گفتوگو با نویسنده کتاب «دینهای دنیای باستان»
کتابی که دایرهالمعارف نیست اما ویژگی دایرهالمعارفی دارد
به گفته جواد فیروزی، کتاب «دینهای دنیای باستان» به معنای واقعی ساختار دایرهالمعارفی ندارد، اما میتواند به شکل دایرهالمعارف به کار رود به دلیل اینکه اطلاعات زیادی در حوزههای مختلف را در خود جای داده است.
در کتاب «دینهای دنیای باستان» به دینهایی که منسوخ شدهاند و دینهای باستانی به خصوص در حوزه مدیترانه اشاره کردهاید. این اثر نسبت به آثاری که قبل از بعد از آن منتشر شدند، چه ویژگیهایی دارد؟
کتاب در یک مجموعه منتشر شده که دانشگاه هاروارد آن را چاپ کرده است. این اثر 140 نویسنده دارد که نام نویسندگان در آخر جلد اخیر با علامت اختصاری آمده و در آن وضعیت تحقیقاتی آنها مطرح شده است. آنها از متخصصترین افراد در حوزههای کاری خودشان هستند. این اثر، بسیار کار عمیقی است و تا الان در ایران بسیار کم سابقه داشته است کتابی با این رویکرد منتشر شود.
این کتاب شکل دایرهالمعارفی ندارد، ولی میتوان از مطالب آن مانند مدخلهای یک دانشنامه اطلاعاتی به دست آورد. چه تفاوتهایی با یک اثر دانشنامه در این کتاب میتوان یافت؟
این کتاب به معنای واقعی ساختار دایرهالمعارفی ندارد، بلکه نویسنده از آن ساختار فاصله گرفته است، اما میتواند به شکل دایرهالمعارف به کار رود به دلیل اینکه اطلاعات زیادی در حوزههای مختلف دارد. بنابراین این اثر را نمیتوان دایرهالمعارف دانست که بر اساس حروف الفبا جلو برود و بتوان مدخلها را در آن یافت، اما کتاب جامعیتی کامل دارد. مخصوصا در جلد اخیر. برای مثال اگر فردی بخواهد درباره مراسم خاکسپاری در باستان تحقیق کند کافی است در فهرست کتاب مسائل پس از مرگ را بیابد که در این باره با اشاره به مصر، یونان و ایران اطلاعاتی آمده است که باتوجه به موضوع دین، موضوع خاص را پیدا و درباره آن تحقیق کند. خوانندگان میتوانند ببینند که در نوع نگرش به موضوع و عمیق شدن در مطالب و تخصصی بودن هر بخش این اثر بسیار با آثار دیگر متفاوت است. این کتاب در نوع خود اولین اثری است که به این شکل در ایران چاپ میشود و در دسترس خوانندگان قرار میگیرد.
شما اشاره کردید باورهایی که رایج بوده ـ اگر لفظ خرافه را به کار نبریم ـ باید بگوییم تا حدی عوامگرایی در آن دیده میشده، چگونه میتوان به جامعهشناسی فرهنگ آن زمان با شناخت دینهای باستان پی برد؟
در کتاب مباحث دینی، دیدگاهها و حوزههای دینی مختلف مطرح شده است. برای اینکه نگاه جامعهشناسانه داشته باشیم باید به ابزارهایی مجهز باشیم. نخست جامعهشناسی را بدانیم و به دادههای کتاب اکتفا نکنیم، بلکه به تاریخ مردم مراجعه کنیم و ببینیم در حول و حوش آن دینها چه رویدادهای اجتماعی در جریان بوده است و جامعهشناختی آنها را بگوییم. با این کار به شکل زنده جامعهها را بررسی میکنیم. البته شاید این کار نزدیک به محال باشد و شاید هم جامعهشناسها بتوانند در این باره کار کنند، اما آنچه که بیشتر مهم است از انسانشناسی به جلو برویم و انسانشناسی آن جوامع را به دست بیاوریم. در جامعهشناسی گاهی تشابهات و گاهی اختلافهایی وجود دارد.
یکی از فصلهای کتاب «درآمدی بر دینهای دوران باستان» توجه به چندخدایی در برخی ادیان دوران باستان و توحید در ادیان بعد از باستان است. لطفا در این باره توضیح دهید؟
مقالات این کتاب بر اساس روایت تاریخی طراحی شده و تمرکز آن بر دینهای توحیدی بنیاسرائیلی و دین یهود است. قبل از اینکه ما به توحید و کتاب مقدس برسیم در روم باستان و در حوزه مدیترانه هم دین چندخدایی حاکم بوده است. اگر به مقاله اول کتاب «درآمدی بر دینهای دوران باستان» نگاه کنیم چندخدایی در فرهنگهای مختلف پذیرش میشده تا زمانی که دین توحیدی میآید. در واقع انسان حوزه مدیترانه تا زمانی یهود گسترش پیدا کند به توحید نمیرسد. اما بعد از غلبه مسیحیت بر امپراتوری روم در قرن چهارم که کنستانتین دین مسیحیت را به رسمیت شناخت، دین مسیحیت آنقدر امتداد پیدا کرد که توانست این دیدگاه توحیدی را غالب کند و دینهای چندخدایی بر اساس اقداماتی که مسیحیان کردند از صحنه حذف شد و کنار رفت.
در این کتابها درباره اسطورهها گفتهاید. این کتاب از رابطهای است که یونگ از آن سخن گفته و آیا اسطوره در تعریف شما متفاوت است؟
حرفی که یونگ میزند یک برداشت روانکاوانه است، ولی برداشت دینشناسانه در دینها مطرح شده است. برداشت یونگ این است که اسطورهها وجود دارد و با آرکیتایپها (کهنالگوها) در ارتباط هستند. این یک تحلیل روانکاوانه است که میتوانیم بپذیریم یا نپذیریم.
کتاب دیگری دارید با نام «پيدايش الهيات نوين در مسيحيت». با توجه به اینکه سال نوی میلادی را به تازگی پشت سرگذاشتیم درباره این کتاب و مباحث الهیات نوین این دین با سایر ادیان و تاثیراتی که این دین بر رنسانس گذاشت توضیح دهید.
بحث اصلی این است وقتی که مسیحیت به عنوان دین غالب آن دوره شناخته شد یگانه دین بود و دین دیگری در کنار خودش نمیپذیرفت. با پیدایش رنسانس و با انقلاب کپرنیکی که در علم صورت گفت کمکم پایههای مسیحیت سست شد و فرو ریخت بعد به مرور زمان یافتههای دیگر علمی باعث شد دادههای کتاب مقدس که به عنوان دادههای علمی پذیرفته شده بود، دیگر سست شود آن وقت نقادی کتاب مقدس پیش آمد و اینکه کتاب مقدس میتواند اشکالاتی داشته باشد. آن نقادی عمیق تبدیل شد تا جایی که کتاب مقدس نمیتوانست برای انسان غربی حجیت باشد و این باعث شد در قرن هجدهم عقلگرایی و روشنگری ایجاد شود و زمانی که این اتفاق افتاد از مسیحیت دفاع عقلانی کرد و کسانی در میان آمدند که مسیحیت را به عنوان یک تجربه دینی پذیرفتند.
شلایر ماخر در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم زندگی میکرد و از اینجا ما با یک نگاه جدید در مسیحیت روبرو هستیم که به آن میگویند «الهیات مدرن مسیحی» که گاهی به عنوان مدرن و یا گاهی به عنوان الهیات لیبرال اسم برده میشود. در آن زمان مکتبهای مدرن مسیحی شکل میگیرد که کتابهای زیادی منتشر شد. شلایر ماخر به روش هرمنوتیکی کتاب مقدس را تفسیر کرد و همین باعث شد هرمنوتیک مدرن به وجود بیاید و او را هم مبتکر الهیات مدرن مسیحی میدانند و هم هرمنوتیک مسیحی. من در نهایت در کتاب «تاثیر رنسانس و انقلاب علمی بر پیدایش هرمنوتیک نوین» مواضعی که کلیسا در برخورد با علم مدرن و جنبشهای مدرن فکری و فرهنگی میگیرد و در نهایت شکستی از کلیسا میخورد که منجر به روشنگری میشود را بررسی کردهام.
درباره مطالعات تطبیقی دین کارهای زیادی کردهاید وضعیت این مطالعات را چگونه میبینید؟ در عرصه مطالعات تطبیقی در چه مرحلهای هستیم؟
در کتاب «مقدمهای بر مطالعات دینی» درباره مطالعات تطبیقی صحبت شده است. مطالعه تطبیقی ادیان امروزه دیگر در غرب طرفدارنی ندارد و بهتر است از کلمه مقایسهای استفاده شود، چون در یک دین این گرایش وجود ندارد که آن را بر دین دیگر تطبیق دهیم و یک نوع هماهنگی ایجاد کنیم یا یک دین را به نفع دین دیگر انتخاب کنیم. در نگاه تطبیقی مطالعات تطبیقی ادیان به حالت افراطی کشیده شده است و خیلی وقتها میبینیم کارهای تطبیقی بین دو موضوع و دوشخصیت است که هیچ ارتباطی با هم ندارند و غالبا با این گرایش انجام میشود که یک متفکر غربی را با یک متفکر اسلامی مقایسه کنند و نگرش یک نفر را به نفع آن دیگری برجسته کنند.
این مطالعات باید با احتیاط انجام شود و شرایطی برای خودش دارد و در آن کتاب شرایط نگاه تطبیقی (یا همان مقایسهای) را گفتهام. ترجمههای امروز درد بزرگی است چون کتابهای حوزه ادیان به دست کسانی ترجمه میشود که گاهی اوقات اطلاعاتشان نسبت به ساختار زبان انگلیسی کامل نیست و یا گاهی تسلطشان ناقص است. ما برای ترجمه سه شرط لازم داریم؛ نخست تسلط به زبان انگلیسی دوم: تسلط بر زبان مقصد و سوم: موضوعی که ترجمه میکنیم. کسی که ترجمه میکند باید حتما به آن حوزه مسلط باشد و کتابهایی به زبان انگلیسی خوانده باشد. ما مترجمانی داریم که در این حوزه تحصیل نکردند و حتی کتاب را یک بار هم نخوانند. مترجمان گاهی تنها متن را میخوانند و به جلو میروند و این اشتباهات زیادی به بار آورده است. افراد در تخصصهای دیگری مشغول هستند و فکر میکنند چون در جامعه دینی یک زبان انگلیسی آموختهاند میتوانند در این حوزه مترجمان خوبی باشند. البته شاید مترجمهای خوبی باشند، اما غالب ترجمهها نارسا است. حتی برخی زبان فارسی را خوب نمیدانند و جملات فارسی را مینویسند اشتباه مینویسند. حاصلش میشود این کتابهایی که امروز نوشته میشود.
من در مقدمه کتاب «تاثیر رنسانس و انقلاب علمی بر پیدایش هرمنوتیک نوین» بحثی در این باره کردهام، البته خطا ممکن است پیش بیاید اما این تفاوت دارد با اینکه دقت لازم را نداشته باشیم و دست به اقدامی در این باره بزنیم مثل اینکه پزشکی بدون اطلاع دست به عمل جراحی بزند. در حوزه علوم انسانی متاسفانه مترجمان خوبی نداریم و امیدواریم نسلی تربیت شوند که تخصص لازم را داشته باشند. علوم انسانی امروز زیر دست و پا افتاده و بسیار به آن جفا شده است با اینکه بسیار مهم است و موضوعش انسان و علوم است و یک اشتباه آن میتواند فاجعهبار باشد.
نظر شما