کار مردم را به خودشان واگذارید و اجازه دهید بخش خصوصی، خود بکارد، خود بفروشد، خود بخورد و خود، تمام کارهایش انجام دهد.
بررسی کلیات طرح «الزام شهرداری تهران به نصب تابلوهای راهنمای ناشران و کتابفروشیها در مناطق 22 گانه شهری تهران» دستور بعدی شورای شهر تهران بود.
در ابتدای بررسی این طرح، محمدجواد حقشناس، رئیس کمیسیون فرهنگی اجتماعی گفت: در بازدیدی که در سال گذشته و در هفته کتاب، از کتابفروشیها داشتیم، این خواسته از سوی اتحادیه ناشران مطرح شد. به این ترتیب من و همکارانم در کمیسیون پس از بررسی، آن را در قالب یک طرح مطرح کردیم. با توجه به افت سرانه مطالعه و کتابخوانی و تیراژ پایین کتاب در کشور، که تقریباً به زیر هزار رسیده است، این طرح با نصب تابلو و بدون ذکر نام، محل کتابفروشیها را به شهروندان یادآوری میکند.
در ادامه مرتضی الویری در مخالفت و سیدمحمود میرلوحی بهعنوان موافق طرح نظراتشان را بیان کردند، اما محسن هاشمی رفسنجانی، رئیس شورا هم در این باره گفت: با کلیات این طرح موافقم، ولی این طرح پخته نیست و نیاز به بررسی بیشتر دارد. شهرداری با اجرای این طرح در مناطقی که تعداد متعددی کتابفروشی وجود دارد، دچار مشکل میشود».
احمد مسجدجامعی اما بهعنوان موافق دیگر این طرح سخن گفت و عنوان کرد: «آنچه از آمار برمیآید، در تهران پانصد کتابفروشی داریم که عمدتاً در راسته کتابفروشیها فعالیت میکنند. تعداد معدودی کتابفروشی در سطح محلهها وجود دارد، که به گفته دبیر شورایاریها در حال شناسایی و قاعدهمند شدن هستند». بعد از سخنان موافقان و مخالفان، کلیات این طرح به رأی گذاشته شد که در نهایت با 14 رای موافق به تصویب رسید و به این ترتیب شورا وارد بررسی جزئیات طرح شد. در جریان بررسی این طرح، اعضای شورا پیشنهادهای اصلاحی خود را مطرح کردند. احمد مسجدجامعی پیشنهادی را مطرح کرد و در تشریح آن گفت: نظر من این است که نصب تابلو صرفاً برای کتابفروشیهای دارای پروانه کسب معتبر از اتحادیه باشد. این پیشنهاد با موافقت شهرداری و کمیسیون به رأی گذاشته شده و با اکثریت آرا تصویب شد.
مسجدجامعی در پیشنهاد دیگری متذکر شد که کتابفروشیها را میتوان به دو گونه تقسیم کرد: یک گروه کتابفروشیهای راستهای هستند، که چندین کتابفروشی در کنار یکدیگر قرار دارند، مانند خیابان انقلاب و مواردی از این قبیل، این کتابفروشیها بازار خود را دارند، اما برخی کتابفروشیها محلهای هستند و لوازمالتحریر و ... هم میفروشند، که چون در محلهها قرار دارند، چندان شهرتی ندارند. به گفته او از این رو میتوان کتابفروشیهای راستهای را از این طرح مستثنی کرد. این پیشنهاد هم در نهایت رأی آورد. سپس، برخی اعضای دیگر، پیشنهادهایی را مطرح کردند که بعد از بررسی در نهایت، این طرح با اصلاحات و پیشنهادهای الحاقی به تصویب رسید».
(همشهری، دوشنبه نهم تیرماه، 99 ، صفحه 3).
بزرگان و استخوان خرد کردههای عرصه فرهنگ و کتاب، در این باره، آن هم پس از شور و مشورت به این نتیجه رسیدهاند که میباید، برای اشاعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی، تابلوی راهنما نصب کرد. احمد مسجد جامعی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدجواد حقشناس، عضو ارشد همین وزارتخانه، در دوره اصلاحات، مرتضی الویری، شهردار تهران و محسن هاشمی، با پیشینهای روشن در عرصه فرهنگی، از مرحوم هاشمی رفسنجانی، تا شخص رییس شورای شهر تهران و دیگر اعضای این شورا، مثل آقای اعطا، که برادزاده احمد محمود، نویسنده معروف میباشند و به یقین، وقتی این طرح، مصوب میشود، تمامی جوانب آن بررسی شده و قابلیت اجرا مییابد، اما، چند سؤال: سال گذشته، در ابتدای مهرماه، در خیابان ستارخان «خانه کتاب مفید» افتتاح شد و شهرداری ناحیه و منطقه دو، همزمان با راهاندازی این کتابفروشی، در فاصله دو سه متری، یک تابلو با زمینه زردرنگ که بر روی آن نوشته شده بود: کتابفروشی، نصب کرد و سه چهارماهی، این تابلو برپا و برقرار بود و بماند که یک نام، در زمینه آبی رنگ آن دیده میشد و بعد از این مدت، از مقابل «خانه کتاب مفید» کنده شد و به کجا بردند، خدا عالم است، و حالا که این امر، به صورت قانونی درآمده، باید یقین کنیم، پابرجا خواهد ماند؟ از این گونه تابلوهای راهنما، برای اماکن عمومی، فرهنگسراها، مساجد و امثالهم، در اکثر تقاطعها، چهارراه و ابتدای برخی از خیابانها نصب شده و عابرین، میتوانند با خواندن آنها، مثلاً دریابند، در ابتدای خیابان فاطمی قرار دارند و مسجد نور، با آنها چند دقیقهای، به صورت طی کردن با پای پیاده، فاصله دارد. یا مثلاً: در ابتدای خیابان کمیل در بزرگراه نواب، تابلوی «فرهنگسرای انقلاب» را میتوانیم مشاهده کنیم.
نکته کلیدی، اشاره به نام محل مورد نظر است. در تقاطع خیابانهای قزوین با غفاری، بر روی زمینه سبز تابلو نوشته شده است: مسجد توتونچی و همگان در مییابند، نام این مکان، توتونچی است. این اماکن، عمومیاند و میباید نام آنها ذکر شود و به علت تعلق کتابفروشیها به بخش خصوصی، از نوشتن نام آنها، خودداری میشود، خُب، مشاهده کننده از کجا دریابد که نام کتابفروشی چیست و در چه فاصلهای از او قرار دارد؟ آیا میزان مسافت مابین تابلو تا کتابفروشی در تابلو قید خواهد شد؟
آیا در ابتدای مثلاً خیابان ستارخان، تابلویی نصب خواهد شد که در مسیری که طی میکنید، کتابفروشی قرار دارد و یا این که در برابر کتابفروشی مذکور، بدون ذکر نام، این کار صورت میگیرد؟ اگر حالت اول باشد، میتوانیم به تأثیر آن امیدوار بود، و در صورت دوم، آیا صرفه و صلاح است از بیتالمال هزینه شود که مثلاً در فاصله ده پانزده متری شما، و چه بسا کمتر، کتابفروشی قرار دارد؟
آنچه که نگارنده به آن به دیده تردید همواره نگریستهام، این امر است که، آیا مردم با اینگونه کارها، کتابخوان میشوند؟ نمونههای فراوانی را میتوانم ذکر کنم، که نه تنها کمکی به امر کتاب و کتابخوانی نکرده، بلکه برعکس عمل نموده و در نهایت به اتلاف بیتالمال، ختم شده و انجامیده است.
افول شمارگان کتاب، از سال 1380 شمسی، به این سو شروع شد و این روند، توقفناپذیر، از سه و پنج هزار نسخه برای کتابهای معمولی و نه پُرفروش ـ به دویست و سیصد نسخه رسید و حتی به زیر پنجاه نسخه نیز رسیدهاند و این امر ریشه در عوامل گوناگون دارد. تلاطمهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهمترین عوامل رویگردانی مردم از مطالعه کتاب شده و اساساً طبقه کتابخوان، احساس نیاز به مطالعه ـ منجر به کسب آگاهی و تحصیل دانش ـ را در خود نمیکنند و اگر هم نیازی وجود داشته باشد، از طریق فضای مجازی، و یا دیگر مبادی، سهل، آسان و ارزان به دست میآید و نیازی به خریدن کتاب صفحهای 250 تومان نیست!
چهل و دو سال است که دولت جمهوری اسلامی ایران خود را متولی فرهنگ میداند و موظف به ارائه خدمات در تمام زمینههای فرهنگی، از سینما گرفته، تا تئاتر، از کتاب تا روزنامهها و جراید و در این مدت، لاتعدو و لاتحصی بودجه صرف این کارها شده است. حداقل میتوانم بگویم، در عرصه کتاب این همه حمایت «از قضا سرگنگبین صفرا فزوده» و نه تنها به رشد کتابخوانی کمکی نکرده، بلکه باعث شده است از قِبَل این همه حمایت، تعدادی ناشر فربه شوند و روز به روز از تعداد کتابخوانهای کشور کاسته شود.
تمامی اهالی کتاب، خوب به یاد دارند، در روزگار قبل از پیروزی انقلاب، شمارگان متوسط بسیاری از کتابها، دو، سه و پنج هزار بود و متوسط زمان فروش آنها و بازگشت سرمایه، در اغلب موارد، به یک سال نمیرسید و چه بسیار کتاب که به چاپهای متعددی میرسیدند و به هیچ وجه، در هیچ عرصهای، به فرهنگ و بهخصوص کتاب یارانه تعلق نمیگرفت و هر ناشری براساس ذوق، سلیقه، تعلق خاطر و خط مشی خود، کتاب چاپ میکرد و مخاطبان خاص خود را داشت و تمامی مردم میدانستند، سینمای نزدیک خانهشان، کدام است و نشانی نزدیکترین کتابفروشی را در ذهن و خاطر داشتند.
این همه حمایت دولتی، از کتاب را تا به کی میخواهیم ادامه دهیم؟ مگر نه این است که: تا که از جانب معشوقه نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد؟ چرا به دنبال این امر نیستیم که دریابیم چرا مردم کتاب نمیخوانند؟ برخی از ناشران معتقدند وقتی نزدیک به پنج میلیون نفر بازدیدکننده از نمایشگاه بینالمللی کتاب داریم، پس میتوانیم بگوییم بالفعل، پنج میلیون خواننده کتاب در ایران وجود دارد و باید بالقوه، با شناسایی ذائقه آنان، این بازار هدف را بزرگترین سرمایه بدانیم و برخی معتقدند: اگر فقط دو درصد از این پنج میلیون نفر، اهل مطالعه و کتاب بودند، حداقل شمارگان هر کتاب در چاپ اول، میباید دههزار نسخه باشد، که میدانیم نیست و فاصلهای بس بعدی با این تیراژ داریم. پانصد و هزار نسخه کجا و دههزار نسخه کجا؟
طرح «کتاب در دسترس» جناب محمدحسن پزشک، چه عاقبتی پیدا کرد؟ آن همه ویترین دوّار که در برابر دانشگاه تهران گذارده شد و هزینهها صرف آن شد، چه سرنوشتی پیدا کردند؟ این همه سال یارانه، وام تبصره سه، خرید کتاب، حمایتهای نهان و آشکار، مساعدتهای فراوان و همراهیها و همدلیها، آیا کوچکترین کمکی به این امر نموده است که مردم کتابخوان شوند؟
طبق قانون اساسی، دولت متولی امر ساماندهی امور فرهنگی است و همین قانون اساسی، اصلی به نام 44 دارد که به زبان ساده میگوید: کار مردم را به خودشان واگذارید و اجازه دهید بخش خصوصی، خود بکارد، خود بفروشد، خود بخورد و خود، تمام کارهایش انجام دهد.
ضمن ابراز ارادت مجدد به محضر عزیز بزرگوار، جناب آقای مسجدجامعی ـ که محبت فرمودند و در هفته جاری کتاب «در راه کشف تهران» خود را امضا و به بنده مرحمت فرمودند ـ و دیگر دوستان شورای شهر، استدعا دارم: این کار را نیز انجام دهید و پس از مدتی معلوم، حتماً تأثیر مثبت این کار را به اطلاع جامعه نشر و مردم کتابخوان برسانید، تا بار دیگر راه طی شده را، چند باره نپیماییم.
اقتصاد دولتی، انحصار را رقم میزند و انحصار، دشمن رقابت سالم است و صنایع خودروسازی ما، بهترین گواه است. در کجای دنیا سراغ دارید که تولید خودروی یک کشور، بیشتر از نیاز سالیانهاش باشد و به صورت کوپنی، مردم آن خودرو را پیش خرید چند ساله نمایند؟ نگاه دولتی را از اقتصاد برداریم و اجازه دهیم کفایتهای مردم ایران در تمامی امور اقتصادی به منصه ظهور برسد.
نظر شما