دیدار مدیرعامل خانه کتاب با برگزیده چندین دوره کتاب سال؛
آذرنوش: فره ایزدی در میان ایرانیان نامیراست/ بیوقفه رمان میخوانم
نیکنام حسینیپور، مدیرعامل خانه کتاب به مناسبت هشتادوسومین سالروز تولد آذرتاش آذرنوش، مترجم، استاد دانشگاه تهران و برگزیده چند دوره کتاب سال به دیدارش رفت و از نزدیک نظرات او را درباره وضعیت فرهنگ جویا شد.
در ادامه این دیدارهای شیرین و گاهی تلخ، دیروز عصر(سهشنبه 29 بهمن) به دیدار یکی از اعجوبههای فرهنگ رفتیم، نامش آذرتاش آذرنوش است، او به تازگی پا به 83سالگی گذاشت. مردی که صد بار دیدنش کم است و آنچه باید از او بیاموزیم بسیار است و این دیدارها ذرهای از این آموختنها را کفایت نمیکند. به دیدار این اعجوبه فرهنگ رفتیم تا مدیرعامل خانه کتاب از صراحت لهجه و انتقادهای رک و بیپردهاش درباره سیاستهای فرهنگی بشنود و از دیده و اندیشهاش بهره بگیرد و ما هم از این گفت و شنود فرهنگی بینصیب نمانیم، خاطراتی بشنویم و برای دلمان توشهای برچینیم.
حرفهای شنیدنی درباره مسجد و محراب
آذرتاش آذرنوش عصر سهشنبه مدیرعامل خانه کتاب را پذیرا شد و ما هم در گوشهای از این دیدار هم از سخنانشان بهره بردیم و هم خانه زیبای استاد را تماشا کردیم. نیکنام حسینیپور ابتدا درباره ترجمههای قرآن با استاد آذرنوش سخن گفت و نگاه و نظرش را درباره ترجمههای گوناگون مترجمان جویا شد و او از کم و کیف این ترجمهها گفت. نوع سخنانش نشان میدهد، با کسی تعارف ندارد، این صراحت لهجه سوغات تحصیل در فرنگ است، زیرا ما ایرانیان گاه با تعارف و تکلیف از برخی نظرات صریح و رک باز میمانیم و خسارت به بار میآوریم اما او اینگونه نیست و راحت سخنش را میگوید. آذرنوش معتقد است که ترجمه قرآن باید با بررسی همه آثاری که تا کنون چاپ شده بازبینی شود و بعد از بحث و بررسی مترجمان و محققان ترجمه جدیدی صورت بگیرد. او از مسجد و محراب میگوید و نتایج بررسیهایش که معنای این دو کلمه را برخلاف آنچه در ذهن ماست، دیده است و میافزاید این بررسیها نشان میدهد که ترجمهای ما از قرآن ناکافی است و نباید به یک شیوه قدیمی و تکراری سراغ ترجمه برویم.
حرفهایش درباره ریشه کلمه مسجد و محراب شنیدنی است، نه آن حرفهایی که از تلویزیون و برخی کتابهای مذهبی رایج میخوانیم، به یقین اگر او در مسجدی منبر برود و سخن بگوید مستمعانش چندین برابر خواهند شد و بعد برخی ممکن است فکر کنند او چه میگوید! اما جای او در دانشگاه است و تا به امروز اهل دین او را به مسجدی دعوت نکردند تا سخنان به غایت علمیاش را بشنوند و بدانند که چه شنیدنیهای درباره قرآن هست که آذرتاش با آنها عقل از سرشان میپراند، اما واقعیت آن است که ما درباره دین و قرآن کمتر سخن تازهای شنیدیم که جذبمان کند و ما را به تحقیق و پژوهش جدید بگشاند، اما این آذرتاش آذرنوش است که در 83 سالگی حرفهایی درباره قرآن میزند که شنیدنی است، واژههایی که سالهاست به صورت سطحی ترجمه شده و عمق و ریشه آن کلمات بررسی نشده است و مترجمان زیادی با بیتفاوتی از کنار آنها رد شدند و نخواستند به عمق این کلمات پی ببرند. شاید این تعجب و تحسر من برای این باشد که کمتر مستمع سخنانی از این دست بودم و برایم هم تازه است و جذاب و جالب. شاید برای افرادی که سالهاست در کار ترجمه و تحقیق درباره قرآن هستند، جالب باشد اما تازه نباشد، اما من شک دارم که همه آنها آنچه را آذرنوش شرح میدهد، به قدر کافی بدانند.
کنجکاوی آذرنوش از شنیدن آثار جایزه کتاب سال
کمکم صحبت به جایزه کتاب سال کشیده میشود و انتقاداتی که آذرنوش به جایزه داشت، ویژهنامه جایزه کتاب سال را به دستش میدهیم تا انتقاداتش را ببیند که بدون کم و کاست منتشر شده است، حسینیپور به او میگوید با کمال میل مشتاق شنیدن سخن و نظر شما درباره این دوره هستیم و بعد برندگان بخش جایزه جهانی کتاب سال را برایش میخواند و او با شنیدن ویژگی کتاب هر یک از آنها ابرویش را بالا میاندازد و گاه لبخند میزند. نام اثر یکی از برندگان جایزه کنجکاویش را برامیانگیزد و میخواهد دربارهاش بیشتر بداند. وقتی حسینیپور ادامه میدهد که بهدنبال ترجمه و چاپ این آثار در ایران هستند، در عین تعحب خوشحال میشود و بیشتر دل به سخن میبندد.
هنوز دلبسته چوگانم و اسب
ما این وسط منتظریم تا صحبت به خاطرات استاد کشانده شود و گوشهایمان حرفهایی را بشنود که سخت مشتاق شنیدنش هستیم، اما محسن آزموده، دبیر صفحه تاریخ و اندیشه روزنامه اعتماد سوالی میپرسد که او با شوق پاسخ میدهد و باز بحث طول میکشد و گفتن خاطرات به تعویق میافتد. من قدری عجولم به محض اینکه بحثهای نقد و ترجمه و جایزه کتاب سال تمام میشود، میخواهم از خاطرات دانشکده علوم معقول و منقول بپرسم که مریم بیانی، از کارکنان خانه کتاب درباره علاقه استاد به چوگان میگوید و آذرنوش با حسرت یادی از اسبهایش میکند که دیگر نیستند و او به دلیل رسیدن به 83 سالگی ترجیح داده که دیگر ریسک سوار شدن بر اسب را کنار بگذارد و مواظب سلامتیاش باشد!
من گاهی از جمع دور میشوم و فضای خانه را نگاه میکنم، سفال، چوب و کتاب و گلیمی که کف اتاق چشمم را به بازی میگیرد که یکدفعه حسینیپور میپرسد اینجا راحت هستید، ترافیک و شلوغی اذیتتان نمیکند؟ آذرنوش به سرعت میگوید نه، خانه بزرگ است و من جای زیادی برای کتابهایم دارم و همه چیز هم در دسترس است. از او می پرسند خانه را چه سالی خریده است؟ او میگوید امروز باورش قدری سخت است، این خانه را 60 سال پیش 210 هزار تومان خریدم و بعد خودم بازسازی کردم! باورش سخت است، این خانه امروز چندین برابر میارزد، چون آذرتاش آذرنوش در آن ساکن است و سالها پاتوق رفت و آمد مشاهیر فرهنگ و ادب ما بوده و خواهد بود.
هنوز قیمت خانه را مزمزه میکنم که از او میپرسم استاد! شما هم مثل ژاله آموزگار و استادان دیگر فکر میکنید نسل طلایی فرهنگ و ادب ایران رو به زوال است؟ آیا فره ایرانی در میان ما کمرنگ شده است؟ قدری تامل میکند و ابرویش را بالا میاندازد و میگوید نمیدانم چه بگویم! باز هم ادامه میدهم استاد معصومی همدانی و ضیاء موحد میگویند هر نسل ویژگی خودش را دارد و ایران هیچ وقت از خبرگان و نخبگان خالی نمیماند و اما دیگر کمتر علامهای پیدا میشود. او قدری فکر میکند و انگاری چیزی به ذهنش رسیده است، با لبخند میگوید قدر مسلم ایران هیچ وقت از نسل طلایی خالی نمیماند، اما هر نسلی با نسل قبل متفاوت است و این تنها مختص به ایران نیست، اگر قدری به فرانسه و روسیه و آمریکا نگاه کنید دیگر از آن افراد شاخص در حوزه فرهنگ و ادب خبری نیست، اما این به معنای خالی شدن از نسل طلایی نیست. گاهی آثار افرادی را میبینیم که بسیار قابل توجه است و من که عمری در حوزه فرهنگ قلم زدم و تحقیق و پژوهش کردم، آثاری را میخوانم که نکات و خواندنی و جالبی برای من دارد. امروز ثمرا، دخترم که در دانشگاه سوربن درس میدهد، به شکل متفاوتی تحقیق و پژوهش میکند و بسیار دنبال آموختن زبانهای دیگر است تا دنیاهای دیگر را کشف کند و حتی به نظرم او بیشتر از من شناخته خواهد شد و آثار بسیاری خواهد نوشت.
اعجوبهای به نام محمد فرزان!
حالا که خیالم راحت شده، بحث را به سمت استادان زمان تحصیلش میکشانم و آذرنوش از استادی حرف میزند که در دوره تحصیلش به لطف بدیع الزمان فروزانفر کشف شد و برای تدریس به دانشگاه تهران آمد، وقتی از این استاد حرف میزند و ویژگیهایش را برمیشمارد، قدری مکث میکند و من نمیدانم درباره چه کسی سخن میگوید که آزموده میپرسد او محمد فرزان بود؟ سرش را تکان میدهد و میگوید بله این مرد عجیب فاضل بود و عالم.
ساعتی گذشته، چایمان را نوشیدیم و حرفهای چون زر استاد آذرنوش را به حافظه سپردیم، حالا باید رفع زحمت کنیم، دیدار خوبی بود و در پایان دیدار حسینیپور دو جلد کتاب «فرهنگنامه تصوف و عرفان» اثر محمد استعلامی را به آذرنوش میدهد و او هنوز هم از هدیه گرفتن کتاب ذوق میکند و با خوشحالی میگوید به به چه هدیهای!
میخواهیم از اتاق خارج شویم که محسن آزموده از او میپرسد این روزها چه میخوانید و او میگوید رمان میخوانم به زبان فارسی، انگلیسی، فرانسوی و عربی. هنوز سوال داریم اما دیر شده و باید زحمت کم کنیم، با لبخند و هنوز پرانرژی تا دم در بدرقهمان میکند و من دلم به دیدار دیگری خوش است آن وقت که درختهای نارنج حیاط شکوفه خواهند داد.
نظرات