کتاب «قدرت علّی ساختارهای اجتماعی»، نوشته دیوالدر واس و ترجمه اکبر احمدی، به بحث درباره ظهور، ساختار و عاملیّت در جهان، پدیدهها و ساختارهای اجتماعی میپردازد.
به باور واس جامعهشناسی بر این باور بنا میشود که رفتارمان به صورت علّی تحت تاثیر قرار میگیرد و به خصوص اینکه عوامل اجتماعی وجود دارند که بر رفتارمان موثرند. برای مثال، کارل مارکس خیلی خوب نوشت: «آگاهی انسانها نیست که هستیشان را تعیین میکند، بلکه برعکس هستی اجتماعیشان است که آگاهیشان را تعیین میکند.»
راه حلی که این کتاب برای مسئله ساختار و عاملیت ارائه میدهد با کاربرد مفهوم ظهور ساخته میشود. این مفهوم این ایده را بیان میکند که یک شی – گاهی «پدیده» یا «کل» میگوید – میتواند خواص یا قابلیتهایی داشته باشد که اجزای آن ندارند.
به اعتقاد مولف ما نمیتوانیم یک سیاست رهاییبخش را بدون درک مناسبی از اینکه چگونه جهان اجتماعی عمل میکند و چگونه میتواند بطور متفاوتی عمل کند، دنبال کنیم. این درک فقط در صورتی است که ما بتوانیم تبیینهای علّی از جهان اجتماعی ارائه دهیم که بتوانیم سعی کنیم پیامدهای تغییری احتمالی را پیشبینی کنیم.
در صورتی است که قادر به پیشبینی حداقل اجمالی این پیامدها باشیم که بتوانیم ارزیابی کنیم آیا آن تغییر باعث پیشرفت به معنای هنجارین است و ارزیابی فقط در صورتی است که بتوانیم ارزیابی کنیم که میتوانیم به درستی از آن به عنوان یک استراتژی رهاییبخش دفاع کنیم. در حقیقت رهایی وابسته به تبیین است. ولی این کتاب درباره بخش دوم ادعای باسکار است: که به دنبال اثبات این است که در جهان اجتماعی، تبیین در واقع بر ظهور مبتنی است.
این کتاب واقعگرایی انتقادی به طور کلیتری، چارچوب هستیشناختی دقیقتر به علوم اجتماعی فراهم آورده است، با توجه به استدلال فصول 2 و 3 که علیت به وسیله تعامل قدرتهای علی نوظهور تولید میشود و با توجه به اینکه نظریه ظهور، انواع روابط ساختاری را توصیف میکند که زیربنای چنین قدرتهایی را تشکیل میدهند، میتوان یک هستیشناختی مخصوصا اجتماعی را با تلاش برای تشخیص این روابط ساختاری در قلمرو اجتماعی شکل دهد.
این فصل خطوط کلی یک روش برای این کار را ترسیم میکند و مسائل دخیل در کاربردی آن را بررسی میکند. این فصل نیز به دو بخش تقسیم میشود؛ بخش نخست خطوط کلی رهیافت به هستیشناسی اجتماعی را شرح میدهد که در شکلگیری استدلال این کتاب به کار رفته است و بخش دوم به اختصار این رهیافت را به کاربردهای مختلف «ساختار اجتماعی» در نوشتههای موجود مربوط میسازد. این دو بخش، مثالی اساسی از فقدان انسجام هستیشناختی را ارائه میدهد.
یکی از اهداف اولیه این کتاب، حل این مسئله است و این فصل، اصل هستی شناختی کلیدی راه حل پیشنهادی مولف را ارائه میدهد تا آنجا که چیزی را توصیف میکند که از جنبه علّی در جهان اجتماعی موثر است، مفهومی که به قدرتهای علّی گروههای اجتماعی خاص اشاره میکند.
نهادهای اجتماعی و نظریههای آن
سنت جامعهشناختی دورکیمی به مفهوم ساختار اجتماعی یا ـ «واقعیتهای اجتماعی» ـ برای تبیین اعمال اجتماعی هنجارین متوسل میشود. منظور مولف از اعمال اجتماعی هنجارین، اعمال قانونمند برانگیخته شده توسط تمایلات یا باورها درباره شیوههای مناسب رفتاری است که در میان گروهی از افراد منتشر کند. ساختارهای اجتماعی که مسبب اعمال اجتماعی هنجاریناند معمولا در متون جامعهشناختی به معنای نهادهای اجتماعی مورد اشاره قرار میگیرند. با این حال مفهوم نهاد اجتماعی تقریبا به همان اندازه مفهوم ساختار اجتماعی در ارجاعاتش متفاوت است.
اقتدار و سازمانها
مکانیسمهای ناشی از تخصصی شدن نقش است که سازمانها را از سادهترین اشکال انجمن متمایز میکنند، هرچند احتمالا حتی انجمنهای کاملا ساده بر عنصر تخصصی شدن نقش مبتنیاند. بنابراین برخی نویسندگان استدلال کردهاند که روابط اقتدار بین نقشها است که تفاوتگذار مهم بین سازمانها و اشکال اجتماعی سادهترند. برای مثال وبر استدلال میکند که هر رابطه عمومی یا جمعی بسته، سازمان نیست. با این استدلال نویسنده کتاب نشان میدهد به این دلیل روابط اقتدار، تخصصی شدن نقش را قدرتمندتر میسازد که سازمانها بالقوه از انجمنهای سادهتر قدرتمندترند. خود روابط اقتدار، یک نوع تخصصی شدن نقشاند: دارندگان نقشهای معین در سازمان به عنوان جزئی از نقششان از جهات معین از اقتدار بر دارندگان سایر نقشها برخوردارند.
کتاب «قدرت علّی ساختارهای اجتماعی»، نوشته دیوالدر واس با ترجمه اکبر احمدی در 230 صفحه به بهای 45 هزار تومان از سوی نشر علم منتشر شده است.
نظر شما