فرید آندستا؛ نمایشنامهنویس علمی جزو آن دسته از هنرمندانی است که چند سالی میشود با محوریت علم به ادامه فعالیتهای خود بر صحنه پرداخته است وی در نمایش «سندرم سفاشی» به موضوع سرطان پرداخته و در نمایشی دیگر به بررسی علتهای بیماری پروانهای پرداخته است. وی در گفتوگو با خبرنگار ایبنا شرح مفصلتری از اهداف خود در نمایشنامههای علمی داده است. شرح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
تئاتر را از چه سالی شروع کردید و علت توجه شما به نمایشنامه علمی چه بوده است و در حال حاضر جایگاه نمایشنامه علمی در عرصه نمایش ایران کجاست؟
با توجه به اینکه از سنین کم نوازندگی موسیقی را آغاز کردم، زمانی که وارد عرصه تئاتر و نمایش شدم، موسیقی در صحنه هنر اصلی من بود تا اینکه پس از گذشت چند سال تصمیم گرفتم کارگردانی و نویسندگی را تجربه کنم. به اعتقاد من تئاتر بستر مناسبی میتواند برای اشاعه برخی اطلاعاتی باشد که تاکنون به مخاطبان داده نشده است. در واقع در عرصه هنر باید یک هدف خاص داشت و یک هنرمند باید زمینه فعالیت ویژهای برای خود انتخاب کند. همواره هنرمند باید در هنرش حرفی برای گفتن داشته باشد؛ به همین دلیل در حرفه نمایشنامهنویسی و کارگردانی هدف من این بود که حرفی بزنم که تاکنون زده نشده است و کمتر کسی به آن پرداخته است. نمایشنامههای متنوع با جهتگیریهای اجتماعی و ادبی زیادی در سالهای اخیر نوشته و روی صحنه رفتهاند؛ اما میتوان گفت نمایشنامههای علمی رویکرد جدید و نویی است که به تازگی در عرصه تئاتر ایران جا بازکرده و به آرامی مورد توجه واقع شده است.
با وجود نمایشنامههایی درباره تئوریهای فیزیک و دیگر شاخههای علمی چرا به نگارش آثاری درباره بیماریها پرداختید؟
همیشه ذهن من درگیر مسئله بیماری به ویژه بیماریهای خاص و نادر بود و همواره این موضوع را در ذهن داشتم که اگر نسبت به تمامی بیماریها اطلاعات کافی داشته باشیم، میتوان از ابتلا به آن به راحتی پیشگیری کرد و شاید جامعه سالمتری از این نظر خواهیم داشت؛ همچنین اگر درمان به موقع باشد از شمار زیادی از افرادی که مرگ ناشی از درمان دیرهنگام داشتند کاسته خواهد شد. اینکه چه عواملی باعث تشدید بیماری شده است یکی دیگر از موضوعات مهمی است که از دغدغههای من به حساب میآیند.
نمایش «سندرم سفارشی»، تقریبا جزو اولین نمایشنامههای علمی بود که درباره بیماریها نوشته شده است. ابتدا میخواهم علت نامگذاری این نمایشنامه را شرح دهم، در کادر درمان بیمارستان اگر یکی از همکاران، بیمار شود و به صورت سفارشی درمان شود؛ به آن در اصطلاح سندرم سفارشی میگویند. در نمایشنامه «سندرم سفارشی» که یک سال پیش آن را نوشتم روند داستان بهگونهای زندگی یک پرستار بیمار را روایت میکند که بعد از چندین سال فعالیت در محیط بیمارستان دچار سرطان تیروئید میشود و به اشتباه غده پاروتیروئید به جای غدهای که درگیر سرطان بوده است از سوی پزشک همان بیمارستان تخلیه میشود و این بیمار علاوه بر سرطان درگیر مشکلات جسمی ناشی از این درمان اشتباه میشود. در این نمایشنامه من توجه ویژه به پیشگیری از سرطان و درمان به موقع این بیماری کردم. بسیاری از افراد با سهلانگاری در روند درمان خود یا با پیش پا افتاده دانستن مشکلات جسمی از طول عمر خود میکاهند. پارامترهای زیادی برای ابتلا به بیماری وجود دارد. برای مثال افرادی که در تهران زندگی میکنند طبیعتا به علت آلایندگیها محیطزیست ناسالمتری دارند به همین دلیل احتمال ابتلا به این بیماری شاید در شهرهای بزرگ بیشتر باشد و به نوعی اطلاعرسانی در این موارد میتواند دارای اهمیت باشد.
کمی درباره نمایشنامه «آغوش پروانهها» بگویید.
همانگونه که پیشتر هم اشاره کردم هدفم آگاهی درباره بیماریهاست. ایبی بیماری تقریبا ناشناختهای برای مردم است، بیماریهایی مانند سرطان جزو آن دست بیماریهایی هستند که صحبتهای زیادی درباره آن شده و تقریبا انواع آن برای تمامی مردم جهان شناخته شده است؛ اما ایبی بیماری است که هر فردی نمیداند چیست، حتی در تهران هم شاید از هر صد نفر بگوید که ایبی چیست؟ عمق قضیه در ازدواجهای فامیلی است؛ اینکه از نسلی به نسل بعدی تغییر ایجاد میکند. تاکنون از بیماریهایی که حاصل ازدواجهای فامیلی بودند نسبت به ایبی بیشتر صحبت شده بود. در حقیقت ایبی بیماری است که اگر حاد باشد فرد بیمار نهایتا تا ده سال زندگی میکند و اگر مزمن باشد فرد حتی تا 30 الی 35 سالگی هم زندگی کرده است و اینکه در ایران حدود هفتصد نفر بیمار ایبی داریم که شناسایی شدند و نزدیک به شش یا هفت سال است که این بیماری دارای انجمن شده و اطلاعرسانی بیشتری درباره آن انجام شده است.
همانگونه که اشاره کردم نمایشنامههایی که درباره بیماریها وجود داشته باشند تعداد بسیار کمی دارند و درباره ایبی هم که اصلا نمایشنامهای نبوده است. بسیاری از افراد ندانسته با مشکلاتی مواجه میشوند که اگر اطلاعات اندک درباره آن داشتند شاید با این مشکلات مواجه نمیشدند. نمایشنامه علمی در ایران مسیری جدید است که برای نویسندگان جای کار بسیاری دارد و میتوانند سکوهای جدیدی از هنر و علم را فتح کنند و پیوند میان علم و هنر را موجب شوند.
روند به اجرا درآمدن این نوع نمایشنامهها چگونه است؟
اولین فرایند بعد از نوشتن طرح این است که اطلاعات درج شده در نمایشنامه توسط کارشناسان علمی فیلتر شود. معمولا در نمایشنامههای علمی سراغ اشخاصی میروم که خودشان درگیر این موضوع هستند. طی گفتوگو با بیماران به نوعی تحقیق و پژوهش میکنم که اطلاعاتی که میخواهم در نمایش به مردم بدهم اشتباه نباشد یا دچار سوء برداشت نشوند. در مورد اینکه نمایشنامه چگونه در صحنه به اجرا درمیآید و به بازی بازیگر تبدیل میشود، باید بگویم زمانی که نمایشنامه را مینوشتم تمام پردهها را در ذهن تصویرسازی میکنم و همیشه صحنهای میان پزشک و بیمار در نمایشنامه میآورم که در این قسمت اصلیترین اطلاعات علمی به مخاطب داده میشود. بنابراین اگر مخاطب نقش پزشک را نبیند اطلاعات علمی را باور نمیکند به همین دلیل همیشه نقشی برای پزشک در نمایشنامههایم در نظر گرفته میشود. به اعتقاد من باید قصه به نوعی پیش رود که در لابه لای داستان اطلاعات به مخاطب داده شود به همین دلیل همانگونه که اشاره شد همیشه در صحنه میانی نمایش اصلیترین منبع اطلاعاتی یعنی همان نقش پزشک را جای میدهم. در کارگردانی همیشه به این فکر میکنم که حتی اگر یک نفر ذهنش درگیر این شود که چرا بیماریها اتفاق میافتد من به نتیجه دلخواه خود رسیدهام. نمیتوان انتظار داشت که مخاطبان نمایش به دلیل کسب اطلاعات به دیدن نمایش میآیند اما این که در بستر تفریح اطلاعاتی را هم کسب میکنند این اطلاعات کارگر اصلی واقع میشود.
در اجرای نمایش «سندروم سفارشی» بسیاری از افرادی که نمایش را دیدند خواهان دریافت اطلاعات بیشتری از بیماری بودند تا برای پیشگیری و حمایت از بیماران فعالیتی را آغاز کنند. هدف اصلی من این است که در درجه اول به بیماران امید به زندگی دهم که با وجود بیماری زندگی ادامه دارد. در مرحله اول هدف، بیمار است؛ اینکه بداند بیماری چیست و چه رفتاری میتواند با آن داشته باشد و در نهایت حس روحیهبخشی را دریافت کند؛ در واقع به نوعی در نمایشنامههای علمی خواهان آموزش نحوه جنگیدن با بیماری هستم اما به هر حال برخی بیماریها هم هستند که اصلا راهی برای درمان قطعی آنها وجود ندارد به همین دلیل بیمار به روحیه بیشتری برای داشتن کیفیت بهتر زندگی نیازمند است که باید این را با دیدن نمایش یا با خواندن نمایشنامه دریافت کند. داستان نمایشنامه ایبی جریان خانوادهای است که فرزند آنها حاصل ازدواج خانوادگی است. در این داستان ابتدا فردی نشان داده میشود که ذهنش درگیر بیماری است و در ادامه مرحله به مرحله برای مخاطب شناخته میشود.
فرزندانی که حاصل ازدواج خانوادگی هستند و ایبی دارند؛ هم نیاز به کمک مالی و هم روانی دارند. این افراد نه تنها جسم زخمی بلکه روح زخمی هم دارند به اعتقاد من روح زخمی آنها پا به پای جسمشان نیاز به درمان دارد، چراکه باید تحمل بیماری را داشته باشند. از عناصری که میتواند اطلاعات بیشتری به این افراد بدهد، محتوا و کتاب است. کتابها نقش بسیار مهمی در نگارش این نمایشنامهها دارند به همین دلیل در قالب قصه تمامی اطلاعات روایت میشوند و بستری که در آن جریان مییابد کاملا ادبی است. هدف این است که مخاطب نسبت به موضوع نمایشنامه حساس شود و به سادگی از مسئله عبور نکند.
حرف آخر
دلم میخواهد بگویم کاش هیچ جایی از زمین هیچ بیمار و بیماری وجود نداشت و همه جا سرشار از سلامتی و مهربانی بود که دور از واقعیت است اما میشود بخشی از آن را آرزو و عملی کرد. نوشیدن یک فنجان چای و یک گپ و گفت دوستانه با افراد بیمار دلداری و دلگرمی وصف ناپذیری میدهد و برایشان القا میشود که همچنان وجود دارند همچنان زندگی جاریست و باید برای آن تلاش کرد و جنگید چه بسا افرادی در سطح همین جامعه خودمان هستند که با روحیه بالا بیماریهای سختی را به سلامت پشت سر گذاشتهاند. بنابراین از تمامی افراد جامعه تقاضا دارم بیماران را فراموش نکنند.
گفتنی است نمایش «آغوش پروانهها» به نویسندگی و کارگردانی فرید آندستا روزهای دهم و یازدهم آبان ماه در سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای فردوس به روی صحنه خواهد رفت.
نظر شما