با خبر شدیم که در رابطه با چاپ کتاب «کلیات میر کرمانی» که از روی نسخه دستنویس سعید نفیسی از این کتاب تهیه شده؛ نقدهایی شده و همین امر شما را به واکنش واداشته است. بفرمایید که ماجرا از چه قرار است و نقد و نظر شما متوجه چه چیزی است؟
من برای اینکه نسخه دستنویس «کلیات میر کرمانی» را در اختیار وحید قنبریننیز بگذارم، یک قرارداد با ایشان مبادله کردیم؛ این قرارداد متضمن یکسری موارد مختلف است، که متاسفانه ایشان به خیلی از این موارد اصلا توجهی نکرده و هیچ نوع مسئولیت و تعهدی برای خودشان در اجرا و در احترام آنها انجام نداده است. همین بیتوجهی باعث شده، کتابی که چاپ شده، مورد نقد بسیاری از افراد ذیصلاح قرار بگیرد و متاسفانه هم به استاد نفیسی و هم به مرکز توهین شده است. من نمیخواهم خدای ناکرده کاری که قنبریننیز انجام داده را کم ارزش بدانم؛ کار خوبی است، خیلی هم روی آن کار کردهاند؛ ولی یکسری بیتوجهی و بیاعتنایی که به تعهداتشان داشتند، باعث شده که ناقدان که نسبت به این مسائل بسیار حساس هستند، مقالاتی بنویسند و این حرکت را نقد کنند؛ که مقداری از این نقدها هم متوجه مرکز است.
حال شما این عدم توجه به تعهدات و نقد و نظرهای متاثر از آن را برای ادامه مسیر چگونه میبینید و آیا در رویه شما و مرکز تاثیر خواهد داشت؟
به عنوان مسئول مرکز میخواهم بگویم متاسفانه علیرغم اختیاراتی که مرکز داشته و تعهداتی که آقای قنبری برعهده گرفته است، این تعهدات انجام نشده و در این میان، مرکز زیر سوال رفته است. حتی این سوال را تا جایی پیش بردهاند که اگر قرار است بقیه آثار نفیسی هم چاپ شود، یکسری نصیحت متوجه مرکز دانستهاند که در ادامه راه چنین و چنان کنید. ما در مرکز بیش از ۱۵۰ کتاب به خط نفیسی داریم، که «کلیات میرکرمانی» یکی از آنها است، من قصد دارم این کتابها را تا آنجا که بشود، چاپ کنم، با تحقیقاتی که انجام شد فردی را که ذیصلاح بود، برای این کار انتخاب کردیم، اما متاسفانه ایشان نه از نظر علمی، بلکه از نظر پایبندی به تعهدات، صلاحیت چنین کاری را نداشتند؛ نمیدانم راجع به آینده و ادامه این راه، چه باید کرد. آیا با دیگران هم همین روال پیش خواهد رفت یا اینکه برای بقیه کتابها، احتمالا بتوانیم افراد دیگری را، با دقت و کنجکاوی بیشتری انتخاب کنیم.
از نقدها یا گلایههای مرکز یادگارهای سعید نفیسی به چاپ این کتاب، عدم رعایت یکی از تعهدات است که طی آن مولف، مصحح اثر نیست. توضیح شما در اینباره چیست؟
ابتدا تاکید میکنم، کار قنبری، کار خوبی است، ولی ایشان تعهداتش در قرارداد را انجام نداده است. ایشان همه جا از خودش به عنوان مصحح نام برده است؛ در صورتی که موضوع قرارداد او «حروفچینی، چاپ و انتشار کتاب کلیات میر کرمانی براساس دستنوشتههای سعید نفیسی» بوده، که جزو میراث خاندان نفیسی نگهداری شده است؛ پس ایشان اینجا مصحح نبوده است، بلکه فقط یک عامل اجرائی یا سرپرست رسیدگی بوده است.
از تعهدات دیگر قنبری، «مدیریت و کنترل اوراق تایپ شده، بهطوری که با نسخه اصل، برابری داشته باشد» است؛ که این کار را به نحو شایسته انجام نداده است و من باب مثال طبق نقد چند صفحهای که فرزاد ضیائیحبیبآبادی بر این کتاب آورده؛ نمونههایی خلاف این را ذکر کرده است. البته در بررسی این مقاله توسط مرکز، ضیائی در بعضی موارد، نظر شخصی خود را گفته، در صورتی که با متن کتاب هماهنگی ندارد؛ ولی در بسیاری موارد نقد درستی است.
بله؛ قنبری در مصاحبهای که با ایبنا داشته، ادعا کرده است که: «ما آنچه را که میرافضلی و بشری از اشعار میر گردآوری کردهاند، با نسخه نفیسی مطابقت داده و آنها که در نسخه نفیسی نبود، به متن افزودیم و ماخذ آن را یادآور شدهایم.» چون آقایان بشری و میرافضلی، بعد از نفیسی روی اشعار میر کرمانی کار کردهاند و کتابهایی نوشتهاند و یکسری اشعار میر کرمانی را ردیابی کردهاند. قنبری مدعی است در تنظیم این کتاب، اشعاری که در نسخه نفیسی نبوده، را به متن کتاب اضافه کرده است؛ در صورتی که ماده سه قرارداد ما میگوید: «آقای قنبری اختیار حذف کردن قسمتی از دستنوشتهها و همچنین اضافه کردن به متن اصلی کتاب را نخواهد داشت؛ مگر اینکه قبلا موافقت مرکز را دریافت کرده باشد.» که این کار را انجام نداده اند.
البته تنها این مورد نیست؛ بلکه در تمام مواردی که ایشان باید موافقت مرکز را میگرفته، حتی در یک مورد، موافقت مرکز را نگرفتهاند. مثلا در قرارداد ما قید شده که: «آقای قنبری مطالعات لازم را برای انتخاب ناشر اصلح انجام داده و با توافق مرکز، اقدام به عقد قرارداد خواهد نمود.»؛ یعنی میبایستی ناشر را با نظر ما انتخاب کنند؛ در صورتی که ما هیچ دخالتی در انتخاب ناشر نداشتیم و هیچ توافقی هم در این باره نکردیم؛ زمانی هم به ایشان گفتم قرارداش با ناشر را بیاورد تا ما هم مطالعه کنیم، در پاسخ گفت که اصلا چیزی به عنوان قرارداد نداریم. (به فرموده آقای قنبری) ایشان همچنین طبق این بند قرارداد که: «قبل از شروع چاپ، آقای قنبری نسخه تایپ و صفحهبندی شده کتاب را برای بررسی و تایید، به مرکز ارائه خواهد.» قرار بود قبل از انتشار کتاب، نسخ چاپ شده آن را بیاورد و تایید مرکز را بگیرد، که متاسفانه آن کار را هم نکرد.
در مجموع قرارداد بین شما و قنبری چند بند داشته و در این میان او به چند تعهد وفادار بوده و چند تعهد را انجام نداده است؟
متن قرارداد ما ۲۹ مورد بند داشته، که قنبری ۱۳ مورد آن را انجام نداده است. از همه مهمتر این است که همه جا ادعا میکند که من مصحح این کتاب هستم. این یک توهین به نفیسی است. یعنی نفیسی چیزی تهیه کرده، که شاگردِ شاگردِ شاگرد او، آن را اصلاح کرده است. چون خود قنبری افتخار میکند که شاگرد ایرج افشار بوده؛ که خود ایرج افشار شاگرد استاد نفیسی بوده و همه جا هم از نفیسی به عنوان یک شخصیت مطرح در ادبیات فارسی سخن گفته است. حال به ادعای این کتاب، شاگرد افشار و شاگردِ شاگرد او، کتاب استاد نفیسی را اصلاح کرده است. ضیائی در جایی از نقد خود بر این کتاب میگوید قرار بوده این کتاب را استادیار دانشگاه آزاد به چاپ برساند، نه یار استاد!. چون قنبری همه جا از همسرش تشکر میکند که یار او در انجام این کار بوده است.
مثل اینکه درباره مدت زمان به طول انجامیدن انتشار کتاب هم بین متن قرارداد و زمان واقعی انتشار کتاب دوگانگی است. تفاوت مدت زمان پیشبینی شده برای انتشار کتاب در قرارداد و واقعیت چقدر بود و چه تغییری درروند کار پیش آورد؟
ماده هفتم قرارداد میگوید: «مدت انجام مراحل مختلف تا انتشار کتاب، از تاریخ تحویل نسخه اسکن شده به آقای قنبری، شش ماه پیشبینی میشود. چنانچه در پایان مدت کتاب منتشر نشده باشد، این قرارداد فسخ شده تلقی میگردد و هزینههای آقای قنبری در این مدت متحمل شده، به عهده شخص ایشان بوده و از طرف مرکز جبران نخواهد شد.» تاریخ عقد این قرارداد ۲۵ آبان سال ۹۵ است و طبق این ماده ایشان باید تقریبا در فروردین ۹۶ این کتاب را چاپ و منتشر میکرد، که این اتفاق نیفتاد و کار نزدیک به دو سال طول کشید. بنابراین به موجب این قرارداد ایشان. مجاز به چاپ و انتشار کتاب نبوده است.
برای جبران این مسئله از طرف مرکز هیچ تدبیری اندشیده شده یا خیر؟ مثلا اینکه کتاب از چاپ خارج شود، موارد گفته شده اصلاح شود و دوباره چاپ شود؟
متاسفانه این تیری است که از کمان رها شده است. همانطور که قبلا هم گفتم، زحمت آقای قنبری را قدر میدانیم و برای آن ارزش قائلیم. نمیخواهیم زحمتی که ایشان کشیده و احتمالا هزینههایی هم کرده را بیارزش کنیم. به همین دلیل نمیخواهیم بابت این قرارداد اقدام حقوقی کنم. چون این مرکز در سال ۱۳۴۵ با حضور خواهرهایم نوشیندخت و شیرین نفیسی، برادرم بابک نفیسی و من پایهگذاری شد. متاسفانه با فوت خواهر و برادر بزرگم، الان تمام بار این مرکز روی دوش من و فرزندانم است و از آنجایی که از خانواده ناظمالاطبا که نزدیک شصت نفر هستند، در ایران فقط ما سه نفر باقی ماندهایم، این است که نمیخواهیم اگر کسی کار اشتباه چنینی کرده، از طرف خانواده نفیسی مورد ایراد قرار گیرم چون استاد نفیسی متعلق به تمام ایران است.
قنبری آنطور که خودش گفته، فقط دو نفر همکار داشته است. یکی خانم او و دیگری فردی که تایپ کتاب را برعهده داشته است. درصورتی که در مرکز ما یک گروه هشت تا ده نفره کار کردهاند، تا کتاب به اینجا رسیده، که بتوان یک نسخه به کسی داد که قرار است آن را چاپ کند.
همانطور که در سرنوشته کتاب «میرکرمانی» هم نوشتهام، آقای کلانتری و خانم دلسوز که در این جلسه هم حضور دارند و پنج نفر دیگر، حدود چهار سال زحمت کشیدند تا کتابهای دستنویس استاد نفیسی را که بعضی از آنها به صورت اوراق بود جمعآوری، تنظیم، تفکیک و اسکن کنند و نتیجه طوری شده که امروز من میتوانم یک نسخه از آن را به محققین و علاقهمندان بدهم. البته افراد بیشتری در مرکز کار میکردند، که به دلایلی دیگر با ما همکاری ندارند. ولی به هر حال زحمت زیادی کشیدند؛ بهخصوص این دو نفر که اینجا نشستهاند، که هنوز به قولی که دادهاند، پایبندند. کلانتری حدود ۱۴ سال و دلسوز حدود ۱۰ سال است، که با ما هستند و شاید خودشان هم نسبت به این نوشتهها یک احساس خاصی پیدا کردهاند.
چند نسخه دیگر به خط استاد نفیسی مانند کلیات میرکرمانی هست که اسکن شده، ولی حروفچینی و چاپ نشده است؟
در مجموع ۱۵۴ نسخه دستنویس از سعید نفیسی در اختیار داریم که ۳۲ هزار و ۱۷۹ برگ است. «کلیات میر کرمانی» اولین کتاب از این مجموعه است که به چاپ رسیده و ۵۵۳ صفحه دارد. قنبری ادعا کرده زمانی که پیش من آمده، از من درباره کتاب میر کرمانی سوال کرده است. در صورتی که واقعیت این نیست. ایشان اول درمورد دستنوشتههای سعید نفیسی صحبت کردند، که بنده لیست این کتابها را جلوی او گذاشتم و ایشان به گفته خودشان چون از میرکرمانی سابقه ذهنی داشت، بلافاصله روی کتاب کلیات میرکرمانی دست گذاشتند و آن را غنیمت به حساب آوردند.
کلانتری، همکار رامین نفیسی در مرکز یادگارهای سعید نفیسی در این بخش گفت: البته یکسری از این ۱۵۴ عنوان کتاب، به قلم دانشمندان دیگری هم به چاپ رسیده است. مثلا «دیوان مطهر» که تا به حال چند نفر روی آن کار کردهاند و کتابهای آنها به چاپ رسیده؛ ولی آن کتاب خاص که به قلم و یا تصحیح استاد نفیسی باشد، هنوز چاپ نشده است. کلیات میر کرمانی که قنبری به اصطلاح خودش با شوق فراوان روی آن دست گذاشت، کتابی است که اولا هیچ نسخه اصلی دیگری غیر از این نسخه ندارد، یعنی یک نسخه متعلق به مرحوم مرتضی نجم آبادی بوده، که این نسخه توسط استاد نفیسی به امانت گرفته شده و استاد از روی آن دستنویس و مقابله انجام دادهاند، که آن نسخه الان مفقود شده است. در نتیجه تنها نسخهای که از دیوان میر کرمانی موجود است، همین نسخه دستنویس استاد نفیسی است.
دوم اینکه قنبری با توجه به تمام حساسیتهایی که درباره این نسخه وجود دارد، باید کاری را انجام میداد که در شأن نام «میرکرمانی» و استاد نفیسی باشد، حالا این کار میتوانست طبق آنچه در قرارداد قید شده، شش ماه زمان ببرد، یا میتوانست شش سال زمان ببرد. ما محدودیت خاصی برای ایشان وضع نکردیم، ولی نتیجه هم آن چیزی نبود که انتظار داشتیم. هرچند که براساس قرارداد هم عمل نکردند و شش ماه، با مماشات مرکز به حدود دو سال تبدیل شد.
نکته بسیار مهم دیگری که وجود دارد، این است که قنبری بارها در مصاحبهشان ذکر کرده که نسخه توسط ایشان تصحیح شده است، در حالی که مطابق قرارداد ایشان اختیاری برای تصحیح کتاب نداشته است. حال ما فرض را بر این میگیریم که ایشان خواستند تصحیح را انجام دهند، طبق بررسیهای انجام شده و چند مقالهای که درباره نسخه چاپی این کتاب منتشر شده؛ ایشان در خیلی از موارد نه تنها تصحیح را به شکل صحیح انجام ندادهاند بلکه مشکلاتی مانند غلط خوانی و ضبط نادرست در متن کتاب مشاهده می شود و به هر دلیلی کار تصحیح به آن شکل که کار بدون عیب و ایراد چاپ شود انجام داده نشده است. در نتیجه ادعای قنبری مبنی بر تصحیح کتاب هم خلاف قرارداد و هم خلاف اصول حرفهای است و متاسفانه چاپ اول این کتاب که اثری واقعا منحصر به فرد است، درخور اسم میر کرمانی و آوازه استاد نفیسی نیست.
بله. قنبری در گفتوگویی که با مجله «جُنگ هنر مس» داشته، درمورد این کتاب گفته اند: «ما با جناب مهندس نفیسی قراردادی برای تصحیح و چاپ کلیات میر کرمانی امضا کردیم. قراردادی که فکر نمیکنم نمونه پیشین در تاریخ تحقیقات نسخهپژوهی داشته باشد.» صحبت من این است قنبری که این قرارداد را خوانده و امضا کرده است، چرا بعد از دو سال میگوید این قرارداد پیشینهای نداشته و تلویحا فاقد ارزش است. این از آن مسائلی است که گردن بنده و مرکز میافتد. این مرکز را من تنها اداره نمیکنم، بلکه بازماندگان نفیسی اداره میکنند. من باید بتوانم در مقابل حرفی که میزنم، کاری که میکنم و قراردادی که میبندم، دیگران را توجیه کنم. من اگر این قرارداد با قنبری را نمینوشتم و همینطوری نسخه را دست ایشان میدادم، مطمئنا مورد ایراد بقیه قرار میگرفتم. این مرکز صددرصد شخصی است و هیچ م حامی پشت آن نیست. فقط ساختمان آن به عنوان خانه سعید نفیسی به ثبت میراث فرهنگی رسیده است، که آن را هم خودمان به صورت داوطلبانه ثبت کردیم و تمام هزینه هایش نیز از جانب خانواده تامین می شود.اما بار مسئولیت نشر آثار و یادگارهای استاد نفیسی بر عهده من است و باید بتوانم این وظیفه را به نحو احسن انجام بدهم در نتیجه چارچوب عملی و حرفه ای قابل دفاعی را باید برای آن در نظر بگیرم.تمام مراحل آماده سازی و چاپ کتاب «کلیات میرکرمانی» هم می بایست در همین چارچوب انجام می شد.
در میان نقدهایی که درباره کتاب و جنبههای مختلف آن شده؛ آیا نقد و نظر مستقیمی هم نسبت به مرکز بود است؟
ضیائی در قسمتی از مقاله خود درباره این کتاب میگوید: «چنان که در این مقاله دیدیم، نخستین کتاب آزاد شده از مرکز یادگارهای سعید نفیسی، که بیتردید از نفایس آثار این مرکز است؛ شوربختانه با کیفیت و هیاتی سخت و ژولیده به دوستدارانش رخ نموده؛ بنابراین اکنون که بیش از نیم قرن از میراث گرانقدر پدر را، که میراث ملی ماست، با وسواس پاسداری کردید، شایسته است همین وسواس را در انتخاب افرادی که یادگارهای نفیس استاد به آنها سپرده میشود، نیز به کار گیرید». البته ضیائی در این مقاله به موارد زیادی اشاره کرده است، که برای چنین کتابی این موارد که اعم از غلطخوانی، عدم تصحیح، عدم تسلط و... است، خیلی زیاد است. جالب است که خود ضیائی اشاره میکند که این نقد کامل نیست و این موارد را فقط من باب مثال آورده است.
همانطور که عرض کردم، باز هم نمیخواهم زحمت قنبری را تخطئه یا کاری که انجام داده را بیارزش کنم، تلاش من این است که مرکز بدنام نشود. چون علاوه بر مقاله آقای ضیائی، چندین مقاله دیگر درباره کتاب کلیات میرکرمانی چاپ شده که آنها هم کم و بیش تلویحا همان نقدها و ایراداتی که ضیائی اشاره کرده را آوردهاند. ما اینجا نشستهایم که یادگارهای سعید نفیسی را حفظ کنیم و آثار ادبی و فرهنگی و ادبی این مملک را که در اینجا حفظ شده اند، را به جریان بیاندازیم؛ حال اگر بازخوردها یا نظرات اینچنینی درباره حاصل کار مرکز منتشر شود، درخور نام و شان استاد نفیسی نیست.
برخی نسخههای اسکن شده دستنویس سعید نفیسی
با توجه به فرمایشات جنابعالی، این سوال پیش میآید که زمانی که کتاب را به قنبری تحویل دادید؛ آیا پیشرفت کار و نتیجه را هم از طرف مرکز پیگیری میکردید؟
بله؛ به صورت مرتب.
کلانتری: در رابطه با اینگونه آثار، یک بخش بحث تخصصی کار است که در آن شرایطی که این قرارداد بسته شد و تعهداتی که قنبری طبق قرارداد به ما داده بود، ما خیلی نمیتوانستیم در بحث تخصصی پیش برویم یا نظر بدهیم؛ چون اگر قرار بر این بود که ما خودمان تخصصی روی کتاب کار کنیم، نیازی به اینکه اشخاصی مانند آقای قنبری وارد کار شوند، نبود. در واقع ما یک امین پیدا کردیم که از طرف ما بتواند این کار را پیش ببرد. در مورد کلیات میر کرمانی ما میخواستیم یک کار تخصصی انجام دهیم؛ آن هم نه فقط در بحث تصحیح، بلکه تخصصی از این جهت که اولین کتابی که منتشر میشود، درخور نام استاد نفیسی باشد، که متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
اولا که قنبری کتاب را در ۶ ماه قید شده در قرارداد تحویل نداد و کار تا دو سال طول کشید. بعد هم در ماههای منتهی به انتشار کتاب، کار را خیلی با عجله پیش برد. یعنی از زمانی که خبر داد که انتشارات سخن را به عنوان ناشر انتخاب کرده، تا زمانی که ماکت کتاب در شب کرمان رونمایی شد، حدود دو ماه طول کشید. در مورد طرح روی جلد مرکز و شخص رامین نفیسی نظراتی داشتند که ایشان با این عنوان که در کار انتشارات سخن نمیتوان خیلی دخالت کرد، یا زمان برای تغییر یا اعمال این نظرات را نداریم و این قبیل توجیهها، خواستههای مرکز را بیپاسخ گذاشت. حتی کار به جایی رسید که بحث تغییر انتشارات هم پیش آمد و ما گفتیم انتشاراتی میخواهیم که بتوانیم نظراتمان را با آنها در میان بگذاریم، آنها هم به نظر ما توجه کنند. که قنبری باز هم قبول نکرد، شاید به دلیل عجله او برای رونمایی از کتاب بود.
طبق فرمایش آقای کلانتری خیلی از تعهدات مورد نظر قرارداد، به خاطر عجله برای رونمایی کتاب نادیده گرفته شده است. چه تعهداتی قربانی این عجله شد؟
البته قنبری این عجله را در طول حدود دو سالی که کار دستشان بود، انجام ندادند، یا حداقل ما ندیدیم؛ بلکه گذاشته بودند برای شاید دو ماه آخر، که از این طریق بنده را شرایطی قرار دهند که قسمتی از تعهدات ایشان را نادیده بگیرم. طبق قرارداد طراحی پشت جلد کتاب باید به تصویب مرکز میرسید، که قنبری برای طراحی جلد، یک بار، آقایی را به عنوان گرافیست از طرف ناشر به مرکز آوردند؛ که هرچه بنده نظر میدادم، میگفتند ناشر قبول نمیکند. حرف ما هم این بود که ناشر چه کاره است. کتاب مال ماست و ما باید بگوییم پشت جلد چطور باشد. ما میخواستیم عکس استاد نفیسی حتما پشت جلد باشد، که نشد. روی جلد اسم کتاب و خود قنبری با فونت درشت کار شده، ولی اسم نفیسی با فونت ریز و کمرنگ کار شده، که ما به این هم ایراد گرفتیم، ولی رفع نشد.
در کل چنین به نظر میرسد در انتشار این کتاب، تمام تلاش این بوده که حتیالامکان سعید نفیسی کمرنگ شود. در صورتی که اگر من جای ایشان بودم، تمام تلاشم را میکردم که سعید نفیسی را پررنگتر نشان دهم؛ چون هر چه او پررنگتر شود، منی هم که ذیل او قرار دارم، پررنگتر خواهم شد.
من باب مثال، این کتاب در شب کرمان رونمایی شد، که من برای نشان دادن اعتراضم، علی رغم اینکه آقای دهباشی بنده را دعوت کرد، نرفتم و کلانتری از طرف مرکز رفت. در نسخهای که آنجا رونمایی شد در صفحات ابتدایی کتاب، قبل از فهرست، عکس سعید نفیسی چاپ شده، اما در نسخه منتشر شده، این عکس حذف شده است.
کلانتری: سعید نفیسی اول هر کتاب دستنویس توضیحاتی در مورد کتاب، نویسنده آن، مباحث کتاب و اینکه کتاب چگونه به دست او رسیده است، مینوشته و سپس امضا میکرده، که در اول کلیات میر کرمانی هم چنین چیزی هست. طبق صحبت قنبری و توافق ما، ابتدا بنا بر این بود که اسکن یک صفحه از این نوشته نفیسی در کتاب «کلیات میرکرمانی»، روی جلد کار شود، که این کار را هم نکردند. بعد توافق بر این شد که در یک صفحه مجزا، جزو صفحات اولیه کتاب کار شود، که این اتفاق هم نیفتاد و در نسخه نهایی فقط چند خط انتهایی و امضای استاد به چاپ رسیده است. این نکات شاید نکات مهم و غیر قابل حلی نباشد، اما اینکه ایشان، بعد از انتخاب ناشر ، به هر نحوی سعی کرد نظر خود یا نظر ناشر را به مرکز تحمیل کند اتفاق چندان مناسبی نبود؛ مانند چاپ نکردن عکس استاد یا دستنوشته او در طرح روی جلد. یا حذف عکس استاد از صفحات ابتدایی کتاب در نسخه منتشر شده، بدون هماهنگی مرکز.
قنبری در آن دوره منتهی به چاپ کتاب، سعی میکرد به نحوی رضایت رامین نفیسی را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بگیرد و کار را پیش ببرد؛ هر جا هم که به رضایت نمیرسید، میگفت ناشر اینطور خواسته و من چارهای ندارم و باید به حرف ناشر گوش کنم. در حالی که حرف ما این بود که ما به شما نگفتهایم که با این ناشر خاص کار کنید، یا حتی تایید هم نکردیم که با این ناشر کار کنید. شما میتوانستید با ناشری کار کنید که حداقل ۷۰ درصد نظرات ما را در چاپ کتاب منعکس و اعمال کند. که این اتفاق هم متاسفانه نیفتاد.
پس شما با ناشر یا به عبارت دیگر با شیوه کار ناشر کتاب هم خیلی موافق نبودید؛ درست است؟
آثار سعید نفیسی چیزی است، که به هر ناشری نشان دهید، با اشتیاق سراغ آنها میآید. تنها یک انتشارات سخن در این مملکت نیست که. منتها ایشان چون قبلا با بنیاد موقوفات افشار کار میکرده و از آنجا با مدیر انتشارات سخن آشنایی داشته، اصرار داشتند، که کار حتما با انتشارات سخن چاپ شود. البته به نظر بنده یکسری از مواردی که عنوان میکردند ناشر مخالف آنها است؛ نظر خود ایشان بود که از زبان ناشر عنوان میشد.
در نسخه لفافه کاغذی رونمایی شده اسم نفیسی، به صورت خیلی ریز و کمرنگ که باید رمل و اسطرلاب انداخت تا بتوان آن را خواند، کار شده، اما در نسخه منتشر شده، روی جلد گالینگور همین هم حذف شده و اسمی از سعید نفیسی نیست. یا مثلا همهجا عنوان کرده که زیر نظر رامین نفیسی؛ در صورتی که اصلا چشم رامین نفیسی به اینها نیفتاده بود؛ که زیر نظر او باشد. قنبری تمام آن چیزهایی که میبایست زیر نظر من باشد، را انجام ندادهاند.
همچنین طبق قرارداد: «طراحی جلد کتاب، با ذکز نام مرکز و نام آقای قنبری و تصویب مرکز انجام خواهد شد.» اما اسم مرکز پشت جلد قرار داده شده؛ در صورتی که میبایست روی جلد باشد. یا مثلا نقشی که روی جلد به جای عکس سعید نفیسی کار شده، که میگویند نقش قالی کرمان است. من نمیدانم نقش قالی کرمان، چه ربطی به سعید نفیسی دارد، مگر سعید نفیسی قالیباف بوده است.
با توجه به عدم رعایت تعهدات از طرف مولف کتاب، آیا به لحاظ حقوقی و قانونی هم مسئله را پیگیری کردهاید؟
بعد از مدتها و شاید نزدیک حدود ۳۰ سال، کتابی با برند «مرکز یادگارهای سعید نفیسی» منتشر شده است، که هدف ما از چاپ این کتاب، فتح بابی برای انتشار دیگر آثار دستنویس سعید نفیسی است. چون این کتابها، هرکدام نیاز به کار تخصصی دارد، که اگر غیر از این بود، خود ما در مرکز کار تایپ و صفحهبندی و... را انجام میدادیم و برای نشر به یک ناشر تحویل میدادیم. اما چون نیاز به کار تخصصی است، ما میخواستیم کسانی که واقعا تخصص دارند و علاقهمند هم هستند، سراغ کار بیاییند و هر کدام بخشی را بهعهده گیرند. حال اگر ما بخواهیم با انتشار اولین کتاب وارد شکایت و بحث حقوقی شویم نقض غرض میشود؛ که ما نمیخواهیم چنین اتفاقی برای مرکز بیفتد.
ما از همان ابتدای انتشار کتاب، متوجه ایراداتی در کتاب شدیم، اما نخواستیم وارد فاز جهتگیری و جدل شویم. حتی در مورد این اتفاقات ما هیچ مصاحبهای هم نکردیم. در صورتی که همان یک سال قبل و بعد از مصاحبه قنبری با ایبنا، میتوانستیم مصاحبهای انجام دهیم و ایرادات و این مسائل را مطرح کنیم؛ اما سکوت کردیم، تا اینکه نشریه «جنگ هنر مس» و «آئینه پژوهش»، مطالب و انتقاداتی در مورد این کتاب منتشر کردند و دیدیم اگر سکوت کنیم، یعنی داریم کاری که قنبری انجام داده، را تائید می کنیم.
الان هم نمیخواهیم ایشان را زیر سوال ببریم، بلکه میخواهیم به نحوی مسئولیت مرکز را در این قضیه مشخص کنیم و بگوییم آنچه که در توان مرکز بوده و میتوانسته، را سعی کرده انجام دهد، حال اگر نتیجه کار آن چیزی که باید، نیست. به این دلایل بوده است.
قنبری درباره بنده نوشته: «رامین نفیسی چهارمین و آخرین فرزند، روانشاد سعید نفیسی است. سیمای او بسیار شبیه پدر است. در گفتار و رفتار بسیار جدی و دقیق است، اما در پشت این جدیت، قلب رئوفی حاکم است، که این را در دیدارهای بعدی دریافتم.» که بنده این جمله ایشان را به این صورت ادامه می دهم که چون فهمیدم قلب رئوفی دارد، میتوانم هر کار که دلم میخواهد انجام دهم!
درباره آثار منتشر نشده استاد نفیسی، که گنجینه عظیمی است و مطمئنا کمک زیادی به تاریخ و ادب ایران میکند؛ چرا کار چاپ آنها را مانند آثار شهریار یا اخوانثالث، به یک نشر خاص نمیدهید، که زیر نظر خود شما مسئول چاپ و نشر آثار سعید نفیسی باشد؟
من نمیخواهم فقط با یک ناشر خاص کار کنم؛ یا به قول انگلیسها همه تخممرغها را در یک سبد بگذارم. برای اینکه وقتی در یک مورد کلی با ناشری قرارداد بستید، به عبارتی پایبند آن ناشر میشوید. در صورتی که اگر هر کاری برای خودش یک ناشر جدا داشته باشد، _ علاوه بر اینکه به نوعی باعث رقابت بین خود ناشرها میشود و کار بهتری انجام میدهند _ با کیفت بهتری به چاپ خواهد رسید. دو اثر سعید نفیسی هست که بینظیر است. سعید نفیسی نمیخواست شاعر شناخته شود؛ چون معتقد بود شعر گفتن هنر است، ولی شاعری کم از دریوزه نیست. به همین دلیل شعرهایش را مگر در موارد محدودی، هیچ وقت و در هیچ جا چاپ نکرده است.
ایشان یک دیوان دارد که حدو ۳۵ تا ۴۰ هزار بیت شعر است. این شعرها را هر کسی نمیتواند کار کند، یعنی در این میان، فقط شاعر مطرح نیست، بلکه یک فرد یا یک گروه شعرشناس وارد و با سابقه میخواهد، که بتوانند کار را انجام دهند. یا یک سری اوراق من از ایشان پیدا کردهام، که خودش اسم آن را «تذکره نفیسی» گذاشته است. در این اثر نفیسی، فقط با خواندن کتابهای مختلف، هزار شاعر فارسیگو را در قرن پنجم و ششم ردیابی کرده و برای هر کدام یک برگه اختصاص داده، نام و خلاصهای از زندگی و اگر اشعاری از او پیدا کرده را زیر آن نوشته است و خوشبختانه خود ایشان براساس تاریخ و حروف الفبا، آن را تنظیم کرده است. منتهی، خواندن و تایپ کردن و چاپ و انتشار همین کتاب، تخصص میخواهد؛ که متاسفانه از عهده ما برنمیآید.
حال برنامه پیش روی مرکز برای چاپ و انتشار آثار دستنویس سعید نفیسی چیست؟ آیا تدبیر خاصی برای چاپ این آثار اندیشیده شده است؟
بیشتر کتابهای نفیسی، دیوانهای شاعران عارف است، که بعضی از آنها را اساتید دیگر چاپ کردهاند؛ و چاپ اینها به شکل معمول کتاب و با تیراژ بالا اولویت ندارد؛ ولی من در نظر داشتم که این آثار را در تعداد نسخ محدود و به عنوان کتاب مرجع، به صورت دیجیتال و به صورت اسکن از دستخط خود استاد، چاپ کنیم. تا مثلا اگر کسی میخواهد شاهنامه را تصحیح یا تجدید چاپ کند، از دستنوشته سعید نفیسی به عنوان کتاب مرجع کمک بگیرد. در مجموع چاپ آثاراستاد نفیسی چند چالش اساسی دارد. اول مسئله هزینه است، که هزینه چاپ خیلی بالا است. مسئله دوم مجوزهای چاپ است. مسئله سوم چون مرکز مجوز چاپ ندارد، باید با ناشرین هماهنگی کند. ناشر هم اولویتش مسئله مالی است؛ اگر کار برایش سود داشته باشد، چاپ میکند؛ در غیر این صورت چاپ نمیکند.
آیا همه کتابهای دستنویس استاد نفیسی در اختیار مرکز هست؟
کاری که نفیسی برای کتابهای دستنویس خود انجام میداده، این است که روی هر کتاب یک شماره میگذاشته که نشان میدهد چندمین کتاب به خط اوست؛ که بر اساس کتابهایی که در دست ماست، ۱۵۹ کتاب به خط نفیسی بوده است. متاسفانه ایرادی که خیلی همکاران و همعصران نفیسی هم از او میگرفتند، این بود که کتابهایش را خیلی راحت به دیگران قرض میداد؛ در صورتی که خودش هم معتقد بود که پس ندادن کتاب، در قرض گرفتن آن مستتر است. به همین دلیل یکسری از کتابهایش که در شمارهگذاری خود او هست، ولی ما کتابش را در اینجا نداریم؛ معلوم نیست کجا و دست چه کسی است. البته ایرج افشار معتقد بود زمانی که نفیسی کتابهایش را به کتابخانه دانشگاه تهران داد، چند نسخه خطی خود او هم در آنها بوده؛ ولی متاسفانه ما نتوانستیم ردیابی کنیم که چه کتابهایی با خط نفیسی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است.
کلانتری: ما برای تمام نسخههای دستنویس نفیسی، یک نسخه دیجیتال، شامل اسکن اثر را تهیه کردهایم و این کار را برای تمام کتابهای استاد نفیسی، حتی کتابهایی هم که چاپ شده و نایاب است هم شروع کردهایم و در حال انجام آن هستیم. در مورد کتاب «کلیات میر کرمانی» هم ما یک نسخه دیجیتال از کتاب را برای اینکه قنبری کار را انجام بدهند به ایشان دادیم، اما ایشان بدون توجه به حساسیت ما و گرفتن اجازه مرکز، تصویر صفحه اول این کتاب را در اختیار نشریه «جنگ هنر مس» قرار داده، که گزارشی از آن چاپ کرده اند. در صورتی که مجوز این کار را نداشته اند، چون این کتاب، تنها نسخه خطی اثر است. ایشان دو سال با ما مراوده داشتهاند ، حساسیت مرکز را میدانسته ، اما کم لطفی کرده. در هر حال کار ایشان حرفهای نبوده است.
کتابهای زیادی از کتابخانه بزرگ سعید نفیسی به دانشگاه تهران اهدا شده، آیا نسخهای از این کتابها در مرکز هم موجود است؟
خیر.زمان حیات سعید نفیسی، چهار دیوار این اتاقی که الان در آن هستیم، و در وسط آن در سه ردیف تا سقف قفسه بندی شده و مملو از کتاب بوده است؛ یعنی چیزی در حدود ۴۵ هزار جلد کتاب. بهطوری که بیشتر شکل انبار کتاب پیدا کرده بود، تا کتابخانه. این مرد یک حافظه فوقالعاده داشت و جای تک تک کتابها و شکل آنها را میدانست. ایرج افشار یک پرونده خیلی جالب از کارهای نفیسی تنظیم کرده بود. نفیسی در سالهای پایانی عمرش، خودش از نگهداری کتابهایش خسته شده بود و معتقد بود که کتابخانههای شخصی در خانوادهها باقی نمیماند و پراکنده میشود. این بود که خودش کتابهایش را به جاهای مختلف داد. مثلا کتابهایی که به زبانهای اروپایی بود، به کتابخانه وزارت خارجه داد. کتابهای نفیس، چاپ سنگی و خطیاش را به دانشگاه تهران و کتابهای چاپی معمولی خود را به دانشگاه کلمبیا در آمریکا داد. چون دانشگاه کلمبیا کرسی رشته ادبیات فارسی را به نام سعید نفیسی نامگذاری کرده بود و از نفیسی هم برای افتتاح این کرسی دعوت کرده بودند. نفیسی وقتی دیده بود کتابخانه آنجا نسبت به ادبیات فارسی خیلی فقیر است، عمده کتابهای چاپی معمولی خود را به دانشگاه کلمبیا بخشید.
بعد از درگذشت استاد نفیسی چند کتاب از ایشان چاپ شده است؟
همه کتابهایش تجدید چاپ بدون مجوز بوده است. یعنی ناشرانی که حق امتیاز داشتند، بعد از گذشت دوره سیساله اولیه حق کپیرایت، همه دست به چاپ مجدد کتابهای استاد زدند. حتی اخیرا من یک کتاب از سعید نفیسی در یکی از کتابفروشیهای خیابان جمهوری دیدم، که اول کتاب مقدمهای دارد که زیر آن نوشته: «سعید نفیسی ۱۳۵۲». از فروشنده که پرسیدم این کتاب را از کجا آورده ای؟، خیلی راحت گفت کتابی است که از نفیسی چاپ شده است؛ گفتم مرد حسابی من پسر استاد نفیسی هستم، ایشان سال ۴۵ فوت کرده، چطور سال ۵۲ کتاب چاپ کرده است، که جوابی برای من نداشت. متاسفانه با چنین وقاحتی کارها چاپ میشود. البته مدتی است که خوشبختانه حق کپیرایت ۵۰ ساله شده، اما دیگر از مهلت قانونی آنها گذشته است. آنچه از آثار نفیسی هم که بعد از فوت ایشان، زیر نظر مرکز منتشر شده، غیر از همین کتاب اخیر کلیات میر کرمانی، همه تجدید چاپ بوده است.
شنیدهایم که یک شجرهنامه طویل و چند متری هم از خاندان نفیسی در مرکز دارید.
بله، ما یک شجرهنامه به طول بیش از ده متر هم داریم، آن را در اصل ناظمالاطبا شروع کرده است، سعید نفیسی آن را ادامه داد و بعد از آن هم من آن را تکمیل کردم و توسط یکی از دوستان نسخه کامپیوتری آن تهیه شده است. در این شجرهنامه نام فرزندان دختران خانواده نفیسی ، که همسر یک غیر نفیسی شدهاند، ذکر نشدهاند، چون فامیل نفیسی ندارند و این افراد تا سال 1356 حدودا 800 نفر بوده اند.
یک تهیهکننده که مستندی درباره زندگی خواهرم، نوشیندخت نفیسی که اولین دکترای موزهئولوژی ایران بود، تهیه کرد. چون طراحی موزهای چند تا از موزههای معروف تهران مثل موزه آبگینه، موزه رضا عباسی، موزه هنرهای معاصر با همکاری ایشان انجام شده بود، قرار بود صحبت کنیم که ایشان یک مستند هم درباره زندگی سعید نفیسی بسازند، که متاسفانه موافقت نشد.
در پایان اگر سخن، نکته یا مطلبی ناگفته دارید، بفرمایید.
اولین نکته ای که لازم است در اینجا به آقای وحید قنبری ننیز یادآوری کنم این است که در قراداد با ایشان هیچگونه حق امتیاز و یا انحصار برای تجدید چاپ این اثر که متعلق به مرکز یادگارهاست، داده نشده است و ایشان هم نمیتوانند حق نداشته را به دیگری منتقل نمایند. پس ناشر و دیگران هم از این حق برخوردار نیستند و اجازه تجدید چاپ کلیات میرکرمانی را بدون مجوز مرکز نخواهند داشت، که این مطلب نیز در مشخصات ثبتی کتاب منتشر شده درج نشده است.
دیگر آنکه سعید نفیسی عالم بزرگی بوده و هست. ایشان چند مدال آکادمیک از مراجع بزرگ دنیا دارد. عضو آکادمی علوم اروپا، فرانسه، شوروی و آسیا بوده است. واقعا اگر کسی بخواهد زندگینامهای از سعید نفیسی تهیه کند، شاید یک فیلم، چند ساعته شود. نفیسی در ۵۶ دانشگاه، در ۲۵ مملکت از چهارقاره آمریکا، اروپا، آسیا و آفریقا درس داده و سخنرانی کرده است. در تمام دانشگاههای معتبر دنیا سخنرانی داشته، مقاله ارائه داده و تدریس کرده است. یعنی خیلی بیشتر از اینکه در ایران معروف و شناختهشده باشد، در دنیا معروف بوده است.
پدر ما بر خلاف این دیدگاه عمومی که هرکس معروف است، ثروتمند هم هست، معروف بود، اما ثروتمند نبود. دارایی او کتاب ها و همین خانه بود ،که از مادربزرگ مادرش به او ارث رسیده بود .او هیچ گاه مقام و منصب دولتی و سیاسی نداشت و زندگی اش را صرف تعلیم و تربیت نسل جوان و اشاعه فرهنگ و ادب ایران نمود و پس از سال ها زندگی درویشانه و علمی خود را در همین خانه به پایان رساند.
ما هر چیزی که متعلق به سعید نفیسی است، از خانه او گرفته تا کتابها، قلم، خودنویس، عینک، لباسها و دیگر وسایل او را تا آنجا که میتوانستیم، جمعآوری کردیم و امیدواریم که بتوانیم این خانه را تبدیل به یک موزه واقعی کنیم. اما متاسفانه بیشتر موزهها در ایران جنبه علمی و فرهنگی خود را از دست داده اند و به پاتوقی برای گذران وقت جوانان تبدیل شده اند که نقض غرض است و ما می خواهیم موزه ای واقعی برای علاقه مندان به فرهنگ و ادب ایران ایجاد کنیم.
و نکته دیگر اینکه من از شما به عنوان یکی از اعضای خبرگزاری کتاب ایران خواهش میکنم که این را به دیگر دوستان و همکاران رسانهای خود تاکید بفرمایید که، با توجه به اینکه این مرکز وجود دارد و تمام سوابق خانواده نفیسی از قرن نهم تا به حال در این مرکز جمعآوری شده است، اگر هر اطلاعی راجع به خانواده نفیسی میخواهند، به منابعی که هرکس می تواند در آنها دخل و تصرف کند مراجعه نکنند. چون این نوشتهها مستند میشود و باعث تحریف تاریخ میگردد. ولی چنانچه به مرکز یادگارهای سعید نفیسی مراجعه شود، ما به عنوان نماینده مرکز هر حرفی بزنیم یا ادعایی داشته باشیم، میتوانم آن را با سند ثابت کنیم. اما بعضی افراد بیاساس یا بدون اطلاع درست حرفی میزنند، که دیگران هم این اظهارنظرها را تکرار میکنند و نقض حقیقت میشود. من باب مثال نفیسی قبل از انقلاب داستانی تخیلی درباره فراماسونری به اسم «نیمه راه بهشت» نوشته است. بعد از انقلاب یکسری افراد به ایشان حمله کردند که خود نفیسی فراماسون بوده است، که اگر فراماسون نبوده، این اطلاعات را از کجا داشته است. این مسئله مورد بهرهبهرداری خیلیهای دیگر هم قرار گرفت.
در صورتی که استاد نفیسی هیچگونه گرایش سیاسی و گروهی به هیچ جهتی نداشت. هر کجا سعید نفیسی بود، صحبت از علم، فرهنگ، زبان فارسی و تمدن ایران بود. متاسفانه یک عده از سر بیاطلاعی یا شاید نظرهای شخصی، این مسائل را میگویند و وقتی که از طریق یک رسانه یا مرکز خبری یا هنری منتشر و وارد جامعه شود، واقعیتها لوث میشود.
در پایان باید بگویم، از آنجا که هدف این مرکز کمکی هر چند کوچک به اعتلای فرهنگ و ادب و زبان فارسی است از فرهیختگان و پژوهندگانی که تمایل و شایستگی لازم برای کمک به انتشار آثار استاد نفیسی را دارند دعوت به همکاری میکنیم.
نظر شما