او ادامه داد: من پیگیری نمیکنم؛ چون ما در اینجا اختیاری نداریم و کسی از ما اجازه نمیگیرد. کجا بروم و به چهکسی شکایت کنم. من در حد توان خودم فقط توانستم دیوان را در اختیار بگیرم؛ که مقدمه دو چاپ آخر آن را هم خودم نوشتهام. من دیگر پیر شدهام و توان دوندگی و پیگیری این که کجا و چرا کتابهای پدرم را چاپ کردهاند، ندارم. از آن طرف هم هیچکس برای انتشار کتابهای بهار اجازه نمیگیرد؛ هر کس هر کاری که دلش بخواهد، میکند.
چاپ کتاب نیمهکاره بهار به اسم فردی دیگر
فرزند ملکالشعرای بهار درباره «سبکشناسی» او گفت: کتاب «سبکشناسی» بهار دست انتشارات امیرکبیر است که آن را به طور مرتب چاپ میکند، چون برای دانشگاه و تا مقاطع دکتری، این کتاب ارزش دارد. بعد از بهار هم خیلیها سبکشناسی کردند، اما سبکشناسی نشد؛ یعنی سبکشناسی بهار نیست. حتی قرار بود سبکشناسی شعر بهوجود بیاید؛ حتی مقداری از آن را هم پدرم نوشت، اما به بیماری افتاد و نتوانست کار را ادامه دهد؛ بعدها یکی از استادان دنباله همان را نوشت و به چاپ رساند؛ حتی آن نیمهای هم که بهار نوشته بود را هم به نام خودش منتشر کرد. تنها کسی که به درستی و علمی دست به کار سبکشناسی زد، بهار است؛ که هنوز هم در دانشگاه و در مقطع دکتری تدریس میشود. همانطور که عرض کردم، بعد از بهار هم دیگرانی سبکشناسی نوشتند، اما هنوز هم سبکشناسی بهار مرجع است و در خیلی موارد به آن استناد میشود. دلیل آن هم درست بودن حرف بهار است که محصول دوران آرامش او است.
چهرزاد بهار در ادامه درباره دیدگاه های سیاسی بهار عنوان کرد: اگر زندگینامه، آثار و مقدمههایی که خود بهار نوشته را بخوانید. میبینید که او از همان اول و از 18 سالگی پا در راه مبارزه یا پاسداری از آن گذاشته است. در مشهد حزب دموکرات را بهوجود آورد. عشق و علاقهاش به مشروطه و جریان آزادیخواه مشهود و مشهور است.
شعرهای بهار در وصف رضاشاه برای حفظ خانوادهاش بود
او ادامه داد: در جریان تبعید بهار در سال 1311، شب عید او را در خانه دستگیر کرده، کشانکشان او را روی زمین کشیده و برده و یک مدت در زندان نگه داشته بودند؛ که اینها را خواهرم، پروانه بهار در خاطراتش در کتابی به اسم «مرغ سحر» نوشته است. در این جریان پدرم مدتها در زندان بوده و بعد او را به اصفهان تبعید کردند که خیلی روزگار وحشتآوری برای بهار ایجاد شده و از همان زمان زندگی ما به هم ریخت. حالا اینکه گاهی شعر از او میآورند و میگویند برای رضاشاه سروده، برای حفظ خانواده و زندگیاش است؛ چون بهار تنها نبوده؛ بلکه یک خانواده و پنج فرزند داشته و یک عده دیگر که به این خانواده وابسته بودند. پدرم زجر فراوان کشید و اگر گاهی میبینید که برای رضا شاه شعری گفته، به منظور پشتیبانی از او نبوده، بلکه میخواسته خانواده خودش را حفظ کند.
برگزاری هزاره فردوسی پیشنهاد ملکالشعرای بهار بود
وی اضافه کرد: البته آن هزاره فردوسی هم پیشنهاد خود پدرم به رضاشاه بود، یعنی پدرم قبل از آن به رضا شاه گفته بود، فردوسی بزرگترین شاعر پارسیگو است و لازم است مقبره آن ساخته شود. که او هم دستور ساخت را میدهد و بعد هم هزاره فردوسی را برگزار میکنند. پدرم هم شعر معروفی به نام «فردوسینامه» برای هزاره فردوسی است.
چهرزاد بهار درباره فعالیت بنیاد ملکالشعرا عنوان کرد: در ایران یک بنیاد به اسم ملکالشعرای بهار است که دقیق نمیدانم کدام سازمان، ولی از طرف همین نهادهای فرهنگی دولتی پایهگذاری شده است و به انجمنهای ادبی برتر در سراسر ایران و فارسیزبانهای خارج از ایران جایزه میدهد. برای اینکه پدرم دومین کسی است که انجمن ادبی و مجله ادبی را به وجود آورده است. به وجود میاورد و حتی یک بار که من به آنجا دعوت شدم، وزیر فرهنگ هم حضور داشت و برای تقدیر و یادگاری لوحی به بنده داد. این تنها مرکز یا انجمنی است که در ایران است و تا حالا هم مرتب کارش را انجام داده است.
وی در پایان درباره انتشار اسناد و عکسهای به جا مانده از بهار گفت: حدود ده پانزده سال پیش، من تمام آثار بهار، آنچه که بعد از مادرم در اختیارم بود، یعنی نامهها، عکسها و نوشتههایش را به سازمان اسناد ملی ایران هدیه دادم. که خود سازمان اینها نامهها و اسناد مربوط به بهار را توسط علی میرانصاری چاپ کرده است؛ اما متاسفانه انتشارات بیرون آنها را منتشر نکرده که پخش شود، بنابراین هیچوقت پخش نشد. البته آنهایی که میدانستند، به سازمان مراجعه میکردند و از این اسناد استفاده میکردند؛ یا اینکه سازمان به من میداد و من در اختیار افراد مختلف میگذاشتم.
نظر شما