استانارد کتابش را با این مقدمه آغاز میکند: «من درباره آینده نزدیک سخن نمیگویم. همانطور که به خوبی آشکار است، صداهای مشخصی در پایان قرن نوزدهم برخاست و مدعی شد که با فرمولبندی قوانین نیوتن درباره دینامیک و گرانش و قوانین الکترومغناطیس ماکسول، پیشرفتهای مهم دیگری در فهم علمی پدید نخواهد آمد. چه غلط بود آنچه میپنداشتند! حتی در زمان خود ما بودهاند مدعیانی که گفتهاند علم هماکنون به پایان خود رسیده است. برای نمونه، در سال 1996 جان هورگن، کتابی با عنوانی نسبتا مشابه نوشت: «پایان علم» و در آن پیشبینی کرد دیگر اکتشاف مهمی در کار نخواهد بود. بگذارید شفاف سخن بگویم؛ من چنین ادعای ندارم. کاملا انتظار دارم که علم کشفهای بنیادی بسیار دیگری در طول دههها یا در واقع در قرون آینده داشته باشد. در حقیقت حتی نمیدانم چگونه خواهیم دانست که بهطور قطعی چه زمانی به پایان جاده علم رسیدهایم. چگونه میتوان اثبات کرد پیشرفت بیشتری وجود نخواهد داشت؟ چنین چیزی ممکن نیست... همه گفته من آن است که ما در مرحله گذار توسعه انسانی یعنی عصر علمی بهسر میبریم و این مرحله در زمانی نامعلوم در آینده به پایان خواهد رسید.»
بهرهگیری موفق جهان ما از مهبانگ
نظریه مِهبانگ یا بیگ بنگ، مدل کیهانشناسی پذیرفتهشده جهان از کهنترین دوران و تکامل آن در مقیاس بزرگ است. این نظریه بیان میکند که گیتی از یک وضعیت بسیار چگال (متراکم) نخستین آغاز شده و در گذر زمان انبساط یافته است. این نظریه طیف گستردهای از پدیدههای مشاهدهشده را به خوبی توضیح میدهد. در صفحه 41 کتاب در اینباره میخوانیم: «جهانی که در آن زندگی میکنیم، بسیار عجیب است، میبایست هم عجیب باشد تا ما و دیگر صورتهای حیات بتوانیم در آن زندگی کنیم. برای شروع، شدت مهبانگ را درنظر بگیرید. مهبانگ فوقالعاده شدید و خشن بود، اما میبایست چنین باشد تا انسانها و احتمالا دیگر صورتهای زندگی هوشمند، نهایتا پدیدار شوند. اگر شدت مهبانگ مقداری کمتر بود - تنها اندکی کمتر - آنگاه گرانش متقابلی که بین خوشههای کهکشانی عمل میکند، به چنان گیره محکمی تبدیل میشد که از سرعت خوشهها میکاست تا متوقف شوند. درحالیکه هنوز گرانش عمل میکرد، آنها بیامان بهسوی یکدیگر و نهایتا دوباره در یک نقطه فشرده میشدند. این همان سناریوی موسوم به مِهرُمب است.
علاوه بر این، همه اینها ممکن بود در زمانی کمتر از 13/7 میلیارد سال رخ دهد، زمانیکه برای فرایندهای تکاملی لازم بود تا ما را تولید کنند. بنابراین مهبانگ با شدت کمتر، به فقدان حیات میانجامید. همچنین کسی نمیتواند مهبانگ شدیدتری را نسبت به آنچه که بوده است، تحمل کند. اگر چنین میبود، گازهای ناشی از مهبانگ، چنان سریع برون رانده میشدند که به اعماق فضا میپاشیدند؛ بدون اینکه زمانی کافی داشته باشند تا با هم تودههایی را تشکیل دهند که ستارگان اولیه را بسازند. بدون ستارگان، یعنی خورشید، هیچگونه زندگیای نمیتواند وجود داشته باشد. بنابراین آنچه ما مییابیم آن است که برای اینکه نهایتا حیاتی وجود داشته باشد، شدت مهبانگ میبایست به میزان مناسب باشد. پنجره فرصت، فوقالعاده باریک بوده است و با اینحال، جهان ما در بهرهگیری از آن موفق بوده است.»
سرنوشت زمان
فضازمان و درک ماهیت زمان، همواره از موضوعات مورد توجه علاقهمندان به علم بوده و در طول تاریخ، نظریههای مختلفی نیز از سوی دانشمندان و کیهانشناسان درباره آن مطرح شده است. استانارد در کتابش، زمان را اینطور توصیف میکند: «درباره زمان، علاوه بر اینکه رابطه نزدیکی با مکان دارد، چه چیز بیشتری میتوان گفت؟ هیچچیز درباره فضازمان تغییر نمیکند. فضازمان کاملا ایستا است. برای آنکه چیزی تغییر کند، باید در زمان تغییر کند. اما فضازمان در زمان نیست، بلکه به عکس، زمان در آن است. مفهوم اشیای متغیر یا جریان زمان، از آگاهی خودآگاهانه ما از فضازمان ناشی میشود. آگاهی را گاهی اینگونه توصیف میکنند: چیزی که پرتو یک نورافکن چرخان را به سوی محور زمانِ جهان بلوکی جهتدهی میکند. نقطهای را که برمیگزیند، همان چیزی است که آنرا لحظه «اکنون» مینامیم. ما فقط از این یک لحظه خودآگاهانه آگاهیم و به همین خاطر، این لحظه تافته جدابافته و خاص محسوب میشود. با اینحال، وقتی از منظر فیزیک بحث میکنیم، اصولا هیچچیز خاصی درباره آن لحظه وجود ندارد و آن لحظه هیچ وضعیت متفاوتی نسبت به هر لحظه دیگری از زمان ندارد. به محض اینکه پرتو نورافکن خودآگاهی، این لحظه خاص از زمان فیزیکی را تشخیص میدهد و برچسب «اکنون» را بر آن میزند، آن لحظه به سمت جهتی که «آینده» نام دارد، راه میافتد تا بر لحظه بعدیِ زمان فرود آید. و به همین ترتیب.»
نخستین چاپ کتاب «پایان عصر اکتشاف» در 224 صفحه با شمارگان 500 نسخه به بهای 35 هزار تومان از سوی انتشارات پارسیک راهی بازار نشر شده است.
نظر شما