پندهایی که فردوسی در خلال شاهنامه به خوانندهاش میدهد، محدود به حد و مرزی نیست و هنرش عالمگیر است. همین ویژگیها، «شاهنامه» را که یک حماسه ملی و تاریخی ایرانی است، از مرزهای زادگاهش عبور داده و شکوهش نه فقط زبان فارسی را به وجد و ستایش برانگیخته، بلکه بسیاری از غیرفارسیزبانان و خاورشناسان اروپایی را به عظمت او به اعتراف واداشته است و گاه حماسههایی شبیه به آن در غرب سروده شده است. حال سوال این است که نظر غربیها نسبت به شاهنامه چیست؟ چقدر منظومههای حماسی دنیا تحت تاثیر شاهنامه بودهاند؟ شاهنامه در کدام کشور غربی بیش از همه استقبال شده؟ و چندین سوال دیگر که برای رسیدن به پاسخ آنها با مریم برزگر، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی و نویسنده کتاب «طلوع شاهنامه در غرب» -که به تازگی از طرف نشر «نگاه معاصر» منتشر شده- گفتوگویی داشتیم، که خواندن آن خالی از لطف نیست.
در ابتدای سخن ابتدا مختصری از کتاب «طلوع شاهنامه در غرب» بگویید و اینکه چه چیزی شما را به انجام این پژوهش و نهایتا نگارش این کتاب رساند؟
از دوره کارشناسی ارشد، به ادبیات تطبیقی علاقهمند شدم و دوست داشتم ببینم ادبیات غرب تا چه حد تحت تأثیر ادبیات شرق بوده است. در مورد حافظ و تأثیرپذیری ادبیات غرب از حافظ و دیگر شاعران ایرانی، کارهای تحقیقاتی انجام دادهام که برخی مقالات در مجلههای ادبی منتشر شدهاند. مثلا کتاب «حافظ در آن سوی مرزها» به همراهی دکتر اسماعیل آذر در انتشارات سخن به چاپ رسیده است.
در بزرگداشت مقام حکیم فردوسی در سال 1390 که توسط باشگاه فرهنگیان ایران در امارات متحده عربی برگزار شد، مقالهای درباره تأثیر فردوسی بر شاعران اروپایی ارائه دادم، که انگیزه شناخت ادبیات حماسی جهان و مقایسه آنها با شاهنامه را در من به وجود آورد؛ که بخشی از همین کتاب به حساب میآید. بعد اشعاری را که در ادبیات انگلیس، فرانسه و آلمان تحت تاثیر شاهنامه سروده شده بود، پیدا کردم و متوجه شدم خیلی از شاعران اروپایی مانند «ماتیو آرنولد» منظومههایی را با الهام از شاهنامه سرودند. این انگیزه در من ایجاد شد، که این کار را ادامه دهم و خوشبختانه حاصل آن همین کتابی است که در انتشارات نگاه معاصر به چاپ رسیده است.
مریم برزگر
با توجه به تحقیقی که انجام دادهاید، به نظر شما نوع حماسه شاهنامه و اسطورههایی که در شاهنامه پرداخته شده، به لحاظ ساختار و معنا به کدام یک از آثار حماسی معروف دنیا شبیه است؟ به عبارت دیگر اسطورههایی که در شاهنامه کار شده، در کدام حماسه معروف دنیا به همین شیوه کار شده است؟
پاسخ این سوال به بخشی از کارهای تحقیقی من و حوزه تدریسم برمیگردد. من در کلاسهای «ادب فارسی در ادبیات جهان» همیشه بخشی از کلاس را به شاهنامه اختصاص دادهام. در این کلاسها دانشجویان با منظومههای حماسی جهان آشنا میشوند. بعد آنها را از نظر ساختار و معنا با شاهنامه مقایسه میکردیم که ببینیم از نظر ساختار شخصیتها، انگیزه جنگها و مسائل اخلاقی، شاهنامه در چه حد است و بقیه آثار حماسی جهان در چه حدی هستند.
هربار که این آثار را از نظر معیارهای حماسی همانند روئینتنی، جنگها و مبارزات و حتی شخصیتهای اساطیری بررسی میکردیم، با نظرسنجی از دانشجویان به این نتیجه میرسیدیم که واقعا شاهنامه یک شاهکار حماسی است. چون از نظر اخلاقمداری نسبت به دیگر آثار حماسی معروف جهان، در درجه اول است. مثلا اگر «ایلیاد و ادیسه» هومر، شاعر یونانی را با شاهنامه مقایسه کنیم، متوجه میشویم که جنگها اکثرا بر سر موضوعات بیپایه و اساس شکل میگیرد. مثلا جنگ خدایان با یکدیگر و حسادتهایی که خدایان با یکدیگر دارند، یا دلیل جنگ «تروا»، بر اثر دزدیده شدن بانویی به نام «هلن» است، ولی در شاهنامه غالبا محرک جنگ حس افتخار، عشق آزادی و یا حس انتقام و کینخواهی است. شاهنامه اخلاقمدارترین منظومه حماسی جهان است.
در شاهنامه اولا که همه چیز براساس توحید و یگانهپرستی است و چند خدایی معنایی ندارد. اهورامزدا به عنوان داور مطلق است که فره ایزدی خود را به هرکسی که بخواهد عطا میکند و به محض بروز خطا یا گناهی عظیم باز میستاند. از طرفی جنگهای شاهنامه اکثرا بر پایه موضوعات اساسی مثل حفظ وطن، نام، شهرت خانوادگی و حتی حفظ پادشاهی است، که نماینده وحدت یک کشور محسوب میشود و برای دفاع از شرف یک کشور شکل میگیرد. ما در هیچ جای شاهنامه مسائل غیر اخلاقی یا روابط غیرمشروع نمیبینیم. فردوسی تنها راه سعادت و نیک نامی افراد بشر را تهذیب اخلاق میداند، زیراکه اگر همه مردم جهان پاکدامن و پسندیده خوی باشند جنگ و جدال، خونریزی و آدمکشی، دورویی و نفاق، کینه و نفرت و... ازبین میروند. عشقهایی که در شاهنامه مطرح میشود، عامل بهوجود آمدن پهلوانان یا شاهزادههایی است، که باعث حفظ کشور میشوند.
یا مثلا در کل شاهنامه یک زن بد میبینیم، آن هم «سودابه» است، که باز فردوسی ایرانیان را از او تبرئه میکند که آن زن اصالتا ایرانی نیست. کاووسشاه زمانی که در هاماوران بود، با سودابه آشنا شد و او را به ازدواج خود درآورد و بعد به ایران آورد. یعنی همه روابط چارچوب دار هستند. و اگر اتفاقی افتاد و این زن عاشق سیاوش شد و باعث جنگی شد که خون سیاوش در آن ریخته شد، دلیل آن یک زن نجیب ایرانی نبود؛ بلکه هوسرانی یک زن بیگانه بوده است. هر چند که نباید تعصبآمیز صحبت کرد، اما فردوسی به ایرانیها ارج مینهد و آنها را انسانهایی اخلاقمدار، دارای پیشینه فرهنگی و وطندوست معرفی میکند؛ که در مقایسه با دیگر آثار حماسی دنیا، جای بسی افتخار دارد که ما چنین منظومه حماسهای داریم.
از نطر من حماسهای که بیشترین شباهت را با شاهنامه دارد، «رامایانا» و «مهابهاراتا»، حماسههای هند باستان هستند. چون افزون بر اسطورهها، به عنوان دایرهالمعارف فرهنگ هندو نیز شهرت دارد. و سرودن این دو منظومه بزرگ کار یک نسل نیست. از نظر حجم و اینکه سلسله دودمان هندیها را به تصویر میکشد، قابلیت برابری با شاهنامه را دارد؛ ولی بقیه منظومههای حماسی، اکثرا داستان زندگی یک شخصیت هستند. در شاهنامه عقیده ایرانیها درباره آفرینش جهان، پیدایش گیاه و جانور، کوشش انسان برای تهیه خانه و اهلی کردن جانوران و ... مطرح میشود. پادشاهیها و جنگهای پهلوانان برای حفظ وحدت کشور و وحدت خاندان و نژاد ایرانی بوده است. در شاهنامه انسان در محور قرار دارد و مسئول اعمال و کردار خویش است. انسان با خرد و دانش خود میتواند مسیر زندگی خود و پیرامونش را دگرگون کند، زیرا که او اشرف مخلوقات است.
در حماسههای مختلف دنیا معمولا برخی کاراکترها یا اسطورهها به نوعی روئینتن هستند؛ از این نظر شاهنامه به کدام حماسه دنیا شبیهتر است؟
میل به نامیرا بودن و جاودانگی در تمام اسطورههای ملل مختلف وجود دارد که دلیلی برای بیزاری انسان از مرگ است. در اولین حماسه بشری، یعنی حماسه «گیلگمش» این میل به جاودانگی را میبینیم. گیلگمش بعد از اینکه دوستش، «انکیدو» کشته میشود، دچار ترس از مرگ میشود و به دنبال یافتن گیاه جاودانگی، راهی سفر میشود؛ در پایان متوجه میشود که آرزوی زندگی جاوید داشتن، بیهوده است و تنها نام نیک است که جاوید میماند. در اساطیر، روئینتنی ریشهای کهن دارد و کنایه از آرزوی بشر به آسیبناپذیر بودن و بیمرگی و عمر جاویدان است. شخصیتهایی چون «اسفندیار» شاهزاده ایرانی، «آشیل» پهلوان یونانی، «زیگفرید» قهرمان ژرمنی، از این رویینتنان هستند. از آنجا که هرکس به دنیا میآید، دیر یا زود باید بمیرد؛ آرزوی زندگی جاوید داشتن بیهوده است. در تمام اسطورههای رویینتن نیز نقطهای آسیبپذیر وجود دارد، که در واقع دریچهای به سوی مرگ است. جاودانگی از نظر حکیم فردوسی فقط به جای ماندن نام نیک از انسان است.
بله صددرصد. «نولدکه» خاورشناس آلمانی و پژوهشگر فردوسیشناس، درباره شاهنامه گفته است که: «این یک حماسه ملی چنان با عظمت است که هیچ ملتی در روی زمین نظیر آن را ندارد». چرا که تمام آن معیارهایی که آثار حماسی قبل از شاهنامه داشتهاند، در شاهنامه به چشم میخورد. شاهنامه یک حماسه طبیعی است و داستانهای آن سینه به سینه از پدران برای فرزندان در طی هزاران سال نقل شده و بالاخره شاعری توانمند این داستانها را به نظم کشیده، تا برای ملت بعد از خود به جای بگذارد. بنابراین میتوان گفت که فردوسی شاهکاری آفریده، که نهتنها فارسیزبانان را به وجد و ستایش درآورده، بلکه بسیاری از غیرفارسیزبانان و مستشرقان نیز به عظمت شاهنامه معترفند، زیرا که شاهنامه آیینه ایست که بیانگر روح ملیت ایرانی است.
طبق فصل آخر کتاب «طلوع شاهنامه در غرب» که به بررسی شاهنامه در کشورهای مختلف اختصاص یافته، بفرمایید که شاهنامه به کدام کشورها زودتر وارد شده و در کدام کشورها بیشتر استقبال شده است؟ دلیل این استقبال چه بوده است؟
شاهنامه در آلمان زودتر از بقیه کشورهای اروپایی مطرح شد و آلمانیها پیش از بقیه موفق به ترجمه کامل شاهنامه شدند، ولی فرانسویها بهترین ترجمه را از شاهنامه به دست دادند. ترجمهای که «ژول مول» از شاهنامه به نثر فرانسوی انجام داد، باعث تأثیرپذیری شاعران و نویسندگان فراوانی در سراسر اروپا از داستانهای شاهنامه شد. ژول مول همچون فردوسی چهل سال از عمرش را صرف ترجمه شاهنامه کرد و توانست شاهنامه و فردوسی را آنطور که شایسته است به کل جهان بشناساند.
در پایان اگر نکته یا سخنی لازم به ذکر میدانید، بفرمایید.
به عنوان یک پژوهشگر ادبیات، امیدوارم که مردم ایران زمین نیز چون اروپاییها که قدر آثار ادبی ما را میدانند، به شاهکارهای ادب فارسی اهمیت دهند. آنها را بخوانند و بهره و لذت ببرند و همینطور از نکتههای اخلاقی که فردوسی، شاعر اخلاقمدار ما در شاهنامه مطرح کرده، در زندگیشان بهرهمند شوند.
نظر شما