حسن دهقان، فعال فرهنگی و رسانهای شیرازی از انتشار دومین دفتر شعر خود با عنوان «لبخند عسل» خبر داد.
وی که اولین مجموعه شعر خود با عنوان «کمی تا قسمتی عاشق» را در سال 1384 منتشر کرده بود، درباره فاصله حدود 14 ساله میان اتشار کتابهایش، گفت: درگیریهای شغلی مهمترین دلیل این مسئله بود اما فعالیتهای نگارشیام بیشتر به سمت شیرازپژوهی و الیته رسانهای معطوف شد که بهزودی 2 کتاب نیز در همین حوزهها راهی بازار کتاب خواهد شد.
این شاعر و روزنامهنگار ادامه داد: «لبخند عسل» بیشتر در برگیرنده اشعار اجتماعی و عاشقانه است و چند شعر آیینی نیز در آن وجود دارد.
دهقان عنوان کتاب را برگرفته از یکی از اشعار آن دانست و گفت: نام کتاب دو بار در مرحله صدور مجوز مورد تأیید قرار نگرفت و بالاخره نام «لبخند عسل» را از شعر «نان، معنی اشکهای آرامش بود/ در سفره فقط دو لقمه غم شامش بود/هر شب که عسل گرسنه لالا میکرد/ لبخند عسل جوخه اعدامش بود» انتخاب کردم که البته همانطور که گفتم گزینه سوم من بود!
وی درباره انگیزه خود از انتشار آثار عکاسان خبری در «لبخند عسل»، گفت: بسیاری از اشعار این کتاب پس از قرار گرفتن در شرایط و احوالات اجتماعی سروده شد و حال و هوای بسیاری از این عکسها تقریباً مشابه شرایطی است که با قرار گرفتن در آنها، نطفه شعر در ذهنم شکل گرفته بود.
این شاعر و روزنامهنگار با اشاره به اینکه طراح جلد کتاب را سمانه اکبری انجام داده است، اضافه کرد: «لبخند عسل» در 73 صفحه منتشر شده و اکنون از طریق mehresabafars.ir/shop در اختیار عموم قرار دارد.
یادآور میشود، حسن دهقان روزنامهنگار شیرازی، سابقه دبیرسرویس فرهنگ و هنر روزنامه خبرجنوب، روزنامه افسانه و فعالیت در خبرگزاری کتاب ایران در استان فارس را در کارنامه دارد و اکنون مدیرمسئول ماهنامه مهرگان صبا است.
قطعاتی از اشعار کتاب «لبخند عسل» را در زیر میخوانید:
نفرین به نان که سور یتیمان نمیشود
یک بره سهـم سفــره چوپان نمیشود
می دانم این تـــرانه خــالی برای تــو
این شعـر هم برای کسی نان نمیشود!
***
مـــن، دخترِ آن شـــاعره نقــاشم
بومی که پر از خط خطیِ ای کاشم
حالا که فقط ســوژه شعرت هستم
آقـا! دو سه شاخه گل بخر، تا باشم!
***
شــاید به دلم بگویم عـاشق باشد
لبخند نشد؛ بگو «غم» عاشق باشد
تنهــا بگذار قلبمــان را ابلیـــس
گندم! بگذار آدم عـــاشق بـــاشد
***
لبخندِ علمدار تداعــی شـــده بود
وقتی که پدر قطعِ نخاعی شده بود
او مثنویِ کوچه مــــا بود امــــا
آنروز کمی شکل ربـاعی شده بود!
***
مـا گمشده در هـــوایِ این بیراهیم
یک ذره خدا از این غزل میخواهیم
دلدل نزنی برای قــــربانی بـــاز
مـــاییم و امیدِ خجری، ابراهیــم!
نظر شما