انتشارات نوید شیراز منتشر کرد؛
خاطرات یاور سردار سپهبد سلیمانی در «این رجبیون»/شهیدی که بیسر به وصال رسید
کتاب «این رجبیون... کتاب شهید بی سر حاج عبدالله اسکندری» به کوشش مجید ایزدی، خاطراتی از سردار اسکندری از یاران سردار شهید سلیمانی را روایت میکند. سردار اسکندری در سوریه به شهادت رسید و سرش توسط تکفیریها جدا شد.
سردار شهید عبدالله اسکندری در سال ۱۳۳۷ در قصرالدشت شیراز به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شد. این شهید در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. اولین حضور وی در جبهه سوسنگرد بود. شهید اسکندری از یاران و همرزمان سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود و در مدت حضور در جبههها در قامت تکتیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و… به خدمت اشتغال داشت.
در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بود. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر ۸ جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بود و در عملیاتهای کربلای ۱، ۳، ۴، ۵ و ۸ رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید اسکندری در عملیات والفجر ۱۰ جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیتالمقدس۴ فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشت.
از دیگر مسئولیتهای وی فرماندهی مهندسی رزمی ۴۶ امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ ۴۶ امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ ۴۲ قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود.او در عرصههای سازندگی هم فعالیت داشت که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرحهای سد و بسیاری دیگر از فعالیتهای جهادی سهم ویژهای داشت.
بعد از پایان جنگ سردار دو سالی در منطقه فعالیت داشت اما بعد به شیراز آمد و در پنج سال از اواخر دهه ۸۰ تا ابتدای دهه ۹۰ مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران شیراز را بر عهده داشت. سردار اسکندری بسیار با خانواده شهدا انس داشت. پس از بازنشستگی نیز به تبعیت از امر رهبری در دفاع از حرم اهل بیت به سوریه و به کمک سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی رفت و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) در اولین روزهای خرداد در حلب ۱۳۹۳به شهادت رسید. بنا به روایتهای منتشر شده پیکر ایشان به دست گروه اجناد الشام افتاد و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی تکفیری از تن جدا شد. از سردار اسکندری به عنوان نخستین مدافع حرمی یاد میکنند، که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا (ع) سر از بدنش جدا شده است.
همسر سردار اسکندری در یکی از گفتوگوهای خود با رسانهها درباره نخستین مواجهه خود با چگونگی شهادت ایشان اشاره کرد: «به هر ترتیبی که بود برای اولین بار عکسهای پیکر و سربریده شده همسرم شهید اسکندری را دیدم. در این لحظه بود که صحنه کربلا پیش رویم زنده شد، فرمایش حضرت زینب (س) را به یاد آوردم که فرمودند؛ در صحنه کربلا چیزی جز زیبایی ندیدم؛ لذا با تأسی به حضرت زینب (س) میگویم زمانی که سربریده همسرم را دیدم تمام آرزوی همسرم را دیدم که به اجابت رسیده است.» همچنین همسر سردار شهید اسکندری اجازه نداد که از پول بیت المال برای پس گرفتن پیکر شهید استفاده شود.
برادر شهید روایت جذابی از او دارد به این شرح: « سال ۱۳۶۱، به دلیل وضعیت ویژه منطقه لار، ایشان را که آدم پیگیر و قابل اعتمادی بوده است به عنوان فرمانده سپاه لار انتخاب میکنند. انتهای همین سال، من (برادر شهید) به عنوان نیروی اطلاعات عملیات لشکر ۱۹ فجر، آماده راهنمایی کردن گردان امام حسن(ع) برای شرکت در عملیات بودم که متوجه یک نفر با لباس پاسداری در میان بسیجیها شدم، برادرم حاج عبدالله بود. برای اینکه او را منصرف کنم گفتم الان مسئولیت شما جایی دیگری است و اگر امشب اتفاقی برای شما افتاد، شهید جانباز نیسیتید چون بی حکم و دستور فرمانده آمدهاید. ایشان با خنده حکمی از سپاه لار نشان داد که خودش به عنوان فرمانده سپاه برای خودش صادر کرده بود.
همان شب حدود ساعت دو شب در هنگامه عملیات احساس کردم ضربهای به دستم خورد. ایشان را صدا زدم. وقتی آمد. دستم را تکان داد و گفت: نگران نباش، فقط دستت قطع شده! بعد هم من را تا آمبولانس رساند. وقتی به ایشان میگویند که همراه برادرت برو، میگوید همین که دیدم به عقب میرود برایم کافی است، مسئولیت من چیز دیگری است. همان شب ایشان هم از ناحیه پا به شدت مجروح شده و به بیمارستانی در اصفهان منتقل میشوند.»
نویسنده کتاب نیز روایت کرده است که: «حاج عبدالله عاشق ماه رجب بودند و همیشه در این ماه در اعتکاف شرکت میکردند. در ماه رجب سال 93 هم در مراسم اعتکاف شرکت میکنند. در آخرین روز اعتکاف به یکی از همراهان میگوید: چه خوب است که آدم مثل امام حسین (ع) بی سر شهید شود. چند روز بعد از این اعتکاف به سوره اعزام میشوند.» و پس از چندی نیز به همین آرزوی خود میرسند و سر ایشان توسط گروههای تروریستی تکفیری از تن جدا میشود.
بجز «این رجبیون...» امسال کتاب «کتیبه ژنرال» اثر اکبر صحرایی نیز درباره این شهید والامقام توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. صحرایی در مدت پنج سال با تحقیقات میدانی گسترده و همچنین گفتوگو با شخصیتهای گوناگون و مسافرت به مناطق مختلفی که شهید اسکندری در آنها حضور داشت، کتاب خود را در دو جلد (مجموعا هزار صفحه) منتشر کرد که روایتی است از تولد تا شهادت شهید اسکندری.
مجید ایزدی از نویسندگان و مورخان پرکار ادبیات دفاع مقدس است. به قلم او پیشتر کتابهایی چون «تطبیق آتش: کتاب شهید کمال ظلانوار»، «با آرزوی فرمانده: روایتهایی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق»، «این رجبیون: کتاب شهید حاج عبدالله اسکندری»، «از خسرو و شیرین: روایتهایی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی همراه با یادی از شهدای شهرستان آباده»، «بابا اسکندر: روایتهایی از سردار شهید حاج اسماعیل (اسکندر) اسکندری»، «خوابهای از جنس نور: روایتهایی از سردار شهید حاج مهدی زارع»، «سردار زهرایی: روایتهایی از سردار شهید محمد اسلامینسب»، «راز یک پروانه: روایتهایی از سردار شهید دکتر خان میرزا (روحالله) استواری»، «همچو مالک اشتر: روایتهایی از سردار شهید هاشم اعتمادی»، «مقیم کوی رضا (ع): روایتهایی از سردار رشید اسلام شهید رضا پورخسروانی» و «سید محمد: روایتهایی از سردار شهید محمد کدخدا».
نظر شما