فریبا چلبییانی داستانهای مجموعه «بیمقصد» را داستانهایی با تنوع سوژه و با زاویه دید و فضاهای متفاوت روایت میداند، او در این باره یادداشتی نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
داستانها از بیمقصد شروع شده و در زمین آبستن پایان مییابند. موضوعات داستانی نویسنده با زندگی مردم عادی عجین هستند. مثلا از راوی مردهای که زندگیش را برای خواننده روایت میکند، فرض کنید تا روایت دختری که عاشق روبانهای بسته مادرش بر موهای بافته شدهاش است و همیشه منتظر خبرهای خوش است که روزی میشنود...
داستان اول کتاب «بیمقصد» نام دارد و داستان سفر است. داستان زنی حین سفر با قطار، او دیالوگهای مسافرانی را میشنود که هرکدام گمشدهای دارند. اکثر داستانهای این مجموعه بر مفاهیم گمشدگی و گم گشتگی، مرگ و فقدان، حسرت، انتظار و اندوه اشاره دارد. از جمله به داستانهای «بیمقصد»، «من یکبار چیده شدهام»، «روبان»، «از فیروز تا فیروزه»، «به رنگ سفال» و «خط مبهم درختان تبریزی» و... میتوان اشاره کرد.
داستان «من یکبار چیده شدهام.» یکی از داستانهایی است که راوی با مرگ خویش به جبر و سرنوشتی که نمیتواند قبول یا تحملش کند، پایان میبخشد. داستانی که مولفههای ناتورالیستی را درخود دارد.
«به رنگ سفال» اشاره به عشقی بیفرجام و دروغین و حتی میتوان گفت تاحدی ذهنی راویتگر است که در قالب نامه خطاب به عزیزه جان مینویسد. داستان «از فیروز تا فیروزه» اشاره به موضوع جانبازان (دوران جنگ ایران و عراق) است که بعد سالها عواقبی که بر جای میگذارد؛ دارد و بر عشق دو فرد به همدیگر، عشق فرزند به پدر و پدر به فرزند میپردازد.
داستان «روبان» که اشارهای است به عشق دوران اواخر نوجوانی و پنهانکاری و دروغ.
داستان «خط مبهم درختان تبریزی» از ذهن آشفته زنی روایت میشود که منتظر آیت و مادرش است.
چیزی که در داستانهای آرزو اسلامی بیشتر میتوان دید و خواند این است که انگار داستانها با نقاشی در همآمیختهاند. وهم و خیال و تصاویر رئال را گویی با جادوی کلمات برای خواننده نقاشی میکند. برخی داستانها پر از رنگ و بو هستند. (ملافههای گِلی و سفید، روبانهای رنگی، روسری سفید و موهای سفید و... بوی گل محمدی، بنزین، بوی خون و...)
در خاتمه مجموعه داستان بیمقصد، درواقع مقصد و خانه دل خوانندگانی است که علاقهمند به داستان، قصهگویی و داستاننویسی هستند.
نظر شما