جباررحمانی میگوید: اگر به احادیث شیعی نگاهی داشته باشیم، همه احادیث در باب عزاداری، بیانگر موقعیتی هستند که یک مومن با خانواده خودش در روز عاشورا باید عزاداری کند.
وقتی بحث جامعهشناسی عزاداری و تحریفات عاشورا به میان میآید باید میان واقعه عاشورا و فرهنگ عاشورا تفکیک قائل شویم. علاوه بر این جامعهشناسی تحریفات عاشورا، یعنی علل یا دلایل اجتماعی وجود دارند که سبب میشوند کنشگران دست به تحریف عاشورا بزنند. این دلیل یا دلایل آیا همیشه یکسان هستند یا در طول تاریخ و بنا بر شرایط و مناسبات اجتماعی هر دوره تغییر میکنند؟
اصولا طرح مسئله تحریفشناسی در عاشورا، یک مسئله نامناسب و شاید بیموقع در مطالعات علمی حول عاشورا بود. مسله تحریف، مسئلهای برخاسته از گفتمان دینداران است که تفکیک بین دین اصیل و دین غیراصیل برای آنها مهم است. آیینهای عاشورایی به دلیل آنکه اصولا بعد از شهادت امام و توسط فرهنگهای مختلف شیعی ساخته شدند، نه یک اصل ذاتی در دین، بلکه یک فرم فرهنگی متناسب با بسترهای مختلف جوامع شیعی بودند. به همین سبب نمیتوان به سادگی یک امر فرهنگی را مبنای قضاوت کلامی و الهیاتی قرار داد و حکم به تحریفش داد.
برخی این شبهه را طرح میکنند که چرا فرهنگ شکل گرفته حول واقعه عاشورا از جمله عزاداریهای آن تا این حد به یک آیین کارناوالی مبدل شده است؟ ریشه اینکه حتی روایتهای صورت گرفته از رویداد عاشورا را نیز بعضا دستخوش تغییرات کرده کجاست و چقدر ناشی از تلاش برای اسطورهسازی صرف از بانیان این واقعه است بدون توجه به چارچوبهای تاریخی اجتماعی آن؟
ایده کارناوالی شدن عزاداری هم یک تعمیم نامناسب، زودهنگام و عجولانه بود که متاسفانه در فضای نقد و آسیبشناسیهای دروندینی هم رواج یافت. به عبارت دیگر، گزارهای شبهعلمی بود که در اصل زیربنایی از روشنفکری دینی در نقد دین عامه داشت. اصولا آیینهایی مانند عزاداری محرم، مرزهای ثابت و خشکی ندارند، بلکه عمیقا درونمایهها و دلالتهای فرهنگی دارند. به همین سبب تغییرات شرایط اجتماعی منجر به تغییرات آنها شده و نسلهای جدید شیوههای جدیدی را در امتداد شیوههای سنتی ایجاد کردهاند، زیرا هم تصور آنها از مقدسات عوض شده و هم شیوه بیان این تصورات. اصولا آیینها در بطن خودشان منظومهای از فرمهای رفتاری و عقاید و اساطیر مقدس را دارند. به همین دلیل استفاده از مفهوم اسطورهسازی که بار معنای منفی دارد، اینجا کاربردی ندارد، زیرا اسطورهها در اصل عقاید مردمان هستند که در سنتهای علمی آنها را اسطوره نامیدهاند.
برای بررسی فرهنگ عاشورا نیاز داریم تا روند تاریخی منجر به شکلگیری این فرهنگ را نیز بررسی کنیم و اینجا پای انواع حکومتهای شیعی از مصر و مراکش گرفته تا ایران نیز که در شکلگیری این فرهنگ دخیل بودهاند به میان میآید؛ تاثیر حکومتهای شیعی در این کنشزدایی از تقابل با ظلم و ارائه تصویری مظلومانه یا نهایتا فرابشری از بانیان عاشورا چگونه با آنچه که امروز به عنوان تحریف فرهنگ عاشورا میشناسیم قابل توضیح و تفسیر است؟ اساسا نقش حکومتها در شکلدهی فرهنگ عاشورا بیشتر بوده یا مردم و شرکتکنندگان در این مراسمها؟
اصولا بسط و توسعه سنتهای عاشورایی محصول حکومتهای شیعی بوده است. اگر چه سنتهای شیعی روحیه حکومتستیزی در آیینهای عاشورایی را به دیگریها و سایر حکومتها معطوف کردهاند، اما از جهت دیگر همین حکومتها بودند که انواع زیادی از آیینهای شیعی را ابداع کردند. همین حکومتها بودند که با حمایت از جماعتهای شیعی زمینه توسعه و فربه شدن و افزوده شدن آیینهای شیعی را ایجاد کردند. در دهههای اخیر ما شاهد انفجار آیینهای مذهبی بودیم.
اصولا آیینهای عاشورایی ذیل حکومتهای شیعی، اندکی ملایمتر و درونگرایانهتر شدهاند و این طبیعی است، اما مسئله آیینهای عاشورایی بیش از آنکه علیه حکومت باشد، مکانیسم اجتماعی و مذهبی است که از طریق آن جامعه شیعی برساخته شده و هویت آنها بازتولید میشود و زمینه اصلی شکلگیری صورتبندی دینداری مومنان فراهم میشود. لذا پیاممحوری آنها حسب آنچه که در اجرای آیینها و شعائر عاشورایی دیده میشود، ایمان شیعی است، نه ظلمستیزی. اما وقتی تشیع در دوره مبارزههای سیاسی، بر روایتهای سیاسی و ضدقدرت از عاشورا تاکید میکند و موقعیت مسلط در جامعه را دارند، اصولا ملایمتر شده و روایتهای آرامتری را بیان میکنند. لذا آرام شدن روایتهای عاشورایی و درونگرا و شبه عرفانی و شورانگیز شدن آنها، لزوما حاصل مداخله دولت نیست، بلکه متناظر است با شرایط زندگی مومنان شیعی که در تضاد با قدرت نبوده و آرام و ملایم هم زندگی میکنند.
وقتی از تحریف یک رویداد معنوی حرف زده میشود بیشک آسیبشناسی خرافه نیز باید مورد توجه قرار داشته باشد، بهویژه آنکه مرز خرافه با معنویت بسیار باریک بود و گاه به تبع شرایط و اقلیمی که در آن زندگی میکنیم، خرافه و معنویت جابجا میشوند. اگر قبول کنیم بسیاری از باورهای ما علت دارند، نه دلیل؛ دلیل ورود تحریف به فرهنگ عاشورا که این روزها بعضا صدای بسیاری از علمای دینی را هم درآورده کجاست و واقعا چرا با وجود اینکه خیلیها تلاش دارند درباره تحریفات روشنگری کنند، ولی وضع هر روز بدتر میشود؟
باز هم تاکید میکنم، مسئله خرافه و تحریف، مسئله گفتمانهای مسلط و گفتمانهای فرودست دینی است. اصولا گفتمانهای مسلط یا گفتمانهای دینی مدعی حقیقت و اصالت، فرمها ایدههای سایر گفتمانهای دینی را یا تحریف یا خرافه یا باطل میانگارند. لذا بحث بر سر آنها هم یک بحث دروندینی است. که من وارد این بحث نمیشوم که در حیطه تخصص علمای دین است. اما از دید علوم اجتماعی همه آیینهای ثانویه که بعدها توسط مومنان در طی تاریخ ساخته شدهاند، متناظر با شرایط زندگی و فرهنگ مومنان هستند. اگر امر فرهنگ ما خرافه است، امر فرهنگ شما هم میتواند خرافه باشد.
آیا امروزه میتوان از نوعی کالاییسازی مناسک مربوط به عزاداری و فرهنگ عاشورا سخن گفت؟ به طور مثال هیئتهای عزاداری و مداحان لاکچری با دستمزدهای بسیار بالا را شاهد هستیم که به نوعی برند تبدیل شدهاند؛ یا مثلا میبینیم در فواصل بسیار کوتاهی به اندازه یک کوچه دو هیئت اعلام موجودیت میکنند؛ این تلاش برای برندسازی توسط فرهنگ عاشورا و عدم توانایی جمع شدن با تعداد بیشتری زیر پرچم امام حسین (ع) چه میزان با تحریفات این فرهنگ گره خورده و این کالاییسازی چه نقشی در این اتمیزهشدن هیئتهای عزاداری دارد؟
مسئله برند شدن، صرفا ناشی از موقعیت جامعه سرمایهداری نیست در دورههای قبل هم مداح یا میزعزای پایتخت شدن یک برند بود و موقعیت مادی و اجتماعی بالایی فراهم میکرد و برسرش رقابت بود. مسئله این پولهایی که وارد سنتهای عزادرای شده، بخشی ناشی از نوکیسگی اعضای این هیاتها و پولهای فراوانی است که طی این دهههای اخیر به واسطه اقتصاد رانتی ایران، نصیب آدمها شده است. اصولا در هیاتهای سنتی و به اصطلاح اصیل و ریشه دار، نه مداحش پولی میگیرد و نه روضه خوان و نه منبری. در هیاتهای فرعی است که پول مبادله میشود و کسری اصالت و تاریخ مجلس روضه را با صرف مال جبران میکنند. ضمن اینکه از گذشته پاکتی به رسم هدیه داده میشد، اما محتوای پاکت به دست صاحب مجلس و حسب وسع آن بود، نه آنکه واسطههایی این نرخها را همانند امروز تعیین کنند.
ضمن اینکه تکثر سبکهای زندگی و تنوع و تکثیر صورتبندیهای هویتی در جامعه بزرگ شهری امکان تمرکز مومنان در یک مکان یکدست و فراگیر را بسیار دشوار کرده است، به همین سبب بخشی از کثرت هیاتها ناشی از همین رقابتهای گروهی و هویتی است. لذا نمیتوان به سادگی از کالاییشدن و اتمیزهشدن هیاتها صحبت کرد. اصولا هیاتها و محافل عزاداری، فضاهایی برای تعلیق نظم زندگی هستند، آدمها آنچه را که آنجا تجربه میکنند، امری فراتر از نظم عادی و مسلط زندگیشان است. به همین سبب در این موقعیت جماعت مجالس روضه، سلسله مراتب، منزلتها، موقعیتهای عینی زندگی و ... به تعلیق در آمده و افراد در یک موقعیت بنیادین انسانی با هم مواجه میشوند. مسئله کالاییشدن بیشتر به بیرون هیات و برخی وجوه هیات که نمایش بیرونی دارند تاحدی مربوط است که آن هم بخش حیاتی عزاداریها نیست. ضمن اینکه اصولا عزاداری شیعی در ماه محرم امری جمعی است، لذا اتمیزه شدن رخ نمیدهد.
یکی دیگر از مواردی که در جامعهشناسی عزاداری درباره واقعه عاشورا میتوان به آن پرداخت؛ واقعه راهپیمایی اربعین است که در این دهه اخیر بیشتر از قبل مورد توجه قرار گرفته است؛ اینکه پدیدهای مثل راهپیمایی اربعین به یکی از مراسمهای روتین فرهنگ عاشورا مبدل شده را میتوان نتیجه چه چیزی دانست؟
اگر به احادیث شیعی نگاهی داشته باشیم، همه احادیث در باب عزاداری، بیانگر موقعیتی هستند که یک مومن و نهایتا با خانواده خودش در روز عاشورا باید عزاداری کند. امروز میبینیم اربعین، دهه محرم و... بسیاری از مناسبتهای دیگر مطرح شده است. همه این آیینهای ثانویه بعدها در حیات جامعه شیعی برساخته شدهاند، که امری کاملا مثبت به معنای جامعهشناختی است. یعنی مکانیسمهایی بودهاند برای برساخت و استقرار هویت اجتماعی شیعی. پدیده اربعین هم محصول موقعیت و تحول عراق کنونی و امکانهای ارتباطی و رسانهای و حمل و نقل مومنان در جهان کنونی است و گویی عزاداری در موقعیت جهانی شدن است.
نظر شما