سید جواد میری میگوید: وجود فردی مثل تبریزیان فینفسه برای جامعه مسئله مهمی نیست، آنجا باید نگران شویم که دیدگاه این فرد موتور حرکت جامعه شود.
در گزارش دینکرد که به زبان پهلوی میانه نگاشته شده، آمده است که اسکندر تمامی نسکها و کتابهای مغان را به جز آنان که در رابطه با پزشکی و ستارهشناسی بود سوزاند و باقی مانده را به زبان یونانی برگرداند و به کتابخانه اسکندریه منتقل ساخت.
و ابن خلدون هم درباره کتابسوزی اعراب میگوید: «وقتی سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب این کتابها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتابهاست سبب راهنمایی است خدا برای ما راهنمایی فرستاده است و اگر در آن کتابها جر مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آن ها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا در آتش افکندند.» (زرینکوب، دو قرن سکوت - ص 98 )
همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه عن القرون الخالیه» چنین مینویسد:
«وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد.» (صفحه ۳۵،۳۶،۴۸)
زندهیاد دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» با تحلیلی به بررسی کتابسوزی میپردازد و میگوید: «شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری از کتابها و کتابخانههای ایران دستخوش آسیب فنا گشته است. قراین و شواهد نشان میدهد که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایدهای نمیبرده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمیدیده است. نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی در کتابها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست…» (ص 97 و 98)
همچنین در جریان حمله سلطان محمود غزنوی به ری بخشی از کتابخانه بزرگ ری به آتش کشیده شد و بخشی دیگر به بخارا یا به نقلی دیگر به غزنین انتقال یافت.
در «دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات» آمده است: به وسیله قبایل مغولان و تاتارها (۱۲۲۰ میلادی)؛ آنها مساجد را تبدیل به طویله اسبانشان کردند، کتابخانهها را سوزاندند و از نسخههای گرانبها به عنوان سوخت استفاده کردند.
اما کتابسوزیها تنها منحصر به قرنهای اول هجری و فتوحات نیست، احمد کسروی و پیروانش در انجمن «باهماد آزادگان»، در چله زمستان (اول دیماه) مراسمی را تحت عنوان «جشن کتابسوزان» راه میانداختند و کتابهایی چون دیوان حافظ، خیام، مولوی و نثرهایی چون گلستان سعدی و شماری از دیگر نوشتهها را زیانمند میدانستند و بنابودی آنها میکوشیدند و به آتش میزدند.
بر طبل شادانه بکوب!
چند روز پیش انتشار فیلمی در فضای مجازی واکنش اهالی دین و علم را به شدت برانگیخت. فردی به نام عباس تبریزیان که لباس روحانیت بر تن دارد یکی از کتابهای مرجع پزشکی را با حضور جمعی از مردم به آتش میکشد. به گفته خودش مراسمی نمادین است برای تمام شدن طب شیمیایی در جهان. ظاهرا افراد از همه سنین حضور دارند؛ صدای کودکی از میان فیلم به صورت نامشخص به گوش میرسد. (مشخص نمیشود به چه دلیلی این کودک در این سن در این مراسم نمادین حضور دارد؟) صدای زنی به گوش میرسد و در پایان عدهای که با خوشحالی کتاب را پاره میکنند.
اینکه تبریزیان به هر دلیلی کتاب هاریسون را آتش میزند، دیگر برای کسی حائز اهمیت نیست چون جامعه علمی کشور این کار را نشان از این میداند که این فرد تنها قصد جلب توجه دارد. اما جای این پرسش است چرا با وجود گسترش سواد عمومی، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هنوز هم عدهای از این افراد تبعیت میکنند؟
آتش زدن کتاب اوج استیصال یک فرد است
سید جواد میری، جامعهشناس در گفتوگو با خبرگزاری ایبنا با تحلیل این اتفاق، این جریان را برای جامعه مضر نمیداند و میگوید: چند وقت قبل یک کشیش در آمریکا قرآن را آتش زد، چون معتقد بود تمام مسائل و مشکلات جهان به خاطر قرآن است. این کار او به این معنا نیست که جامعه آمریکا به یک قهقرا رفته است که اینگونه با قرآن رفتار میکند. جامعه ما بسیار متکثر است. وجود فردی مثل تبریزیان فینفسه مسئله مهمی نیست، آنجا باید نگران شویم که دیدگاه این فرد موتور حرکت جامعه شود. برای مثال فردی یا جناحی قدرت را به دست گرفته که با پزشکی مدرن به طور کل مخالف باشد. این اتفاق هماکنون در جامعه نیفتاده و به نظر من آتش زدن این کتاب اوج استیصال این فرد را نشان میدهد و حکایت از آن دارد که جامعه با تمام سختیهایی که هماکنون دارد چقدر قوی شده است که به این موضوع انتقاد میکند.
او میافزاید: از این موضوعات میتوانیم نتیجه بگیریم که نهاد پزشکی آن قدر قدرت دارد که این افراد هماکنون نمیتوانند کاری کنند، ولی اگر 200 سال پیش بود شاید افراد زیادی دنبالهرو آنان بودند. پس بیش از آنکه نگران باشیم که جامعه ما به کجا میرود، ما باید خوشحال باشیم که جامعه چنین واکنشی نشان داده است. این موضوع نشان میدهد نهادهای اجتماعی قدرت پیدا کردند و مانند صدسال قبل این اعتقادات دیگر یکهتاز جامعه نیستند.
میری در پاسخ به این پرسش که با وجود رشد سواد اجتماعی و فضای مجازی چرا جهل برخی از افراد را نمیتوان از بین برد؟ میگوید: ما فتوای کلی نمیتوانیم بدهیم. برای مثال اگر در یک دهه اخیر بگوییم یک میلیون دچار بیماری سرطان شدند، آمار این بیماران را بررسی کنیم میبینیم 990 هزار نفر پروسه عرف درمان مدرن را طی کردهاند. شاید بگوییم از این میان هفتهزار نفر سراغ طب سنتی رفتهاند. اگر این عده را در ترازو بگذاریم میبینیم جهل جامعه نیست.
پزشکی قدرتمند مدرن با سوزاندن کتاب از بین نمیرود
او با بیان اینکه علاوه بر درمان، طب مدرن پشتوانه اقتصادی دارد اضافه کرد: زمانی که یک دارو را میبینیم، تنها یک دارو نیست، یک تکنولوژی پشت آن وجود دارد و این تکنولوژی که محصول آن دارو است شبکههای مالی و شرکتهای فراملیتی است که نسبت به پزشکی جدید همافزایی یافتهاند. این پزشکی با سوزاندن کتاب از بین نمیرود. این کتاب یکی از محصولهای پزشکی جدید است. طب سنتی اگر در ایران ملی شده است به خاطر این است که ربطی به بازار ایران و جهان ندارد، چون ربطی ندارد حذف میشود؛ همانطور که اقتصاد فئودالیته حذف شد و اقتصاد بازار جای آن آمد و یا همانگونه که بورژوازی از بین رفت چون پشتوانه درستی نداشتند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: پل فایرابند (فیلسوف آلمانی) صحبتی دارد؛ میگوید: جایگاهی که علم جدید دارد تنها به دلیل منطق قوی خودش نیست، به دلیل این است که ساخت ارتباطی قوی با بازار پیدا کرده و توانسته است باقی رقبا را حذف کند. حتی اگر به جادو هم اینقدر بها میدادند مدلهای مدرن و پستمدرن از آن ارائه میشد. از این منظر طب سنتی چینی به عنوان طب جانشین جای خود را باز کرده است و به این به معنا نیست که مردم چین علم مدرن را کنار بگذارند. آنچه ما باید در ایران مطرح کنیم و متاسفانه دست عقلا هم نیست و توسط عدهای ناآشنا مطرح میشود این است که جایگاه علم جایگزین در ایران کجا میتواند باشد؟
چرا طب سنتی ما در جهان مطرح نیست؟
میری با بیان اینکه طب سنتی باید به عنوان یک طب میانرشتهای مطرح شود، گفت: ما باید از علم جایگزین خودمان در سطح ملی صیانت کنیم و هم مانند طب چینی بتوانیم این علم در جهان جایگاهی داشته باشد. این موضوع نیازمند این است که آکادمی پزشکی با مردمشناسان و جامعهشناسان ارتباطی برقرار کند و با این علم میانرشتهای آن را مفهومسازی کند و در سطح دانشگاه به عنوان یک رشته مدرن به عنوان یک علم جدید قرار دهد. در کشورهایی مانند هند، چین و ژاپن از این منظر وارد شدهاند. اما اگر به هیجانها دامن بزنیم جامعهای که در هیجانهای خودش زندگی میکند، نمیتواند تعقل بورزد.
او در پاسخ به این پرسش که در سالهای اخیر به روند اسلامیسازی علوم انسانی تاکید شده است، اما چرا اسلامیسازی در طب عملا نتوانسته پاسخگو باشد؟ میگوید: علم طب ارتباط و پیوستگی را با تکنولوژی در سطح جهانی دارد. اسلامی کردن علوم تنها در ایران نیست. سیدحسین العطاس در مالزی و سید حسین نصر در آمریکا سالها است که این مبحث را مطرح کرده بودند. این بحث، بحثی قدیمی است و به نظر من بیش از آنکه جامعهشناسی از منظر اسلامی باشد این فقاهتی کردن علوم اجتماعی بود. یعنی فقها چون قدرت سیاسی را داشتند تلاش میکردند علم را در ذیل فقه مطرح کنند و اتفاقا این بسیار موضوع خوبی است، اما نامش دیگر علوم اجتماعی نمیشود و باید به آن بگوییم فقهالاجتماع. در جامعهشناسی مشاهدات تجربی هم داریم. در حقیقت فقهالاجتماع به عنوان یک پاردایم (الگو) است و این پاردایم گفتوگوی فرهنگی را معنا میکند و هرکدام ساحت خودش را دارد.
این جامعهشناس با تاکید بر اینکه نباید امثال تبریزیان و طرفدارانش را به کل اجتماع تعمیم دهیم، ادامه میدهد: در سال 1820 عنصر تکنیک و صنعت به مثابه یک «نوع» وارد تمدن بشری شد. این صنعت آرام آرام معادلات را به هم زد. برای مثال کشاورزی هماکنون وجود دارد، ولی دیگر کسی در عصر کشاورزی زندگی نمیکند. این تحولات مدرن اصالتی دارد و چون مبتنی بر موتور تحولات تاریخی است با اراده هیچ کس نمیتواند تغییر کند و هرکس وارد آن شود آرامآرام از درون متحول میشود. ما هم 40 سال از منظر تاریخی نگاه کنیم تحولات زیادی کردهایم. در واقع پرداختن به مسائل حاشیهای و تعمیم آن به تغییر و تحول اجتماعی کاری نادرست است و نباید بگوییم که جامعه ایران دچار یک جهل شده است.
کتابسوزی در هر مدلی محکوم است!
زمانی که از کتابسوزی صحبت میکنیم قطعا منظورمان سوزاندن یک شی نیست، غرض از بین بردن تلاشهای یک نویسنده، مترجم و ناشر است و عملی که تنها جهل فرد کتابسوز را به اثبات میرساند. این رفتار تنها منحصر به کشور ما نیست و در سطح جهان هم بارها شاهد آن بودهایم که افرادی به دلیل تعصبات کورکورانه کتب مقدس سایر ادیان را به آتش کشیدهاند.
در این باره شاید بهترین سخن از زبان رسول جعفریان، استاد تاریخ دانشگاه تهران است ـ که در واکنش به سوزاندن کتاب «هاریسون» توسط تبریزیان ـ گفته است: «اقدام به کتابسوزی، این عمل مشمئزکننده، همیشه کار افراد جاهل و افراطی بوده است، کسانی که هیچگاه، در هیچ مدلی، چه از نوع کسروی با آتش زدن آثار ادبی، و این شخص، با آتش زدن یک کتاب علمی، در پیشگاه ملت فرهیخته ایران، جایی نداشته و ندارند.»
نظر شما