چرا مردم به رفع نیاز خود با خرید از کتابفروشیها عادت نکنند و باز هم کتاب خود را نه از کتابفروشی نزدیک محل زندگیشان، که از نمایشگاه بخرند؟
با نزدیک شدن به روزهای برگزاری نمایشگاههای کتاب استانی، موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران برای کاهش آسیبهایی که به کتابفروشیها وارد میشود، سه راهکار ارائه داد؛ نخست اینکه کتابفروشیها مانند قبل میتوانند با بُن نمایشگاه، در روزهایی مشخص شده پیش و پس از برگزاری آن، کتاب بفروشند، اما به تازگی، دو راهکار دیگر نیز ارائه شد که بر اساس آنها، کتابفروشها میتوانند در نمایشگاه غرفهای برای تبلیغ آنچه در کتابفروشی انجام میدهند داشته باشند و همچنین میتوانند به نمایندگی از حداکثر پنج نشر، کتابهایشان را در نمایشگاههای استانی بهفروش برسانند.
اما چرا برای حمایت از کتابفروشی، باز هم از نمایشگاه کتاب کمک گرفته میشود؟ اگر ساختاری به نظر اشتباه است، چرا متوقف یا اصلاح نمیشود؟ چرا مردم به رفع نیاز خود با خرید از کتابفروشیها عادت نکنند و باز هم کتاب خود را نه از کتابفروشی نزدیک محل زندگیشان؛ بلکه از نمایشگاه بخرند؟
مفهوم کتاب در جامعه تقلیل رفته است
مفهوم نمایشگاه در ایران با انتخاب و ارزانی گره خورده است اما در بیشتر مواقع، ارزانی کالا بهمعنی بنجل بودن آن است. این شکل از فعالیت در طول سالهای متمادی، باعث شده مخاطبان نه برای خرید کتابهای از پیش تعیینشده؛ بلکه بیشتر برای یافتن و خریدن کتابهای ارزانقیمت به نمایشگاهها بروند و این یعنی مفهوم کتاب و فرهنگ کتابخوانی در جامعه تقلیل رفته است.
از طرفی ناشرها سالهاست در نمایشگاه کتاب حضور دارند و -عکس وضعیتی که برای کتابفروشان ایجاد شده- در مدت برگزاری نمایشگاه بهاندازه یکسال کار نشر، درآمد جمع میکنند. اگر کتابفروش بخواهد بهعنوان نمایندگی نشر در نمایشگاه کتاب شرکت کند، مجبور میشود سود کمتری دریافت کند و با قیمت بالاتری کتاب بفروشد. اینجا این سوال پیش میآید که چرا کتابفروشی که خود محل مناسب برای عرضه کتاب دارد و تعداد بیشتری کتاب از تعداد بیشتری ناشر در آن جمعآوری کرده است، هزینههای غرفه، نیروی فعال در آن و ... را متحمل شود و چند روزی در نمایشگاه کتاب فعالیت کند؟
کتابفروشها هم بیتقصیر نیستند
البته اگر منصف باشیم، کتابفروشها هم در شکلگیری این روند بیتقصیر نیستند. دیگر کتابفروشی، انتخاب جوانان بهعنوان شغلی تماموقت و ماندگار نیست؛ بلکه شغلی است که تنها میتوان فاصله زمانی تا پیدا کردن کار مناسب را با آن پر کرد. کتابفروشیها از فروشندگانی که میان انبوه کتابها، با شنیدن یک جمله از یک کتاب از زبان مشتری، با او همکلام میشدند و بعد از بحث و تبادل نظر، در نهایت کتابی از میان قفسهها بیرون میآوردند -گویی ذهن فرد را خوانده باشند- خالی شده است.
باوجود انبوه مشکلات اقتصادی، انتظار آرمانگرا بودنِ کتابفروش، شاید انتظار عادلانهای نباشد. بههرحال آنها هم باید برای رفع نیازهای خود درآمد کسب کنند. آنها هم میان ما، همین شرایط زندگی را که هر روز همهچیزش گرانتر میشود، تجربه میکنند.
البته این روزها شاهد گشایش نسل تازهای از کتابفروشیها هم هستیم که عمدتا در مراکز تجاری و جنبِ بازارهای پر مشتری کالاهای مصرفی، تاسیس میشوند، اما دیدگاه کسب درآمد در آنها به رویکردهای فرهنگی میچربد و دیگر اثری از کتابفروشهای قدیمی در آنها نمییابیم.
پیشتر تنها هدف کتابفروش، فروش نبود
با پذیرفتن شرایط و محدودیتهای موجود، نمیتوان همه تقصیرها را به گردن شرایط سخت زندگی انداخت. با وجود مالهای بزرگ، فروشگاههای زنجیرهای و... هنوز بقالیهای محلهها کار میکنند. اگر مشتری چند روز از آنها خرید نکند، با دیدنش جویای حالش میشوند و دلیل رجوع نکردن به آنها را میپرسند. آیا کتابفروشان ما چنین رفتاری با مشتریان خود دارند و آداب مشتریمداری را آنطور که بایدوشاید رعایت میکنند؟ نه تنها برای مخاطبان کتاب، کتابفروشیها یکسانسازی شدهاند؛ بلکه کتابفروشها هم به مشتریهای خود مانند سابق دقت نمیکنند. کتابفروشی که با مشتری خود بیگانه است، نمیتواند در شرایط سخت از او انتظار حمایت داشته باشد.
شکلگیری اعتماد میان مخاطب و کتابفروش، شاید مسالهای در حال فراموشی است. فقط تعداد کمی از کتابفروشیها هستند که کتاب را هر چقدر هم در کتابفروشی بماند، به قیمت پشت جلد میفروشند؛ اما بسیاری بهسادگی و البته بهحق، لیبلی به معنی افزایش قیمت بر پشت جلد کتاب میچسبانند؛ ولی آیا به تاثیر روانی این کار بر ذهن افراد فکر میکنند؟ آیا کتاب کاملا به کالا تبدیل شده است؟ پیش از این بودند کتابفروشانی که کتاب را به فرد میدادند تا بخواند و اگر کتاب مورد علاقهاش بود، بعدها به کتابفروشی رفته و پولش را پرداخت کند. همچنین بودند کتابفروشانی که نه با هدف فروش؛ بلکه برای ایجاد فضای گفتوگو درباره یک کتاب با مخاطب به بحث مینشستند.
تشدید نگاه کالایی به کتاب
نمایشگاه با مفهوم کنونی، رویدادی است که طی سالها فعالیت با سبک و سیاق فروشگاهی، در ذهن مردم جای گرفته است، مفهومی بهخودی خود موجب نابودی کتابفروشان میشود. جالب اینجاست که برای اصلاح و بهبود شرایط کتابفروشیها، بهجای ایجاد شرایطی برای جذب مردم و عادت دادن آنها به حضور در کتابفروشی، تلاش میشود تا کتابفروشها را به نمایشگاههای کتاب جذب کنند؛ عملی که کالایی شدن کتاب را تشدید میکند. با این شرایط، کتابفروشیها حکم پهلوانپنبههایی را خواهند داشت که اگرچه با حضور چندروزه در نمایشگاههای کتاب، درآمدی ناچیز بهجیب زدهاند، اما در برابر مشکلاتی نظیر کاهش مراجعهکنندگان به کتابفروشی و افت فروش سالانه، سرنوشتی جز زمین خوردن و شکست ندارند.
نظر شما