نقدینهای بر سرودههای رضا پیر با عنوان «یک دقیقه گوش کن»
اشعاری که زبان عامیانه بار عاطفیشان را بالا برده است
«یک دقیقه گوش کن» مجموعه شعر رضا پیر است که نه در قالب کتاب، بلکه در قالب یک مجموعه صوتی منتشر شده است، فیض شریفی پژوهشگر کشورمان درباره اشعار این مجموعه یادداشتی نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
شاملو با سرایش پریا و قصه دخترای ننه دریا که بن مایه اجتماعی و سیاسی دارد استفاده کرد. نوع زبانی که رضا پیر از آن کار می گیرد ساده، بیپیرایه و به تقریب عاری از تزیینات صوری است.
استفاده از زبان گفتاری، عامیانه و روایی بار و بارم عاطفی و تخیلی اشعار پیر را بالاتر برده است. شعرها و ترانهها و قصههای قدیم سینه به سینه و شفاهی به ما رسیده. شاید به همین منظور است که رضا پیر پیش از چاپ نوشتاری این سرودهها را به صورت فایل صوتی عرضه کرده است. رضا پیر بر کاست یک دقیقه گوش کن نوشته که اولین مجموعه صوتی شعر سپید با زبان محاوره است.
رضا پیر با مهارت این شعرها را با موسیقی محمد نصرتی ارائه داده است.
به این شعر گوش بسپارید :
یک دقیقه گوش کن
من پرندهها رو میبرم
تو با قاصدکها قرار بذار
بعدش برو
فردا که شد
تو پرندهها رو برگردون
من قاصدکها رو فوت میکنم
بعدشم میرم
اما اگه اومدی و نبودم
چند دقیقه واسا
پرندهها رو آزاد کن
برو
این شعر و شعرهای دیگر سپید نیمایی است. مثلا سطر (یک دقیقه گوش کن) در وزن روایی فاعلاتن آمده است بعضی از سطرهای بعدی هم در همین وزن و یکی دو وزن دیگر قابل تقطیع است.
نوزده شعر رضا پیر از همین قاعده پیروی میکنند. وقتی برای نخستین بار یکی از اشعار پیر را شنیدم یادم به ترجمه اشعار لنگستون هیوز افتاد که به همت شاملو صورت گرفته بود.
شاملو سعی میکرد زبان شاعران اروپایی را توی ترجمه بیرون بیاورد.
به این سطرها نگاه کنید:
نمونه اول:
رویاتو از دس نده
واسه این که اگه رویاها از دس برن
زندگی عین بیابون برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن...
نمونه دوم :
بذا بارون ماچت کنه
بذا بارون، مث آبچک نقره
رو سرت چیکه کنه
بذا بارون واسهت لالایی بگه...
نمونه سوم :
یادت نره
که مرگ
طبلیه که یه ریز صداش بلنده...
میبینید که این نوع اشعار معمولا با گزارههای امری شروع میشود و بعد وارد گزارههای خبری میشود.
اگر گزارههای امری در غیاب بیفتد شاعر ممکن است جملهها را با خطاب پیش ببرد:
آی خدا جونم
آوازای غمناک داشتن
چیز وحشتناکیه...
واسه نریختن اشکامه که این جور
نیشمو وا میکنم و میخندم...
نمونه یک:
تو برو واسه خودت
بذا من لای این ریشهها بچرخم و
خودمو پیدا کنم...
نمونه دوم :
شرمندهام رفیق
اما هرچی که بلد بودم
یادش دادم...
نمونه سوم:
بیخود دلتو خوش نکن
این قطاری که داره رد میشه الکیه...
نمونه چهارم :
بذا بوی کافورت بپره
بعدش گلوتو پاره کن. ..
گزارههای امری و خطابی نشانگر آن است که راوی یا شاعر با کسی گفتوگو (دیالوگ) میکند. در این نوع گفتوگو ها شکلدهی شخصیت راوی را نظاره میکنیم تا آن جا که گویا طرف مورد خطاب هم خود راوی است.
به تقریب تمام اشخاصی که راوی با آنها گفتوگو میکند با یک لحن و بیان و ادبیات حرف میزنند. یکی از شاخصههای داستانهای امروزی تکیه بر شخصیتپردازی از کانال لحن و گفتوگو ست به شکلی که خواننده تا حدودی به سن، جنسیت، روحیه و پایگاه اجتماعی راوی و مخاطب پی میبرد.
گاهی مخاطب در شعر غایب است و حرف نمیزند. سرودههای رضا پیر شبه قصه یا داستان است. زمان و مکان و زبان و حتا علیت دارد. مثلا وقتی شاعر از سربازهای در حال سفر در قطار حرف میزند نشان میدهد که داستان در دوران معاصر رخ داده یا اگر راوی از موبایل سخن می گوید باز زمان واقعه را معلوم میکند. مکان لای ریشهها یا جنگل است.
شعرها و ترانهها و قصههای عامیانه، بیتاریخ و بیزمان هستند. از این زاویه باز سرودههای رضا پیر مدرن هستند. همان گونه که جمالزاده در داستان دوستی خاله خرسه به طرح و عناوین قصههای کوتاه عامیانه نظر دارد و صادق هدایت در کتاب وغ وغ ساهاب به فرهنگ عامیانه توجه دارد و صادق چوبک در رمان سنگ صبور از قصههای عامیانه وام گرفته و این زبان را به خوبی به کار میبرد.
آل احمد هم با شکستنویسی (زبان گفتاری) متمایل میشود و از عبارتهایی چون :
آخه تخم مام تو این کوچه پس کوچهها پس افتاده.
آدم از زیر کار در رویی هستم.
الهی سر تخته مرده شور خانه بیفتد.
احمد شاملو در شعر پریا و قصه دخترای ننه دریا و اخوان ثالث در شعرهای سر کوه بلند، چاووشی، خوان هشتم، آدمک و قصه شهر سنگستان از بن مایههای افسانهها و قصهها و فرهنگ مردم استفاده کرده است.
نقالان شاهنامه هم با ادبیات عامیانه داستانهای شاهنامه را برای مردم بازگویی میکنند. اشخاص قصه قدیمی معمولا ساده و صمیمی و گاهی گولاند اما اشخاص شبهشعرهای هدایت در وغوغ ساهاب به خصوص راوی رند و مطایبهگو و زیرکاند.
رضا پیر هم از این قاعده مستثنی نیست. او به نحوی با زبان طنز و کنایه حرف میزند که از این جمله است :
به جان عزیزت
وقتی ازمون بپرسند
شاهدت کیه
بگی بارون
اما نشد
حالا دیگه دست از سرم بردار
بگذار رو سینهم
مسافر که خشک و خالی نمیره. ..
رضا پیر در این جملههای کنایی یا مثلهای سایر دستکاری میکند و با یک هنجارشکنی ساده در ضرب المثلها دخل و تصرف میکند.
مثلا : از روباه پرسیدند شاهدت کیه
گفت: دمم
رضا به جای دم، باران گذاشته همچنین او با آوردن کنایه دست از سرم بردار آشناییزدایی کرده و با جمله بذار رو سینهم مفهوم کنایی جمله را کنار گذاشته.
جمله ی کنایی: خشک و خالی نمیره به همان شکل قدیم خود در شعر نشسته است.
شاعر وقتی از آرایههای ادبی و صورخیال (تشبیه، استعاره، مجاز ) کمتر بهره میجوید باید با طنز و کنایه و ضربالمثل جای خالی پیرایهها را پر کند.
همین دستکاریهای شاعرانه در شعر باعث ایجاد طنز میشود. در شعر بعدی نیز شاعر از اصطلاح عامیانه (شعر نگو) یعنی چرت و پرت نگو استفاده کرده و با زیرکی پیشوند پیش از شعر را حذف کرده است:
سربندتو که ببندی بارون میآد
گفتم شعر نگو حاجی
بذا بپریم ...
یا :
من به همان پهلو که میخوابم
بلند میشم
یا نه در و باز کن ...
ما با هم دنیا اومدیم
فقط تو چند سال زودتر بزرگ شدی. ..
تا میتونی
از این شعر دور شو
میخوام منفجرش کنم.
در شعرهای رضا پیر خرق عادت کم نیست. خرق در قصهها و تصنیفهای عامیانه به وفور دیده میشود اما خرق عادت رضا پیر شاعرانه است :
ما با هم دنیا اومدیم
اما تو چند سال زودتر بزرگ شدی...
رضا پیر روی تانکر کلمات راه میرود انگار او روی میدان مین راه میرود و هر آن بیم آن میرود که راوی به هوا پرتاب شود. همان گونه که خیام پا بر آتشفشان داشت.
یکی از شگردهای رضا پیر آن است که در یک آن و لمحه بدون آن که خواننده متوجه شود پایانبندی اشعار را با هنرمندی میبندد و عین و ذهن را به هم پیوند میدهد.
در آغاز شعر خواننده فکر میکند که شعر گزارشی از وضعیت راوی در میدان مین است ولی پیر با چرخش زاویه و یا میدان دید مجموعه ی شعر را در مقطع در هم میپیچد:
از این شعر دور شو
می خوام این شعر را منفجر بکنم.
حرکت های انفجاری در سروده های پیر کم نیست. از این نمونه هست :
دراز کشید و آب دریا را تا سینه بالا آورد
یا :
یه نگاه بسه که برم گم شم رو ابرا
یا :
هفت قدم که رفتی برگرد
یک فاتحه بخون بینمون ...
یک جوری سرمو بکوب به طاق ...
یا :
اگر اومدی نبودم
چند دقیقه واسا
پرنده ها را آزاد کن
برو
به جز روحیه انتحاری یا انتخاب یک مرگ ارادی چیزی که در سرودههای پیر
مفهوم غالبی دارد ماندن میان دو راهی است. او نفس حرکت و نرسیدن را دوست دارد چون از نظر او مردد ماندن خیلی سخت است و جان سختی و سختیکشی کار شاعرانهای است.
این جا سختیها را
با درداش بهت میدن...
به مو رسید ولی پاره نشد...
زندگی یعنی همین...
به مو رسیدن و پاره نشدن فلسفه ی رضا پیر است:
فقط یه جمله گفت:
بهش نرسیدم...
در این پایانه هم باز ماندن میان رفتن و حرکت کردن و نرسیدن است.
رضا پیر گفتوگو های تحلیل رفته را با همین پایانها زنده میکند:
من خودم خیلی وقته که رفتم
باقی این شعر گیج نبودنت شده. ..
لحن صمیمانه پیر پر از وقوع و واسوخت است. او در تب عشق و هجرانیها شعله ور است. اگر در شعر عنصر عاطفه حرف اول را میزند رضا پیر عاطفه غلیانیافتهای دارد. تخیل او نیز هماهنگ با عاطفه پیش میرود.
اندیشه شاعر مثل قطبنمایی او را در جریان شعر پیش میبرد. از نگاه آهنگ و موزیک شعر باید گفت که او دکلماسیون را رعایت میکند. دکلماسیون یعنی اجرا، شاعر در دکلمه اشعار روایت وصفی و تئاتری را رعایت میکند. گفتوگو ها با شخصیت شاعر و مخاطب هماهنگ است. لحن روزمره این نوع و نمونه اشعار گاهی مظلومانه و ملتمسانه و زمانی دیگر تهاجمی و حماسی است.
بنمایههای اشعار پیر عاشقانه و اجتماعی و سیاسی است. جهت دوربین نگاه شاعر به سمت زمین زوم میکند که گاهی رو سوی بیسویی دارد:
یه نگاه بسه که گم شم پشت ابرا
کبوتر که شدم
برگردم
بشینم رو شونهت
بگم منو یادته
یکی دیگر از مشخصههای اشعار پیر نشانهها و علائمی است که گاهی در حالتی نمادین ظاهر میشوند. مثل کلمههای قاصدک، پرنده، سیگار، سیب و گندم و امثالهم
این برجستگیها شعر پیر را وارد حوزه میانمتنیت و اسطوره میکند. پیر باید وارد این میدان شود و برای آن که بر آتش دردهای خود مرهم بگذارد با به اسطوره گرایش پیدا کند.
سفارش دیگرمان به شاعر آن است که امثال حکم دهخدا و کتاب کوچه شاملو را به خوبی بخواند و با شاعرانی چون نصرت رحمانی، فروغ فرخ زاد و سید علی صالحی بیشتر اخت شود. خواندن این نوع اشعار که نزدیک به زبان گفتار است بر گنجینه لغات و معلومات شاعر علاوه میکند. توقف در همین سطح، شاعر را دچار ملال میکند. پشتکار شاعر بر خلاقیت میافزاید. رضا پیر پتانسیل بالایی برای رشد بیشتر دارد. او به تقریب زبان خود را پیدا کرده است باید نگاه خود را به جهان گستردهتر کند.
نظرات