مهدی محسنیانراد گفت: فرهنگ همه پاسخهایی است که ما به این سوال میدهیم که چگونه باید زندگی کنیم. مسئله میتواند حتی به سادگی چگونگی نوشیدن آب باشد و مثلا من در لیوان آب میخورم و پدربزرگم در کاسه آب میخورد. یا حتی از بعد غیرمادی ماجرا من هنگام نوشیدن آب به امام حسین(ع) و حضرت محمد(ص) درود بفرستم و دیگری نه. همه این مثالها یعنی اینکه فرهنگ بههیچوجه یکپارچه یا یکسان نیست و اختلافات میانفرهنگی یک واقعیت است. هر کدام از دو شاخه مادی و معنوی فرهنگ از اجزاء کوچکی تشکیل میشوند و مثلا ابزار موسیقی یکی از این اجزاء معنوی است. ولی ما چه کردهایم؟ چهل سال است که نمایش ساز در تلویزیون ممنوع است و ما این عنصر فرهنگ معنوی را منکر میشویم. تمام این اجزاء بیشمار فرهنگ با همدیگر در ارتباط هستند و یک پیکربندی فرهنگی را شکل میدهند.
این استاد ارتباطات همچنین ساختار فرهنگ را یک ساختار زنده و پویا دانست و بیان کرد: ساختار فرهنگ زنده و پویا است و با گذر زمان تغییر میکند اما ژنهای آن تغییر نمیکند و اگر زیستی طبیعی داشته باشد به تمدن تبدیل میشود. ساختار فرهنگ و ارتباط اجزاء آن را اتفاقات بزرگی مثل حمله مغول یا زلزله شدید یا حتی انقلاب به هم میریزد. انقلاب ایدئولوژیک هم از آن پدیدههایی است که به الگوی فرهنگی آسیب میرساند و به آن شوک وارد میکند. هوش و درایت بالایی میخواهد که پس از شرایط انقلابی شرایط فرهنگی را به شرایطی عادی برگردانیم.
او سپس با اشاره به اینکه انسان موجودی گزینشگر است؛ متذکر شد: انسان موجودی گزینشگر است و طبیعی است که در گزینشهایش محدودیتهایی هم دارد اما گزینشگری یعنی انتخابی غیرریاکارانه. اینجاست که ارزشمندی خودش را نشان میدهد نه اینکه برای ریاکاری یا مشروعیتبخشی به خود چیزی را گزینش کنیم که خواست خودمان نیست. من در کتاب هنجارها در سه کتاب مقدس (تورات، انجیل و قرآن) گفتم که نگاه دین هم به مقوله ارزش و اخلاق دقیقا همین توجه به گزینشگری و حق انتخاب انسان است. مسئله امروز فرهنگ ما همین مداخلات بیشمار در جزئیات فرهنگ جامعه است. باید اجازه میدادیم استخوان شکسته فرهنگ در انقلاب به صورت طبیعی جوش بخورد با مداخله سیستمی.
بیژن عبدالکریمی نیز در این نشست گفت: من نه میخواهم از جریان سیاسی خاصی دفاع کنم و نه قصد کوبیدن جریان سیاسی خاصی دارم و نه حتی با قدرت و سیاست مشکلی دارم؛ اگر اینجا حرفی میزنم از سر دلسوزی و دردمندی است. ما اگر به اساسنامههای شورای عالی انقلاب فرهنگی، آموزشوپرورش و سازمان تبلیغات اسلامی و ... نگاه کنیم میبینیم که هدف تمامشان تربیت نسلی بوده که به خویشتن تاریخی و اصالت خودش برگشته و تبلور ارزشهای معنوی و دنی و ملی است. اما نتیجهای که گرفته شده کاملا برعکس است. امروزه شکاف بین جامعه و میراث تاریخیاش به اندازهای شده که حتی از خودمان نفرت داریم و میخواهیم ایرانی نباشیم.
او اضافه کرد: کسی که این شکست را نمیپذیرد یا منفعتی در آسیبهای فرهنگی و اجتماعی دارد و یا یک شارلاتان است. در واقعیت همه با این مشکل فرهنگی همعقیدهایم اما ممکن است در جزئیات چیستی و راهحل رفع آن تفاوت نظر داشته باشیم. فرهنگ امری ابژهپذیر نیست و اساسا همچون آن داستان مولانا که ماهیها در دریا به دنبال آب میگشتند همه جا حضور دارد. ما درون فرهنگ غرق هستیم و از سادهترین رفتارها و خصوصیترین کنشهایمان تا عمومیترینشان و سیاستگذاریها درگیر فرهنگ هستیم. متاسفانه به نظر میرسد دستاندرکاران سیاسی ما هیچ درکی از مقوله فرهنگ ندارند و فرهنگ را همان تبلیغات و پوستر و سریال و نماآهنگ میبینند.
این استاد فلسفه بیان کرد: فرهنگ را با خیلی امور خلط کردهایم. فرهنگ یک امر دمدستی نیست که هرکسی بگوید با فرهنگ سروکار دارد و میخواهد آن را مدیریت کند. حتی یک استاد دانشگاه یا کارمند ارشاد و آموزشوپرورش و سازمان تبلیغات فرهنگی نیست و نسبتی با فرهنگ ندارد. حتی نوشتن شعر و کتاب و رمان هم کار فرهنگی نیست. مدام میگویند که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود اما در ساختارهای سیاسی و اجتماعیمان اساسا درکی از فرهنگ نداریم. فرهنگ گونهای از مناسبات انسانی را میطلبد که نه بر اساس عنصر قدرت باشد یا اقتصاد و سود. رابطه فرهنگی یک رابطه بازاری یا توتالیتر نیست چیزی است مثل مفهوم ولایت در فقه شیعی نوعی ارتباط و ارزشگذاری دوستانه و ملهم از تاثیرگذاری اندیشهها بر دیگری.
عبدالکریمی ادامه داد: در یک رابطه فرهنگی درست، فرد با حقیقتی روبرو میشود که اگزیستانس او را دچار تحول میکند و این چیزی است که در کل ساختار فرهنگ ما وجود ندارد. کار فرهنگی با جان و وجدان جامعه سروکار دارد و ابدا بروکراتیک و تکنوکراتیک نیست. دخیل کردن امر بروکراتیک و تکنوکراتیک در آن یعنی سیاستزدگی در مسئله فرهنگی و نتیجه میشود همینکه عباراتی مثل تهاجم فرهنگی، شبیخوان فرهنگی، مقاومت فرهنگی یا بسیج فرهنگی را میشنویم. فرهنگ در مقابل اجبار مقاومت میکند چون یک مقوله عینی و مستقل از سوبژه، پدیدهای مثل حجاب چرا امروز مسئله شده؟ چون نمیپذیریم جهان بر اساس میل و اراده ما نمیچرخد. تاریخ و فرهنگ هیچکدام بشرمحور و سوبژهمحور نیستند و هیچگاه تابع برنامهریزیها و آروزهای ما نبوده و نیستند. ما هدفگذاری میکنیم اما میبینیم که جامعه سر از جای دیگری درآورده و این را نمیپذیریم که همه چیز مطابق میل ما پیش نمیرود.
او تاکید کرد: سال ۵۷ هیچکس فکرش را هم نمیکرد که ایران در سال ۹۸ اینجا قرار گرفته باشد. نه اینکه بشر در وقایع تاریخ و ساخت فرهنگ و ... نقش ندارد اما اساسا خود زندگی هم بشرمحور نیست. اصرار به سوبژهمحور دیدن فرهنگ یک درک کمیک و تراژیک از آن به وجود میآورد و افرادی که پشت درهای بسته برای فرهنگ جامعه تصمیم میگیرند و از مهندسی فرهنگی حرف میزنند. تو میخواهی جامعه با حجاب باشد؟ من هم میخواهم و اتفاقا خیلی هم درست و خوب است اما فرهنگ از خواست تو تبعیت نمیکند. فرهنگ با انسان سروکار دارد و نمیتوانیم با انسان مثل اشیاء رفتار کنیم.
عبدلکریمی مجدد یادآور شد: مسئله امروز ما در حوزه فرهنگ همین است که نمیپذیریم زیستجهان انسان دگرگون شده و این نه توطئه ابرقدرتهاست نه خودفرختگی انسانها. یک سیر تاریخی است که آن را طی کردهایم. مدرنیته یک امر عارضی نیست و جهان کنونی همان جهان گذشته نیست که به مدرنیسم مبتلا شده باشد. حتی عقل کنونی هم با عقل گذشته تفاوت کرده و نمیتوان در مقابل این تفاوتها مقاومت کرد. مسئله ما همین تاخر تاریخی است و اینکه به موضوعاتی میاندیشیم و اصرار داریم که به زندگی واقعی جامعه امروز ارتباطی ندارد. عالم سنت چند قرن است که به زیر آب رفته.
این استاد دانشگاه افزود: اگر مشکل دیروز ما چگونگی سازگاری سنت و مدرنیته بود امروز خود عالم مدرن هم عالم کهنه تبدیل شده است و هرچه سخت و متصلی بود دود شده و به هوا رفته است. حتی عینیت علمی زیر سوال رفته است و اخلاق و حقیقت هم تغییر معنا دادهاند و انسانی شدهاند. انقلاب مهمی که با شبکههای اجتماعی رخ داده باعث شده انسانی ظهور پیدا کند که کاملا با انسان گذشته متفاوت است و در جهانی رسانهای و انلاین زیست میکند. این جهان طبعا ویژگیهای خودش را هم دارد. ما در این جهان نمیتوانیم با اجبار به حقیقت غیرانسانی پافشاری کنیم.
او متذکر شد: بسیاری از مشکلات امروز ما سیارهای است. هیچ امر محلی منفک از امر جهانی نیست ولی ما مسائل ایران را در پهنه جهانی بررسی نمیکنیم. احمقانه است که بیحجابی را دهنکجی به سیاست و قدرت میبینیم. هم روشنفکر ما مسئله را سیاسی میکند و هم قدرت اساسا موضوع را سیاسی معرفی میکند. ما ندای بشری را ندای الهی جا زدیم و مشخص است که این ندا استفراغ ایجاد میکند. خردی که غربیها دربارهاش میگفتند اگر با اندیشهای بتوان پاسخی به نهیلیسم نیچه داد؛ آن اندیشه؛ خرد ایرانی است.
عبدالکریمی همچنین با بیان اینکه سنت احیا شده، سنت نیست بلکه جنازه متعفن سنت است؛ گفت: اسلام بدون بعد عرفانی و حکمت و معنویت دیگر اسلام نیست؛ داعش است. ما با زبانی از فرهنگ حرف میزنیم که با جامعه ارتباط برقرار نمیکند. کتاب من به نام مشرکی در خانه پیامبر اجازه چاپ نیافت؛ چرا؟ چون میخواستم به همه بگویم که محمد(ص) عشق را میفهمید و علاقه زینب را قربانی نکرد. کتاب دنکیشوتهای ایرانی ۱۴ سال است در انتظار مجوز خاک میخورد. کتابی که اگر چاپ میشد شاید امامجمعه کازرون امروز کشته نمیشد و یک جوان دست به قتل نمیزد. اینها چاپ نمیشوند فقط چون ممکن است صدای برخی را دربیاورند.
این استاد دانشگاه گفت: این کارها نه وفاداری به دین است نه صیانت از ارزشهای ملی؛ تنها یک نوع تظاهر است. ما با یک نظام مسلکی روبرو هستیم که ترکیب نامبارکی است از تکنوکراتها، بروکراتها و خوارج. مسئله من نه سیاست است نه قدرت. من فقط میخواهم از ایمانم دفاع کنم. ما همچنین با مشکل دوقطبی اجتماعی حاد مواجهیم. از دوره ورود مدرنیته به ایران این دوقطبی بین سنت و مدرنیته وجود داشته و باعث شده از مشروطه گرفته تا نهضت ملیشدن صنعت نفت تا همین انقلاب ۵۷ خنثی شود. کشور امروز تهی شده و تصویر زشتی از ایرانیت داریم که همه میخواهند بروند اما بالاتر از همه دعوای سیاسی ایران باید بماند. باید قبول کنیم همچون فیلم چهارانگشتی ما دو فرزند داریم که با هم متفاوت هستند و نباید هیچکدام را نادیده بگیریم یا سرکوب کنیم. هر نوع حرکتی به شکاف میان این دو فرزند منجر شود محکوم است. ایران با هردوی این دو گروه ایران میشود و نمایندگی تنها یکی از آنها و سرکوب دیگری چیزی جز خیانت نیست.
نظر شما