سید سعید میرمحمدصادق میگوید: کتاب «مقدمهای بر شناخت مبانی و زیرساختهای هویت سیاسی ـ ملی دولت صفوی» خلاء بررسی موضوع هویت در دوره صفویه را برای ما پر میکند.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: نویسنده در این کتاب از اندیشه سلطنت، تفکر مذهبی، نهاد و تشکیلات حکومتی و سرزمین معین سخن گفته و در این چهار وجه تحلیل و واکاوی ارائه میکند. محقق در شروع کار و یا یک مقدمه کوتاه سوالاتی برای خواننده مطرح میکند؛ سوالاتی که گرچه پاسخ دارند اما در دل همین پاسخها باز سوالات دیگری وجود دارد. یعنی یک شیوه روایت در روایت را شاهد هستیم که نویسنده به خوبی از پس آن بر آمده و با اتکا به آن در ذهن خواننده سوال ایجاد میکند و به نوعی او را در کار پژوهش با خود همراه میکند. اندیشههای مختلف سیاسی و دینی را مورد توجه قرار داده و یک تحلیل تاریخی بر اساس متون هر دوره مطرح میکند.
او همچنین تاکید کرد: برای 15 سال پیش دسترسی به این نسخهها و کار روی آنها زحمت زیادی برده ولی خوب بود به صفحات نسخهها چاپی و نه خطی امروزی هم ارجاعاتی داده میشد. مولف هویت را در آثار ایرانشناسان غرب و روس و ترک و ایرانی بررسی کرده است. وقتی تاریخ صفویه را میخوانیم از شاه عباس تا شاه سلطانحسین و شاه طهماسب دوم، دادههای تاریخی داریم ولی از قبل شیخ صفی تا شاه اسماعیل اطلاعاتمان گذرا است و نویسنده در این کتاب به خوبی هویت را از منظر حاکمیت سیاسی صفوی بررسی کرده و این گپ را هم پر کرده است. یک بخش جالب کتاب واکاوی رویاهای حاکمانه بود که تحت عنوان رویا و خوابهایی برای تثبیت سلطنت و حاکمیت به آن پرداخته شده است. مسئلهای که متاسفانه هنوز در ما ریشه دارد و واقعا باید بپرسیم چرا این رویاها دست از سر ما برنمیدارند و همچنان هم در حاکمیت سیاسی ما و هم در حوزههای اجتماعیمان قوی و پررنگ حضور دارند.
میرمحمدصادق سپس متذکر شد: همچنین در هر بخش که بحثی درباره نهاد و هویت سیاسی و سرزمین مطرح میشود با یک تبارشناسی خواننده را از گذشته درگیر تحولات میکند. در عین پرداختن به نظریههای سیاسی آن دوره و روایتهای مورخان اینکه جامعه چگونه این روایتها را بازخوانی میکند و مباحث کلان سیاسی ـ اجتماعی چگونه طراحی شدهاند و به بدنه جامعه منتقل میشده هم مهم است؟ آیا تعاریف سیاسی فقط به قشر فرهیخته توجه داشته یا نه مردم عادی هم برایشان مهم بودهاند؟
معاون فرهنگیپژوهش خانه کتاب همچنین عدم توجه نویسنده به مقوله زبان در بحث هویت را یکی از نکات قابل نقد کتاب دانست و گفت: یکی از شاخصهای مهم در بحث هویت زبان است، اما در کتاب اشارهای به زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و معیار نشده است، زبانی که از دورترین نواحی سیستانوبلوچستان تا گرجستان از هرات تا اروند اسناد حکومتی بر اساس آن نوشته میشدهاند، اساسا زبان معیاری که احکام شاهان به آن نوشته شده به عنوان رابط حاکمیت و مردم بسیار مهم است. اصلا حاکمیت هویت خودش را از طریق همین فرمانها و سنگنوشتهها و کتیبهها به زبان معیار بازبایی کرده و میکند. جایگاه این زبان در هویت مورد بررسی کجاست؟ علاوه بر این در دوره صفویه وقتی تغییر مذهب و اعلام یک مذهب به عنوان مذهب رسمی کشور اتفاق میافتد، بخشی از بار انتقال این تحول به دوش ادبیات و شعر و ... بوده است. یعنی تبیین مبانی شیعه به عنوان یکی از ویژگیهای هویتی با شعر و ادبیات و زبان به بدنه جامعه منتقل شده است. تولید محتوا درباره آیینها و مبانی شیعه در این دوره پررنگ بوده است.
او اضافه کرد: موضوع دیگری که جایش در کتاب خالی است، داستانهای عامیانه دوره صفوی است. آنچه در داستانهای عامیانه این دوره به چشم میخورد تاثیرگذاری و قدرتمندی شاه است و او تنها در برابر قدرت خداوند جایگاه پایینتری دارد. همچنین آداب و رسوم علایق مشترک نیز در این داستانها هست که ارتباط هویت و حاکمیت و بدنه جامعه را محقق کرده است. مورد دیگر سکه است، تحقیقات روی سکهنوشتهها خیلی کم صورت گرفته ولی جالب است بدانید مباحث هزارهگرایی و شروع حکومت با سلطان عادل که در اندیشه سیاسی مطرح میشود همه روی سکهها بازتاب دارد و مثلا در دوره شاه عباس موضوع ظلاللهی به روی سکهها کشیده میشود. وقتی هم ضرابخانهها را بررسی میکنیم مشخص میشود که دامنه نفوذ و تاثیر این ارتباط تا کجاها کشیده شده بوده است.
این مولف حوزه تاریخ یادآور شد: برخی واژههایی که در کتاب به کار برده شده برای خواننده گنگ است، مثلا منظور از کارویژهها و آرمانهای صوفیگرایانه از شیخ صفیالدین تا شاه اسماعیل کدامند و چیستند؟ یا مثلا دولتداری و دولت اصلاحات درباره یک دوره تاریخی چندان کاربرد ندارد. در نظرات حوزه ایرانشناسانی که درباره صفویه کار کردهاند تقدم و تاخر زمانی نظریهها رعایت نشده است. ما تاقبل از شاه عباس نه تمرکز حاکمیتی که حکومتهای محلی داشتهایم که بعضا سکه هم داشتهاند و این مسئله باید در تحلیلهای سیاسی مسئله هویت لحاظ شود. در بحث مفهوم و منشاء قدرت که در بخش شروع خانقاه و شیح صفیالدین آمده، بسامد واژه قدرت در دو صفحه چیزی نزدیک به 7 تا 8 بار است که به من نظر اینجا قدرت بیشتر به معنی رهبری معنوی است تا امر مسلط. قدرت واژهای است که در چنین مباحثی که مفاهیمی مختلفی دارد باید کاملا برای خواننده معناشناسی شود. هچنین در تجزیه و تحلیل از مفهوم سلطنت چنین معنایابی برای خواننده مشخص نشده است. قدیمیترین اشاره به شاه در متون عرفانی مربوط به خواجه یوسف همدانی است و او هرجا از سلطان عالم صحبت میکند منظور خداوند است اما از سده هشت سلطان و سلطنت به هم ارتباط معنایی پیدا میکنند و بیشتر معنای بالاترین مقام خانقاه را میدهند.
او در پایان تصریح کرد: تقسیمبندی مولف از دوره نخست و دوره دوم هم گنگ است و اگر این دورهها مشخص شود تدوین اندیشهها و نظریهها برای خواننده روشنتر و جذابتر خواهد بود. مسئله دیگر اینکه بر خلاف گفته شما به نظر من توجه شاه عباس به عرفا و صوفیان نمایشی نبوده و اساسا از این دوران خانقاهها به صورت جدی پا گرفتند. درواقع کتاب دستاندازهایی دارد که اجازه نمیدهد در اتوبان محتوای آن پیش برویم که احتمالا نتیجه کنار گذاشتن کار برای 15 سال و مجدد به سراغ آن و چاپ کردنش است.
نظر شما