چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۴
فلسفه شیخ اشراق گرفتار شتاب‌زدگی است

ذبیحی گفت: به گمان من فلسفه شیخ اشراق گرفتار شتاب‌زدگی فوق‌العاده‌ای است که شاید ناشی از سن کم او در هنگام به قتل رسیدن بوده و اگر عمر او تداوم می‌یافت احتمال داشت سیر اندیشه او متفاوت شود و از اساس جریان تفکر روند دیگری را طی کند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- سومین نشست از سلسله نشست‌های بزرگداشت سهروردی که به همت موسسه توسعه دانش و پژوهش ایران برگزار می‌شود، به سخنرانی سید محمد ذبیحی پژوهشگر حوزه فلسفه و رئیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) درباره جایگاه سهروردی در منظومه فکر ایرانی و اسلامی اختصاص داشت.
 
ذبیحی که آثاری در حوزه فلسفه اسلامی تالیف کرده است و از پایگاه فلسفه مشاء به جریان فکر فلسفی اسلامی می‌نگرد، در ابتدای سخنان خود با نقل جمله‌ای از سهروردی، به نقد اندیشه او پرداخت. او گفت: سهروردی چنان که در کتاب حکمت الاشراق گفته است، معتقد بود علم وقف کسی نیست. اگر همین جمله را مبنا قرار دهیم جسارت نقد شیخ اشراق را به دست خواهیم آورد. به گمان من فلسفه شیخ اشراق گرفتار شتاب‌زدگی فوق‌العاده‌ای است که شاید ناشی از سن کم او در هنگام به قتل رسیدن بوده و اگر عمر او تداوم می‌یافت احتمال داشت سیر اندیشه او متفاوت شود و از اساس جریان تفکر روند دیگری را طی کند.
 
به گفته این پژوهشگر، تفاوت عمده فلسفه شیخ اشراق با دیگر فیلسوفان بزرگ عالم ایرانی و اسلامی نظیر ابن سینا و ملاصدرا این است که فلسفه شیخ اشراق برآمده از تفکر ایرانی است و می‌توان آن را فلسفه‌ای ایرانی تلقی کرد و شارحانی همچون مرحوم هیدجی در این زمینه نکات قابل توجه‌ای را بیان کرده‌اند.
 
ذبیحی با بیان این نکته که فلسفه سهروردی شورش و خیزش درونی و برونی علیه مکتب مشا بود به سه ضلع نبرد با مشایی‌گری پرداخت اشاره کرد. به گفته او: تدین غزالی که در اثری مانند تهافه الفلاسفه بروز می‌یابد و موضع‌گیری او در پی برانداختن بنیان اندیشه مشاء بود یکی از این اضلاع است. غزالی در بیست مسئله فلاسفه را کافر تلقی می‌کند. از سوی دیگر، تفکر و اندیشه فخر رازی که در پی شرح اشارات ابن سینا بود و در این شرح تا آنجا پیش رفت که برخی اثر او را نه شرح کتاب ابن سینا که ردیه‌ای بر آن کتاب تلقی کردند یکی دیگر از اضلاع بود. در کنار استدلال فخر رازی و تدین شدید فخر رازی ضلعی کم بود تا مقابله با مشایی‌گری تکمیل شود. آن ضلع را انسان هوشمندی نظیر سهروردی شکل داد. از سوی دیگر این را نیز نباید از نظر دور داشت که حاکمان جور از مباحث دور از دسترس و بی‌ضرری مانند اندیشه‌هایی در حوزه افلاک که سهروردی آن را ارائه می‌داد استقبال کنند. این‌گونه بود که سلجوقیان و حکومت خلفا نیز فضای لازم برای نشر اندیشه‌های شیخ اشراق را فراهم آوردند تا او بتواند به مقابله با مشایی‌گری بپردازد.
 
به گفته نویسنده کتاب «داوری‌ها، شناخت‌شناسی و نظام نوری در فلسفه اشراق»: یکی از کارهای مهمی که شیخ اشراق انجام داد این بود که نور را جایگزین وجود کرد. جای پرسش است که چرا نه پیشینیان شیخ اشراق این جایگزینی را انجام ندادند و نه پسینیان او مانند ملاصدرا. دلیل آن این بود که این جایگزینی مشکلی فراهم می‌سازد. مشکلی جدی در فلسفه شیخ اشراق. هنگامی که به این جایگزینی قائل باشیم تناقض میان سلب و ایجاب را چگونه می‌توانیم شکل دهیم. هنگامی که به وجود قائل باشیم در برابر آن عدم قرار می‌گیرد. ولی در برابر نور از چه می‌توان سخن گفت؟ تناقض سلب و ایجاب ام‌القضایا است و بدون شکل دادن به چنین دوگانه‌ای نمی‌توان بحث فلسفی کرد. من نمی‌توانم بگویم هنگامی که به جای وجود از نور حرف می‌زنیم آن سمت این قضیه چه چیزی قرار می‌گیرد. مواردی نظیر مثل معلقه و ظلمت که در برابر نور قرار گرفته‌اند وجود دارند. تنها یک راه داریم که خود شیخ اشراق هم گاهی آن را بیان می‌کند ولی نه به صراحت. آن راه این است که قائل شویم به این مسئله که سلب و ایجاب مقوله‌ای این جهانی است و عالم افلاک قاعده دیگری دارد. این سخن را عرفا نیز بیان می‌کرده‌اند و مرحوم آشتیانی در این زمینه به شدت به آنها حمله می‌کند. حتی اگر قائل به صحت این سخن نیز شویم این را باید بپذیریم که قائل شدن به چنین حکمی به معنای خروج از فلسفه است.
 
ذبیحی افزود: من در کتاب خود به این موضوع پرداخته‌ام که وقتی از فلسفه اسلامی حرف می‌زنیم چه کیفیتی را مدنظر داریم. در این زمینه سه دیدگاه را آورده‌ام و نقد کرده‌ام. از جمله دیدگاهی که کسانی مانند مصطفی ملکیان به آن قائل هستند و کل فلاسفه اسلامی را متکلم تلقی می‌کنند. در همان مطلب به این موضوع هم اشاره کرده‌ام که شیخ اشراق سخنان به جا و به قاعده بسیاری دارد اما باید دید سنجه این سخنان چیست. گاهی سنجه کشف و شهود است. من از اساس در این زمینه که کشف و شهود و قرآن اجل از فلسفه هستند حرفی ندارم اما مسئله این است که با کشف و شهود نمی‌شود فلسفه‌ورزی کرد.
 
این استاد فلسفه بیان کرد: دکتر ابراهیمی دینانی درباره شیوه کار فیلسوف گفته است فیلسوف در هنگام فلسفه‌ورزی تمام داشته‌های خود را در تعلیق قرار می‌دهد. من نیز به این موضوع قائل هستم و معتقدم فیلسوفانی مانند ابن سینا به چنین شیوه‌ای عمل می‌کردند و در هنگام فلسفه‌ورزی تلاش می‌کردند فارغ از هر چیزی تفکر محض را محور قرار دهند. شاقول را فلسفه قرار می‌دادند و معیار را عقل. ولی شیخ اشراق از این جنس نیست. او تصریح می‌کند فلسفه من فلسفه تعلق است و نه تعلیق. این از جمله مواردی است که در مورد شیخ اشراق واکاوی شود. عظمت شیخ اشراق در زمینه که توانست مفاهیم سنت ایرانی را در قالب فلسفه بریزد قابل توجه و غیر قابل کتمان است اما مواردی هم هست که باید در هنگام پرداختن به فلسفه او مورد نقد قرار بگیرند. از جمله همین مورد که شاقول او فلسفه و معیار او عقل نبود.
 
این استاد حوزه ادامه داد: ما در صورتی که بتوانیم تفکیکی بین برخی مباحث پدید بیاوریم می‌توانیم برخی از مباحث قدیمی در حوزه فلسفه اسلامی را مختومه کنیم و به طرح مباحث جدید بپردازیم. سال‌های سال است که ما در حال بحث در زمینه اصالت وجود و اصالت ماهیت هستیم. ابن سینا در این حوزه عبارت جالبی دارد. او می‌گوید عاقل فکرش را در این خرافات صرف نمی‌کند. بیان چنین سخنی جرئت بسیاری می‌خواهد. جرئتی که ابن سینا داشت و برای رهایی از وضع کنونی ما هم باید داشته باشیم. در حوزه شیخ اشراق هم باید به تفکیک میان برخی مباحث با برخی مباحث دیگر قائل باشیم. این را باید مدنظر قرار دهیم که شیخ اشراق می‌گوید اگر جایی کشف و شهود من با استدلال درگیر شد من کشف و شهودم را رها نمی‌کنم. این به معنای به تعلیق بردن فلسفه است.
 
او ادامه داد: سهروردی در حکمت‌الاشراق داوری‌های ده‌گانه‌ای دارد. کتاب حکمت الاشراق دو بخش منطق و فلسفه دارد. شیخ اشراق داوری‌های ده‌گانه خود را در بخش منطق و در زیربخش مغالطات ارائه داده است. در این بخش او به سراغ بحثی فلسفی می‌رود و بیش از هشتاد یا نود صفحه را به ده داوری خود اختصاص داده است. داوری‌هایی درباره مغالطات فلسفه مشاء. اولین مغالطه از منظر او در حوزه وجود است و دومین مغالطه در حوزه شناخت. او ابتدا وجود را که موضوع فلسفه است مورد حمله قرار می‌دهد و بعد شناخت را که غایت فلسفه مشائیان است. با زدن این دو پایه دنیای دیگری را در فلسفه اسلامی تاسیس می‌کند که مبنایش استدلال و عقل نیست و بر شهود تکیه دارد. اما مسئله این است که نه سهروردی و نه دیگر کسانی که پیش و پس از او قائل به ایده‌هایی نظیر آنچه او گفته است بوده‌اند نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند به چهارده مورد دقت نظری که ابن سینا در کتاب شفا طرح کرده است و مباحثی مانند وجود را شامل می‌شود پاسخ دهند. دو نفر در غرب و شرق عالم اسلام به این قائل شدند که فلسفه ابن سینا در بن‌بست است. در غرب عالم اسلام ابن رشد و در شرق عالم اسلام سهروردی. این بن‌بست از منظر آنها به این دلیل بود که ابن سینا قائل به این بود که وجود عارض ماهیت است. هر دوی این دو بزرگوار به این موضوع توجه نکردند که ابن سینا تصریح کرده است آنچه درباره اعراض وجود به ماهیت گفته است تصوری است. سهروردی شش دلیل درباره این موضوع آورده که امکان ندارد وجود واقعا به ماهیت عارض شود در صورتی که مسئله ابن سینا اعراض واقعی نبوده است. سهروردی ایرادات بسیاری به مشائیان گرفته است ولی در ایرادات او نمی‌توان به نقطه‌ای رسید که تعارضی جدی با مشائیان پدید آورده باشد.
 
او در پایان سخنان خود گفت: ما باید از فضای تند خارج شویم و کار انتقادی جدی انجام دهیم. اگر این مورد را بپذیریم که مدار فلسفه عقل است می‌توان نقدهای جدی به مقولات فلسفی سهروردی وارد کرد.
 
گفتنی است که در ادامه نشست‌های بزرگداشت سهروردی، در روزهای چهارشنبه 27 آذر و پنج شنبه 28 آذر ماه غلامحسین ابراهیمی دینانی و نجفقلی حبیبی سخنرانی خواهند کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها