصدق، از یک کودتای قریبالوقوع سخن میگوید و خبر دستگیری عبدالحسین حجازی، تیمسار بازنشسته و حبیبالله رشیدیان و پسرانش اسدالله و قدرتالله را در تبانی با یک «سفارت بیگانه» تایید میکند. به دنبال آشکار شدن این توطئه، در 30 مهر، سفارت انگلستان در ایران بسته شد و پرسنل دیپلماتیک به تدریج اخراج شدند.
با اخراج انگلیسیها، عرصه بر فعالیت آنها در ایران تنگ شد و در آبان 1331 ماموران اطلاعاتی انگلیس با کرمیت روزولت در لندن تماس گرفتند و به او گفتند «جز به سرنگونی مصدق» فکر نمیکنند. آنها برای تحریک امریکا بر «مترسک کمونیسم» تاکید میکردند. با به قدرت رسیدن دولت جمهوریخواه آیزنهاور در 30 دی 1331 تردیدهای امریکا برای همکاری با بریتانیا برای سرنگون کردن مصدق برطرف میشود. از این زمان به بعد ملاقاتهای میان سیا وامای سیکس افزایش مییابد و به سیا اجازه داده شد که «در اسفند ماه 1331 به تهیه طرح کودتا برای زمانی نامعلوم» بپردازد. دو هفته بعد در 15 فروردین 1332 آلن دالس رییس سیا، بودجهای یک میلیونی برای سقوط مصدق از هر طریقی تصویب میکند. این میان آنچه تردیدهای امریکا را در همراهی بر طرف کرد، وقایع موسوم به 9 اسفند 1331 است. در این مدت، نیروهای داخلی مخالف مصدق نیز گامهای موثری در تضعیف او برداشتند. «در بهمن 1331 متحدان کاشانی به تیمسار زاهدی، شاه و حلقه دوستداران انگلیس و مخالف مصدق پیوستند» (ص93) در این فاصله برادران رشیدیان نیز «با وجود اکراه اولیهشان برای کارکردن با امریکاییها، در نهایت با این همکاری موافقت کردند».
آزمودن تاکتیکها
سه شورش خان بختیاری در اواخر بهمن 1331، رویداد 9 اسفند و قتل محمد افشار طوس (2 اردیبهشت1332) تلاشهایی بودند برای «سفت کردن طناب دور گلوی دولت مصدق». شاه دو روز بعد از نامه مصدق در 30 بهمن مبنی بر استعفایش در 5 اسفند، به او اطلاع داد که میخواهد کشور را ترک کند. نقشه مخالفان این بود که 1- مصدق را قدرت طلب معرفی کنند2- با احساسات ارتش و طرفداران سنتی سلطنت بازی کنند 3- جمعیتی را نزدیک کاخ سلطنتی که مجاور خانه مصدق بود گرد آورند. مصدق از ابتدا با طرح خروج شاه مخالفت کرد. از سوی دیگر در روز 9 اسفند، شعبان جعفری، سردسته شناخته شده اوباش تهران، بعد از دریافت دستور از آیتالله کاشانی، به قصد تعطیل کردن بازار، از منزل کاشانی خارج و عازم آن شد تا جمعیتی گرد آورد تا از خروج شاه جلوگیری کنند. آیتالله بهبهانی کهنسال، از چهرههایی بود که د رآن روز شخصا برای جلوگیری از سفر شاه، جلوی کاخ سلطنتی حاضر شد و «کم و بیش شاه را تهدید کرد». «ائتلاف بهبهانی-کاشانی (علمای 9 اسفند)، سعی کرد شکافی آشتیناپذیر میان شاه و مصدق به وجود آورد؛ به علاوه، مصدق را دشمن شاه جلوه دهد و به مردم فشار آورد تا میان پادشاه و نخستوزیرش، پادشاه را برگزینند». در مقابل آیتالله بروجردی از وقایع نهم اسفند آزرده خاطر شد و تلاش کرد میان طرفین آشتی ایجاد کند.
ماجرای بعدی، ربودن محمد افشار طوس، رییس پلیس مصدق توسط افسران دو سازمان کانون افسران بازنشسته و فداییان شاه بود. گروه برنامهریز این ماجرا، حسین خطیبی و مظفر بقایی بودند. آنها میخواستند دولت مصدق را بی ثبات کنند و با ایجاد رعب و وحشت، جو ناامنی به وجود آورند. تیمسار زاهدی رییس کانون افسران بازنشسته، مستقیما در توطئه قتل افشار طوس نقش داشت. سازمان افسران بازنشسته در قتل افشار طوس با سه سازمان ذوالفقار (ملکه اعتضادی و سید ضیاء)، آریا (تیمسار ارفع و سرهنگ دیهیمی) و گروه نازیستی سومکا (منشیزاده) و مجمع مسلمانان مجاهد شمس قناتآبادی و حزب زحمتکشان ارتباط داشتند. از دید علی رهنما، اگرچه 9 اسفند موفق بود، اما توطئه قتل افشار طوس در نیل به اهدافش موفق نشد. او در فصل سوم کتابش در پاسخ به پرسش «در 9 اسفند چه کسی فرا میخواند و چه کسی اجابت میکند؟» به تفصیل به اشخاص و افراد و اهداف گروههای مذکور دخیل در قتل افشارطوس، ایدئولوژی و عمکردشان میپردازد و از چفت و بست آنها با گروههای اوباش و بزنبهادر از سویی و نظامیان از سوی دیگر پرده بر میدارد.
کودتای اول و شکست آن
طرح اصلی و اولیه آژاکس (TPAJAX) را سازمان جاسوسی انگلیس ارایه کرد، یک همکاری سهجانبه میان شاه (دربار)، چرچیل (ایدن) و آیزنهاور (برادران دالس). در این طرح تنها ماهانه 60 هزار دلار برای زاهدی در نظر گرفته شده بود، به علاوه بودجههایی برای تبلیغات ضدمصدقی. جلالی و کیوانی از مهرههای اصلی تبلیغات علیه مصدق بودند و اردشیر زاهدی، فرزند تحصیل کرده فضلالله، رابط مخفی تیمسار و طراحان کودتا بود. برادران رشیدیان، برکشیدگان سید ضیاء، تحت عنوان «گروه انگلیسی» با اینتلیجنس سرویس ارتباط داشتند و مهره اصلی آنها، اسدالله بود که بهشدت سیدضیا را تحسین میکرد و به او علاقه وافری داشت. او همچنین بسیار به شاه وفادار بود و خود را «غلام» او میخواند. و تا پایان، مورد اعتماد شاه بود و با اشرف پهلوی، روابط سیاسی و اقتصادی وثیقی داشت. نقش او در کودتای 1332 منحصر به فرد بود، این «پدرخوانده ایرانی» شبکه قدرتمندی داشت و با اصناف مختلفی از میوهفروشان و آجیلفروشان و بستنیفروشان و نانواها و قصابها، تا صاحبان کشتارگاهها و رستورانها ارتباط داشت. «پایه قدرت رشیدیان در جنوب تهران قرار داشت» و چهار اوباش جنوب تهران، حسین رمضون یخی، طیب حاج رضایی، بیوک صابر و محمود مسگر به او خدمت میکردند.
در کنار شبکه اوباش و نظامیان، شبکهای تبلیغاتی تحت هدایت «برادران بوسکوئی» (به نوشته ویلبر) به سیا در پیشبرد کودتا کمک میکردند. به نظر رهنما، احتمالا اینها، جلالی و کیوانی بودند، دو روزنامهنگار دست راستی و ضد کمونیسم که پیشتر در روزنامه اطلاعات و سپس تهران مصور کار کرده بودند و جزو باند شاهزاده اشرف بودند. مهمترین فعالیت آنها، توزیع پولهای سیا بین اشخاص، سازمانها، فعالیتها و روزنامههای ضدکمونیستی بود. رهنما در کنار این دستهها، از سازمان جدید جنگی سیا تحت هدایت روزولت، جرج کارول (افسر عملیاتی) و جوزف گودوین (رییس پایگاه سیا در تهران) یاد میکند که به کمک سرهنگ عباس فرزانگان، از ماموران پایگاه سیا و اخوی و باتمان قلیچ و زند کریمی و آزموده به سازماندهی نظامیان مخالف مصدق برای کودتا پرداختند.
اما میدانیم به رغم برنامهریزیهای دقیق این گروههای نظامی و غیرنظامی، کودتای اول، لو میرود و در نتیجه تاخیر در حرکت نظامیان، با دستگیری مهرههای اصلی (مثل سرهنگ نصیری) در ساعات ابتدایی صبح روز یکشنبه 25 مرداد 1332 شکست میخورد. شاه و ملکه (ثریا) از کلاردشت به خارج از کشور پرواز میکنند و زاهدی مخفی میشود. رهنما نشان میدهد که همهچیز از بین نرفت و طرحهای جایگزین هنوز موجود بودند. بخش نظامی خیلی سریع، افرادی را جایگزین کرد و تماسش را با افسرانی که در نقشه اول به آنها آسیبی وارد نشده بود، حفظ کرد. خیلی زود طرح کودتای دوم توسط نیروهای نظامی و غیرنظامی ریخته شد و غیرنظامیها یعنی اوباش و فرصت طلبان اهمیت یافتند.
کودتای ترکیبی دوم
بدیعترین و جذابترین بخش کتاب «پشت پرده کودتا» بحث مفصل درباره کودتای دوم است. رهنما نشان میدهد که چگونه پس از شکست کودتای نخست، طراحان و عاملان کودتا کوشیدند با راه انداختن «تظاهرات عظیم» تحت حمایت و هدایت نظامیان، از «اتحاد توده مردم و ارتش» برای سرنگونی مصدق بهره بگیرند. این امر به همکاری و هماهنگی اوباش جنوب تهران و واحدهای نفوذی در ارتش بستگی داشت. رهنما نشان میدهد که چهرههای نظامی مهمی چون زاهدی، تیمسار هدایتالله گیلانشاه، فرزانگان مامور رسمی امریکا و سردسته افسران توطئهگر و حلقه سرهنگ زندکریمی، برادران رشیدیان و اردشیر زاهدی، حسین قلی اشرفی، آزموده و عمده افراد شبکه فداییان شاه (چهل فرمانده خط مقدم) آزاد بودند و با قدرت طرح کودتای دوم را پیش بردند.
در شب 26 مرداد در سفارت امریکا، کرمیت روزولت و جرج کارول «با حضور سران گروهشان (یعنی زاهدیها، تیمسار گیلانشاه، فرزانگان و برادران رشیدیان) یک شورای جنگ ترتیب دادند» و در پایان 4 ساعت جلسه، عملیاتی برای روز چهارشنبه 28 مرداد تدارک دیدند. روزولت و ویلبر هم گفتهاند که کودتای 28 مرداد از پیش طرحریزی و مهندسی شده بود. برنامه این کودتا «تظاهرات عظیم مردمی بود» که بر دو عنصر جدا از هم (اما مرتبط) استوار بود: 1- عنصر نظامی و 2- عنصر غیرنظامی. همزمان تلاش شد شرایط مساعد روانی برای کودتا فراهم سازند و در این زمینه برادران بوسکوئی و بهبهانی و مطبوعات ضد مصدقی چون داد (عمیدی نوری) و شاهد (بقایی) نقش کلیدی ایفا کردند.
ضربه نهایی
روز قبل از 28 مرداد، «کودتاسازان» نظامی و غیرنظامی (اوباش و فرصت طلبان) «تظاهرات عظیم» را تدارک دیدند، مخالفان سلطنت را سرکوب کردند و طرفداران را ترساندند و برای حمله نهایی آماده شدند. خیابانها برای «مردم شاه دوست» آماده شد و در نهایت صبح روز 28 مرداد، «کودتای دوم با حرکت گازانبری اوباش شروع شد». از اوایل صبح، 4 ستون اوباش گردن کلفت از چهار محله مختلف در جنوب تهران در طول خیابان مولوی، جمع شدند: ستون اول به عهده طیب و طاهر حاج رضایی، ستون دوم به رهبری حسین اسماعیل پور (رمضون یخی) و برادرش، ستون سوم محمود مسگر و بیوک صابر و ستون چهارم ورزشکاران سنتی قلدر (مثل کریم سیاه). ایشان از طریق چهار خیابان اصلی تقریبا موازی یعنی پهلوی، شاهپور، خیام و سیروس به سمت سه هدف اصلی یعنی میدان سپه (توپخانه)، میدان ارک و کاخ (سلطنتی و محل سکونت مصدق) حرکت کردند، یعنی جمعیتی حدود 3 هزار فرد مسلح به چوب و چماق.
برنامه کودتاسازان چهار مرحلهای بود: 1- بسیج و سازماندهی اوباش سرکش و یاغی (6 صبح تا ده و نیم صبح) 2- تزریق تدریجی اسلحه و هدایت ایشان (10 صبح تا 15 بعد از ظهر) 3- اشغال موفقیت آمیز وزارتخانهها و ساختمانهای استراتژیک و تخریب مقر احزاب و دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق (5 صبح تا 30: 14 ظهر) 4- عملیات تانکها برای تسخیر رادیو و خانه مصدق (14 تا 19 عصر) . رهنما در فصلهای دهم تا چهاردهم کتاب به دقت نشان میدهد که چگونه کودتاسازان، با دقت این برنامه را تا تسخیر رادیوی تهران از یکسو و اشغال خانه مصدق از سوی دیگر پیش بردند. او با جزییات نشان میدهد که چگونه شبکه نظامیان نفوذی (محمد دفتری، اشرفی، مدبر، سرگرد زند، نصرالله حکیمی، نوذری)، در حمایت و هدایت تظاهراتکنندگان و اوباش، تضعیف نظامیان طرفدار مصدق (مثل ریاحی، ممتاز و کیانی) و هدایت تانکها نقش ایفا کردند. او تاکید میکند: «تمام واحدهای تانک تحت شرایطی غیرعادی به مرکز شهر فرستاده و به شکلی مشابه «ربوده» شدند».
کودتای دوم حرکت خودجوش نبود
در یک ارزیابی کلی، میتوان کتاب را روایتی مفصل، مستند، دقیق و البته خواندنی از شخصیتها، جریانها، وقایع و روندهایی خواند که کودتای 28 مرداد را رقم زدند. ادعای اصلی کتاب، کشیدن خط بطلان بر نظرات کسانی است که میکوشند اثبات کنند که 28 مرداد یک کودتا نبود بلکه یک حرکت «خودجوش» در نتیجه یک «تظاهرات بزرگ» بود. یکی از استدلالهای این مدعیان آن است که کودتای برنامهریزی شده در ساعات پایانی 24 مرداد 1332 شکست خورد و آنچه چند روز بعد رخ داد، یک حرکت «مردمی» و «برنامهریزی نشده» بود، دست کم در ابتدا. رهنما در مقابل با دقت و حوصله و مستند و با نشان دادن نقشآفرینی دقیق دستاندرکاران و بازیگران سیاسی نشان میدهد که این ادعا سخنی پوچ و گزاف است و کودتای دوم، همچون کودتای اول، با طرح و برنامهای دقیق، منتها هوشمندانهتر صورت گرفت و دولت ضد استبداد و ضد استعمار مصدق را ساقط کرد. رهنما در پایان کتاب مینویسد: «دعاویای از این دست که وقایع 28 مرداد یک حرکت خودجوش مردمی، رستاخیر ملی، قیام مردمی، ضد کودتای قانونی، واکنش مردم ناراضی یا حتی جهاد هدایت شده از سوی رهبران نظامی علیه بی دینی و کمونیسم بوده است را نمیتوان با استناد به واقعیتهای تاریخی اثبات کرد و از آنها دفاع کرد» (ص 531).
نظر شما