مهری بهرامی، بازی خون و خاک و آب و گیاه را در کتاب «و چشمهایش کهربایی بود» بهخوبی بهتصویر کشیده است. بعد از خواندن این کتاب ممکن است زمانی که از پلههای خانه بالا میروید، دیگر مثل همیشه پاهایتان را نکوبید روی سنگها؛ چراکه باور دارید سنگها هم دردشان میآید، غمگین میشوندد اگر گوشهای از آنها پریده شود یا لق شود!
درست مثل راوی موزاییک مهری بهرامی، میخواهم مقنعه خیس عرقام را پرت کنم روی تخت، ولی دست نگه میدارم، به آرامی آویزان میکنم روی مانتویم طوری که لچکیاش چروک و آزرده نشود، سنجاقاش هم نزدهام؛ امروز که جیغ میزند مثل چادرسیاه زن رضا که کوکهای گنده خورده، رشته مروارید عهد دقیانوسام را که مدتهاست گوشه کابینت از یاد رفته درمیآورم، چقدر غصه خورده حتما!
مرواریدها در فضای تاریک شفافیتشان را از دست میدهند، میگذارمشان در ظرفی پر از نمک دریا تا جان بگیرند و چشمشان سو بگیرد. با دست نوازششان میکنم و یادم میاندازند چه عشقی میکردهاند در بازی با گردن و موهای من، مثل گردنبند کهربای ثریا که حالا با یک شیخک بدلی همراه شده و بوی گوشت و چربی و عرقهایش را هم میدهد.
باید در زندگی قبلیتان صد سال موزاییک بوده باشید که از زباناش بنویسید؛ «اینکه شاید ببرندت برای وصله، پینه جایی که توی چشم نباشد و مهم نباشد همرنگ باقی موزاییکها باشی. اینطور جاها دردسر خودش را دارد. از هرجا چیزی هست. طرحش از جایی و رنگش از جایی دیگر. یکباره میبینی یک تکه آجر هم پیدا میشود وسط سنگ و سیمان و هر جایی حرف و سخنی دارد. همین است دیگر، بار اول که جایی درست و حسابی خانه نکنی و قرص نشوی به زمین تا آخر سرنوشت بهتری در انتطارت نیست. اما باز هم بهتر از این است که با نخالهها دمخور شوی یا تکه تکه شوی یا عاقبتت بشود نامعلوم».
اما این نویسنده، مادری کردن بلد است که اینهمه خوب و جاندار از آن مینویسد، سوای اینها رمان، پر است از جملات زیبایی که تا مدتها میتوانی هرروز پاراگرافی یا جملهاز از آن را بخوانی و لذت ببری و به اشتراک بگذاری. مادری که بچه را انداخته ولی مدتی بعد به دنبال بویی شاید ناخودآگاه به قبرستان میآید با چمدانی پر از کتاب. حتی اگر یکی از کتابهایش داستان خوب قبرستان نبود و اولین خلاقیت مهری بهرامی است که از او دیدم و اگر کتاب در قبرستان هم ورق نمیخورد، مهری بهرامی آنقدر خلاقیت دارد که دم به دم غافلگیرمان کند، حس مادری را حتی جنین ایکس وای و بقیه هم به ما میرسانند وقتی از لذت مادری و خوراندن شیر به بچه از پستان مادر میگویند.
یادآوری میشود، مجموعه داستان «چه کسی گفت عاشقی از یادت میرود!؟» و رمان «بیرون از گذشته، میان ایوان» از دیگر آثار مهری بهرامی است.
نظر شما