مصطفی معین؛ پزشک و رییس انجمن آسم و آلرژی و مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی که سابقه 10سال وزارت در وزارتخانه علوم، تحقیقات و فناوری را دارد،با حضور در خبرگزاری کتاب ایران و در گفتوگو با خبرنگار ایبنا درباره موضوعاتی چون اهمیت تالیف در علم پزشکی و ساختارهای مدیریتی در آموزش عالی، همچنین در مورد کتاب خود که با عنوان «چهل کودک» به تازگی منتشر شده است به بحث و بررسی پرداخت. وی معتقد است معضل تالیف کتاب نه تنها در علوم پزشکی بلکه در سایر رشتههای دانشگاهی به ویژه رشتههای فنی و مهندسی و علوم تجربی نیز وجود دارد. اما باید در نظر داشت که تالیف کتاب امروزه جزو دشوارترین فعالیتها در کشور ما به ویژه در رشتههای پزشکی به حساب میآید. عموما روند فرآیند تالیف در رشتههای پزشکی مسیری متفاوتتر از دیگر رشتهها دارد و مولف باید راه دشوارتری را از نظر همهگیری بیماریها و زمینههای محیطی و بومی بروز آنها طی کند. شرح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ابتدا کمی درباره علاقه خود به تخصصی که در علم پیش گرفتید بگویید و اینکه با توجه به کتاب «چهل کودک» سوی نگرش شما نسبت به این قشرآسیبپذیر ورای جهتگیری یک پزشک اطفال چه روندی داشته است و مخاطب اصلی این اثر چه افرادی را شامل میشود؟
همانگونه که میدانید من متخصص بیماریهای کودکان و رشته فوق تخصصی آلرژی و ایمونولوژی هستم و سالها پیش از روی آگاهی این رشته را انتخاب کردم. انتخاب رشته پزشکی آن هم در تخصص درمان اطفال به این دلیل بود که معتقدم کودکان پاکترین و معصومترین بندگان خداوند و در عین حال بیپناهترین افراد روی زمین هستند که اگر بتوان از لحاظ پزشکی، اجتماعی و تربیتی حمایت همه جانبه بر این افراد داشت، به نوعی استعداد آنان شکوفا میشود و ارزش افزوده عظیمی برای جامعه خواهند داشت؛ اگر کشوری مانند ژاپن به پیشرفت همهجانبه در این عرصه رسیده به این دلیل است که آنها اصلیترین سرمایهگذاریهای خود را در باب آموزش و تربیت کودکان نهادهاند و همچنان بر این افراد برنامهریزی ویژه و بهتری نسبت به دیگر زمینهها دارند.
اگر بخواهم از جنبههای زیستی و پزشکی دوره کودکی را بررسی کنم باید بگویم، اگر بیماری کودک سریع و درست آسیبشناسی و تشخیص داده شود، به راحتی میتوان مسیر سلامتی را بر وی هموار کرد. کودکان ضعفهای بسیاری به لحاظ جسمی در مقابل با بیماریها دارند. با تشخیص و درمان سریع، بیماری کودک برطرف میشود و باالعکس اگر بیماری کودکان به موقع، دقیق و درست تشخیص داده نشود ظرف مدت زمان کوتاهی مانند یک گل پژمرده میشود. این ویژگیها هم به لحاظ روانی، تربیتی و اجتماعی و هم به لحاظ پزشکی و سلامت جسمی درباره کودکان صادق است. به همین دلیل با آگاهی زیادی این رشته را انتخاب کردم. در حقیقت به یاد دارم زمانی که رشته تخصصی کودکان را بعد از دوره اول پزشکی انتخاب کردم، در همان ماههای ابتدایی فعالیتم در بیمارستان به نوعی مورد آزمون قرار گرفتم. روزی یکی از پرستاران شرایط وخیم کودک بیماری را به من اطلاع داد که به سرعت نیازمند اتصال سرم بود تا روند درمان بیماری او آغاز شود؛ آن پرستار به علت گریه شدید کودک و نوع بیماری اظهار ناتوانی در وصل کردن سرم میکرد که به علت حالت روانی کودک نمیتوانست سرم وی او را وصل کند و از من کمک خواست که با کودک مواجه شوم. وقتی بر بالین او رفتم بسیار بیتابی میکرد؛ اما من با صبر و حوصله سرم را وصل کردم و روند درمان به خوبی آغاز شد. بعد از این مساله، مسئول بخش بیمارستان شیراز دستیار ارشد بخش کودکان نزدم آمد و لبخندی به من زد و گفت: «از امتحان سربلند بیرون آمدی.» گویا دکتر قریب که رییس بخش کودکان آن زمان بیمارستان شبراز بود از پرستاران همان بخش خواسته بود که این امتحان از من گرفته شود تا از این طریق صبر و حوصله و بردباری من در برخورد با بیماران و کودکان سنجیده شود! خوشبختانه توانستم امتحانم را با موفقیت پشت سر بگذارم.
با این توصیفات شما با دکتر محمد قریب فقید هم همکاری داشتید؟
در اصل خیر. در تاریخ پزشکی ایران به ویژه طب کودکان ایران دو پزشک با عنوان دکتر قریب وجود دارد. که یکی از آنها استاد دکتر محمد قریب است که بنیانگذار طب نوین کودکان در ایران و استاد برجسته مرکز طبی کودکان که در فرانسه تحصیلات خود را به پایان رسانده بود و دیگری برادر کوچکتر وی استاد دکتر رضا قریب بود که در آمریکا درس خوانده و عضو هیات علمی دانشگاه شیراز هم بود. جالب است که این دو برادر پزشک به شدت به لحاظ رفتار و حتی ظاهر شبیه یکدیگر بودند و من متاسفانه با استاد دکتر محمد قریب افتخار همکاری نداشتم اما با برادر وی همکاری بسیاری در دانشگاه و بیمارستان شیراز داشتم و احترام خاصی برای وی قائل هستم.
خاطرات زیادی در طول دوره طبابتم دارم اما آن دسته از نوشتههایی که تحت عنوان کتاب «چهل کودک» به چاپ رسید، تقریبا خاطرات طبابت بیست و چند سال اخیر است که قبل و بعد از سمت وزارت درست زمانی که مشغول طبابت بودم در دفترچه خاطرات خود نوشتم. از همان زمان تلاش کردم جالبترین اتفاقات، گفتوگوها و خاطرات خود را با کودکان مکتوب کنم؛ به همین دلیل محورهای گفتوگو همراه با نام کوچک کودکان و تاریخ روز را یادداشت میکردم. این کار ادامه پیدا کرد تا سال 85 که همایشی علمی از سوی موسسه رحمان درباره دوران کودکی برگزار شد. در همایشهای مربوط به این موسسه پی بردم که چقدر دورهای از زندگی از جنبههای گوناگون میتواند حائز اهمیت باشد و بعد تصمیم گرفتم خاطراتی که سالها درج شده است را به صورت یک کتاب دربیاورم و این جرقه ای بود که باعث شد خلاصه گفتوگوهایم با کودکان و خانوادههای آنان را تدوین و به صورت کتاب منتشر کنم.
به اعتقاد من کودکی از جنبههای مختلف تخصصی موضوع میان رشتهای جدیدی است که از نظر زیستی، به لحاظ علمی - تربیتی، آموزشی، روانی و جامعهشناختی، اخلاقی و حقوقی باید مورد مطالعه بیشتری قرار گیرد. امروزه رشتههایی در ارتباط با جنبههای مختلف کودکی در دانشگاههای دنیا تدریس میشود و یک موضوع میان رشتهای است. از نظر پزشکی، اجتماعی، روانشناسی، تربیتی و حتی از لحاظ حقوقی هم کودکان دارای جایگاه هستند که در سراسر دنیا در سالهای اخیر توجه زیادی به این موضوع میکنند. در همایشهای مذکور جنبههای مختلف کودکی مورد بررسی قرار گرفت که احساس کردم خاطرات و گفتوگوهای من با کودکان و اهمیت نظرات آنها در طول درمان میتواند مورد توجه بسیاری از خانوادهها و کارشناسان قرار بگیرد. در جامعه ما ضرورت دارد که به شرایط زندگی سالم کودک اهمیت داده شود؛ چراکه کودکان، آینده جامعه را رقم میزنند. آنها نمیتوانند ناراحتیها و نیازهای خود را به راحتی با والدین و پزشک خود درمیان بگذارند به همین دلیل ما باید بیش از پیش نسبت به مسایل آنها شناخت داشه باشیم. پزشکان در روند درمان خود تنها میتوانند ابتدا به گفتههای پدر و مادر و معاینه خود استناد کنند و بر این اساس پی به بیماری کودک ببرند؛ این کتاب میتواند از نظر توجه بیشتر به روحیات کودک و شخصیت دادن به او برای پزشکان هم موثر واقع شود. در این اثر برخی از نقاشیهای کودکان درج و خاطرات به صورت داستان مطرح شده که حاوی آموزشهای تربیتی و پیامهای بهداشتی و اجتماعی است. همچنین کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است. علت دوزبانه بودن «چهل کودک» آن است که به اعتقاد من کودکان در سراسر دنیا از همگونی خاصی برخوردارند و این اثر میتواند برای آنها و خانوادههایشان در هر جای دیگری هم خواندنی باشد. دلیل نامگذاری این اثر هم این بود که عدد چهل به نوعی نشان بالندگی و سن رشد و کمال است ما آثار زیادی را داریم که بر همین اساس منتشر شدهاند مانند چهل حدیث، چهل نامه طوطی و غیره.
با توجه به اینکه مردم ما اعتماد بسیاری به سخنان و نقل قولهای پزشکان و جامعه پزشکی دارند، به راحتی توصیههای آنها را در امر سلامت و بهداشت میپذیرند و مورد اقبال قرار میدهند؛ حال چقدر کتابتان رویکرد اطلاعرسانی در بستری مطمئن داشته است؟ با توجه به اینکه متاسفانه اطلاعات بسیاری در حوزه سلامت از هر فرد و رسانهای بدون نظارت محتوایی منتشر میشود که در بسیاری موارد از نظر پزشکان این محتوا غلط و تایید نشده هستند. آیا شما در این اثر اطلاعاتی دادهاید که برای خانوادهها در امر کودکمداری بهگونهای منجر به نگهداری و پرورش صحیحتری شود؟
قطعا اگر این رویکرد نبود کتابی هم تدوین نمیشد. باید بگویم در ابتدا این خاطرات را برای خود مینوشتم و قصد تالیف هیچ کتابی نداشتم؛ اما وقتی با این شکاف اطلاعاتی در جامعه و کمبود آگاهی پزشکی مردم مواجه شدم، تصمیم جدیتری برای تدوین و انتشار کتابی گرفتم که بتواند اطلاعات درستی به مردم بدهد.
یکی از مواردی که من را به عنوان پزشک آزار میداد این بود که ما در فرهنگ خانوادههایمان از پزشک برای اطاعت کودک از خودمان بهره گرفتهایم که همواره از این اصطلاح استفاده ابزاری میشود، به همین دلیل تزریق آمپول یا معاینه دکتر برای کودکان تبدیل فرآیندهای وحشتناک همراه با اضطراب شده است. بنابراین در فرهنگ خودمان ناخودآگاه ترس را از پزشک و آمپول و بیمارستان به کودکان تزریق کردهایم. اما باید توجه داشت اصلی در پزشکی وجود دارد که تمامی پزشکان به لحاظ اخلاقی و حرفهای موظفند که آن را رعایت کنند و آن این است که اگر پزشک تحت هر شرایطی نتوانست هیچ کمکی به بیمارش بدهد، باید توانایی آرامش دادن را داشته باشد. رعایت این اصل به ویژه در کودکی که بیمار است اهمیت بیشتری پیدا میکند. تصور کنید در این شرایط که اگر کودک از پزشک و ماهیت آن وحشت کند قطعا انجام معاینه و روند درمان هم برای پزشک و هم برای کودک سختتر خواهد شد. یک پزشک اطفال وظیفه دارد که برای بیمارانش که تمامی آنها در سن کودکی و نوجوانی هستند با صمیمیت گفتگو کند و احترام و ارزش قائل شود. برای مثال من در ارتباط با بیمارانم همیشه از آنها درباره شغلهای آینده و علاقهمندیهایشان میپرسم؛ جالب است بدانید که از هر ده نفر، هفت الی هشت کودک میخواهند یا پلیس شوند یا فوتبالیست. خلبانی و آتشنشانی و پزشکی و معلمی هم جزو مشاغل مورد علاقه بیمارانم بوده است که عموما متناسب با شرایط خانواده انتخاب میکنند. اصولا آرامش دادن و تزریق ایجاد اعتماد به نفس جزو ضروریات کار یک پزشک به ویژه طبیب کودک است.
کمی درباره فضای کتابتان بگویید.
ادبیات کتاب بهنوعی است که هم کودکان و هم خانوادهها میتوانند به راحتی آن را درک کنند. از نظر دستهبندی، کتاب متناسب گروه جیم است؛ اما به اعتقاد من با توجه به فهم کودکان امروزی کودکان در گروه ب هم میتوانند این کتاب را به خوبی بفهمند. علاوه براین، کتاب دارای اطلاعات بهداشتی است که استفاده درست از داروها را هم شامل میشود. به لحاظ تربیتی نحوه رفتار والدین با کودک در کتاب مورد توجه واقع شده است. جالب است بدانید برخی بیمارانم تلاش میکردند تسلای خاطر والدینشان باشند و فضا را تغییر دهند که نمونههایی از آن خاطرهها در کتاب درج شده است. والدین باید بدانند که برخی بیماریها در شرایط روحی و روانی بد تشدید میشوند؛ آسم و آلرژی جزو آنها است که میتوانند تحت شرایط نامطلوب خانوادگی تشدید شوند. به همین دلیل در این کتاب حتی گوشزدهایی به والدین درباره رفتار مناسب با کودکانشان داده شده است. لازم به ذکر است که در انتهای هر داستان تحلیل و آموزههایی که قرار است مخاطبان از آنها دریافت کنند داده شده است.
به نظر شما چقدر اطلاعرسانی از سوی پزشکان و نقش آنها در زمینههای خارج ازحرفه پزشکی در برخورد با بیمار در دنیای امروزی حائز اهمیت است؟
ضرورت زیادی وجود دارد تا مباحث علمی به ویژه پزشکی به زبان ساده اطلاعرسانی شود. یکی از معضلاتی که در فرآیند پزشکی وجود دارد این است که بخش زیادی از انرژی پزشک صرف رفع باورهای غلط مردم میشود. امروزه رسالت پزشک در علم پزشکی مدرن به صورت چندگانه است و پزشک فقط درمانگر و نسخهنویس نیست. پزشک امروزی باید نقش آموزشی موثری برای خانوادهها و بیماران و عموم جامعه در اصلاح سبک زندگی و پرهیز از رفتارهای پرخطر داشته باشد. امروزه اطلاعات پزشکی هر سال به روز میشود و اگر فرد پزشکی به روزآمد نباشد قطعا از قافله علمی جهانی عقب میماند و از طرفی انتظار میرود که الگوی اخلاقی به لحاظ تواضع، صمیمیت و صداقت باشد.
در کل تحقیقات زیادی درباره علل و زمینههای بروز و شیوع بیماریهای بسیاری انجام شده است و دانشمندان متوجه شدهاند ریشه بسیاری از بیماریها به میزان هشتاد درصد تحت تاثیر معضلات عوامل گوناگون اجتماعی و سبک زندگی است. برای مثال سطح درآمد، سطح سواد، سطح فرهنگ، شرایط اسکان، حمل و نقل، محیطزیست و میزان بهداشت محیط باعث بروز و شیوع بیماریهایی چون فشار خون، سکتههای قلبی و مغری، سرطانها، خود ایمنیها و بیماریهای مزمن تنفسی مانند آسم میشوند. در حقیقت آثار زیانبار تهاجم میکروبها، قارچها و انگلها ریشهکن شده است، اما ما باید در این زمان توجه ویژهای بر بروز و شیوع بیماریهای ناشی از معضلات و مسایل اجتماعی و سبک زندگی کنیم.
به اعتقاد من بیشتر از هر کسی، پزشک میتواند از حقوق بیمار و سلامت جامعه دفاع کند. پزشک به نوعی وکیل بیمارانش است. چراکه احاطه کامل بر شرایط بیماران دارد؛ در حقیقت پزشکان باید انعکاسدهنده مشکلات و معضلات در زمینههایی گوناگون مانند عدم دسترسی برابر به خدمات بهداشتی- درمانی مناسب یا گرانی دارو باشند. بنابراین پزشک در جامعه نقش نوعی مصلح اجتماعی هم بازی میکند؛ همچنین پزشک در جایگاه یک هنرمند هم هست چراکه هنر برقراری ارتباط با مردم و جلب اعتماد آنها را به خوبی میداند. امروز پزشک نقشها و رسالتهای چندگانهای دارد. همانگونه که پیشتر هم اشاره شد تنها یک نسخهنویس نیست.
واضح است که تمامی پزشکان این دیدگاه را درباره بیماران ندارند چراکه برخی دغدغه مالی برایشان پر رنگتر است و این اعتقاد شما همه پزشکان را در بر نمیگیرد و جزو دغدغهمندی تمامی آنها نیست.
از جنبهای با این سخن شما موافق و از جنبهای دیگر مخالفم. در هر حرفهای امکان دارد درصدی از افراد وجود داشته باشند که شئون حرفهای را رعایت نکنند که اتفاقا چون در عالم پزشکی این افراد در ویترین قرار دارند، بیشتر دیده میشوند؛ اما شاید تعداد آنها بسیار کمتر از پزشکانی باشند که همه جوانب را رعایت میکنند. انتظارات از پزشکان زیاد است که تقریبا به حق هم هست. به اعتقاد من هیچ رابطه مادی میان پزشک و بیمار نباید وجود داشته باشد و بیمههای همگانی باید هزینههای بیمار و حقالعلاج پزشک را تامین کنند. این امر در کشورهای اطراف تقریبا وجود ندارد و کشور ما شرایط بهتری در این زمینه دارد.
یکی از اساسیترین مشکلات کشور ما در امر طبابت و بطور کلی نظام سلامت این است که سلسله مراتب تشخیص، درمان، پیشگیری و مراقبت طی نمیشود. اغلب افراد و مردم در صورت بروز مشکل این سلسله مراتب را رعایت نمیکنند و اصلا آگاهی لازم از این فرآیند را ندارند و مستقیما به متخصصان یا پزشکان با مدرک فوقتخصص مراجعه میکنند. عموما وجود بهیاران، بهورزان، پزشکان عمومی و پزشکان خانواده برای همین منظور در سراسر دنیا نهادینه شده است. در کل یک شکافی میان سیاستهای بهداشت و درمان و روند فعالیت پزشکان و دیگر کادرهای گروه پزشکی وجود دارد که میتواند با نظارت و تصمیمگیریهای درست مرتفع شود.
با توجه به اینکه بازار کتاب پزشکی غنی از کتابهای ترجمهای است، اما در تالیف این دست از کتابها که برخاسته از دانش بومی است، ضعف ژرفی حس میشود به نظر شما چه بسترسازیهایی باید برای این منظور درنظر گرفته شود تا درنهایت ما در حوزه علم پزشکی به بومیسازی برسیم؟
با توجه به اینکه سالها در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در کرسی وزارت بودم، معتقدم این معضل نه تنها در علوم پزشکی بلکه در دیگر رشتههای دانشگاهی به ویژه رشتههای فنی و مهندسی و علوم تجربی نیز وجود دارد. اما باید در نظر داشت که تالیف کتاب، امروزه جزو دشوارترین فعالیتها در کشور ما به ویژه در رشتههای پزشکی به حساب میآید. عموما روند فرآیند تالیف در رشتههای پزشکی مسیری متفاوتتر از دیگر رشتهها دارد و مولف باید راه دشوارتری را از نظر همهگیری بیماریها و زمینههای محیطی و بومی بروز آنها طی کند. همچنین اگر نگاهی به کتابهای پزشکی به زبان اصلی بیاندازید متوجه خواهید شد که این کتابها دهها یا صدها مولف داشته که هر کدام تالیف بخشی از کتاب را بر عهده گرفتهاند. برای مثال سال 1382 کتاب جامع «آسم» که توسط اینجانب تالیف شد، نزدیک به 30 پزشک و چند تن از استادان و محققان شاخص همکاری داشتند که هر کدام از این پزشکها تخصصهای جداگانهای داشتند. در چاپهای بعدی کتاب که در سال1395 منتشر شد نزدیک به چهل تن از استادان و پژوهشگران علوم پزشکی مشارکت کردند. تالیف یک درسنامه پزشکی به صورت جمعی کار طاقتفرسایی است. رسیدن به این هدف نیازمند همکاری و پشتیبانی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با دانشگاهیان است که عدم همکاری و حمایت هرکدام از این عناصر منجر به شکست در تالیف درسنامههای حاصل از دانش بومی و پزشکی میشود.
علم پزشکی امروز ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند تالیفاتی است که بر اساس شرایط بومی و اقلیمی و شیوع بیماریها در کشور خودمان تالیف شده باشند. درسنامههای پزشکی که امروز منبع مطالعاتی پزشکان در ایران است مبتنی بر شرایط محیطی و ژنتیک جوامع و کشورهای مرجع همان کتابها است. لزوم تالیف کتاب پزشکی در این نکته است که شاخصها، آمار ، مثالها و نمونههای ایرانی باید در کتابهای مرجع درج شده باشد تا راهنمای استانداردتری برای دیگر پزشکان باشند. برای بسترسازی مناسب این هدف لازم است که مسئولان وزارتخانههای زیربط به این باور برسند که ما نباید مصرفکننده علم دیگران باشیم. تا پیش از سال 1365 که تمامی رشتههای علمی زیر نظر یک وزارتخانه بودند، قطعا هماهنگی بیشتری از این نظر صورت میگرفت، چراکه شاخههای مختلف علوم به یکدیگر ارتباط دارند و از یکدیگر جدا نیستند. پیشنهاد من این است که رشتههای پزشکی باید به دامن آموزش عالی کشور بازگردد؛ چراکه ما تنها یک درخت داریم آن هم درخت علم است. تمامی رشتههای علوم به یکدیگر وابسته و شاخههای همان درخت هستند، اما بخشهای مولفههای بهداشت و درمان فارغ از امور آموزشی و پژوهشی رشتههای گروه پزشکی میتواند روند فعالیت خود را در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ادامه دهد.
امروزه اخبار زیادی درباره پیشرفت علم در ایران شنیده میشود؛ برای مثال چندی پیش خبری از صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران مبنی بر افزایش رتبه علمی کشورمان در تولید علم منتشر شد که ما توانستیم به رتبه شانزدهم جهان برسیم؛ که گویا این ارزیابی تنها بر اساس انتشار مقالات علمی بوده است؛ مقالاتی که بر اساس سیاستهای دانشگاهی و از روی الزام و برای افزایش رتبه علمی صاحبان کرسی در دانشگاه تالیف شدهاند، اما از طرفی برخی کارشناسان معتقدند علم به معنای مدرن در ایران امروزی وجود ندارد و ما همچنان نقال علوم کشورهای دیگر هستیم، ابتدا سوالی که پیش میآید این است که چرا پیشرفت علمی مذکور تاثیری در اشتغال و صنعت کشور ما نمیگذارد و دوم اینکه چرا بسیاری از دانشمندان ایرانی در خارج از کشور بسیار موفقتر از داخل عمل میکنند؟ به گونهای که گویا زمینه رشد و شکوفایی آنها در آن سوی آبها فراهمتر است، بنابراین این رتبه شانزدهمی دنیا از کجا نشات میگیرد؟
واضح است که زمینه تاریخی، فرهنگی و اجتماعی رویش بذر علم و شکوفایی و ثمردهی تولید آن در کشور ما غنیست. علم مقوله ارزشمندی است که انسان باید با عشق به سمت آن برود و در آن تلاش مستمر داشته باشد و نه علم برای علم یا علم برای درآمد، بلکه علم برای کشف حقیقت، نوآوری، رشد و توسعه کشور باید دنبال شود. هنوز این فرهنگ در کشور ما وجود ندارد و به لحاظ مدیریتی در ساختار ضعفهای اساسی داریم؛ اما در برخی از سالها شتاب تولید علم و مقالات علمی ما یازده برابر میانگین جهانی بوده است که خب در جایگاهای خود باعث افتخار است. در کل فرایند تولید علم در ایران به گونهای بوده است که در سالهای ابتدایی انقلاب تولید مقالات علمی فقط به 400 یا 500 عدد میرسید که پس از آن در دوران جنگ به آرامی افزایش یافت و از سال 80 به بعد پر شتابتر شد و اوج آن که یازده برابر بود در دولت نهم رسید. لازم به ذکر است که سر و صدای زیادی در زمان این دولت به دلیل این پیشرفت در رسانهها شد؛ آنها این موفقیت را به دوره کوتاه عملکرد خود نسبت دادند و گزافهگویی و سوء استفاده سیاسی زیادی کردند. اما باید بدانیم که این اتفاق حاصل وجود سرمایهگذاری نرمافزاری و سختافزاری طولانی مدت و ایجاد زیرساختهایی بوده است که در دولتهای پیش از آن به وجود آمده بود، چگونه دولتی میتواند ظرف مدت زمان دو یا سه سال به چنین پیشرفتی برسد؟
بنابراین البته اگر فردی یا دولتی بخواهد جامعهای را فریب دهد همیشه افرادی هم وجود دارند که فریب بخورند. آموزش عالی ایران تا سال 84 مولدترین و پاکترین دستگاه بخش اجرایی کشور بوده است؛ اما متاسفانه از سال 84 به بعد با ورود دولت نهم مانند سایر بخشهای کشور دچار رکود، آلودگی و فساد شد، هم فساد علمی و هم فساد اداری، اجرایی و مالی. حاصل کار آنها این بود که ظرفیت و تعداد دانشگاهها بیرویه گسترش داده شد و این پاکی از بین رفت. برای مثال ناگهان در مدت زمان هشت سال تعداد دانشگاههای ما دو برابر شد که این اتفاق آفت آموزش عالی در یک کشور به حساب میآید. درنهایت این روند منجر به افت کیفیت در فضای علمی ایران شد. در کل، زمینههای نهادمند کردن علم در کشورمان به خوبی وجود دارد، اما نیاز به مدیریتهای علمی و با ثبات داریم. مشکل ما در ضعف ساختار مدیریت است. ساختار اجرایی کشور ما چه در بخش علمی و چه در بخش اقتصادی و فرهنگی ساختار معیوبی است.
در دولت آقای خاتمی در برنامهای که به مجلس در سال 76 از سوی وزارت علوم وقت ارائه شد، چند بند آن به تحول ساختاری آموزش عالی مربوط بود؛ یعنی میان حلقههای آموزش، پژوهش، فناوری و در کل میان دانشگاه، دولت، صنعت و جامعه ارتباط نهادمندی باید به وجود بیاید. این عناصر نباید حلقههای جدا از هم باشند و باید مانند حلقههای پیوسته عمل کنند. اما اتفاقی که امروز افتاده این است که متخصص تربیت میشود، کار ندارد یا آن فردی که یر سر کار است، تخصص لازم را ندارد. مطابق گفتههای شما امروز ما بهترین دانشمندان را تربیت میکنیم اما متاسفانه جذب دیگر کشورها برای کار یا تحصیل میشوند. این تحول ساختاری نزدیک دو سال زمان برد و ده پروژه تحقیقاتی بر روی آن انجام شد تا تبدیل به قانون شد. از همان زمان بود که نام وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تغییر یافت تا میان حلقههای گفته شده پیوستگی به وجود بیاید. ما همانطور که به لحاظ زمینشناسی کشوری زلزله خیز و دارای گسل هستیم؛ در سطح جامعه و ساختار مدیریتی هم دچار گسلهای عمیقی شدهایم.
سیاستزدگی فضای کشور و بسیاری از مسئولان یکی از عواملی بود که اجازه نداد طرح من در دوران تحول ساختار علم و فناوری در دوره وزارتم به بار بنشیند و هنوز هم ناکارآمدی نظام آموزشی، پژوهشی و فناوری کشور به علت ضعفهای اجرایی،مدیریتی و ساختاری مشاهده میشود. در کل آن زمان ما فضای سیاسی آرامی را تجربه نکردیم.
نظر شما