نویسنده در این کتاب داستان پسربچهای را بیان میکند که از دعواهای پدر و مادرش میترسد و در این مواقع داخل چمدانی که گوشه اتاق قرار دارد پنهان میشود. کمکم با وسایل چمدان دوست میشود و با آنها آواز میخواند. کودک با خواندن این داستان میآموزد که در زمان دعوا بین پدر و مادرش، نباید بترسد و دست و پایش را گم کند. باید تلاش کند آرامشش را حفظ کند و از اضطراب و پریشانیاش بکاهد تا بهتر بتواند کارهایش را انجام دهد.
نسترن فتحی، در این کتاب علاوه بر کودکان، بزرگسالان را نیز مخاطب خود قرار داده و در قالب داستانی ساده با زبانی کودکانه چالشی را مطرح میکند که در اغلب خانوادهها وجود دارد و والدین راحت و بیتوجه از کنار آن رد میشوند و نمیدانند دعواهای آنها چه تاثیرات روحی و روانی بر فرزندشان میگذارد.
بگومگو و دعواهای والدین مخصوصا در سنین کم یعنی در دوران خردسالی تاثیرات نامطلوب زیادی بر روح و روان بچهها میگذارد و غالبا سبب ایجاد ترس، اضطراب و دلهره در آنها میشود و میتواند عواقبی مانند پرخاشگری، بددهنی، شب ادراری، گوشهگیری، دوری از جمع و افسردگی را در پی داشته باشد.
کودکانی که همواره در محیطی لبریز از نزاع و دعوای والدین رشد یافتهاند، آسیب دیدگی این کودکان از کودکان طلاق کمتر نیست. همانطور که در بخشی از این داستان میخوانیم: «من وقتی از صدای دعوای مامان و بابا میترسم توی چمدان میپرم. یعنی خیلی وقتها توی چمدان هستم.» و این در حالیست که این کار کودک از نظر پدرومادرش مغفول مانده و آنها متوجه آسیب و تاثیرات منفی رفتارشان بر فرزندشان نیستند.
نکته قابل توجه دیگر در این کتاب تاکید بر حمایت و پشتیبانی دیگران از کودک برای ایجاد دلگرمی در او و انگیزه و امید دادن به کودک است. کودکان وقتی خودشان را تک و تنها تصور میکنند، دچار استرس و نگرانی میشوند و اعتماد به نفس لازم را برای انجام کارهای مختلف و تصمیمگیری ندارند و نیازمند تایید و حمایت بزرگترها هستند تا بتوانند اعتماد به نفسشان را تقویت کرده و کمکم به استقلال برسند.
در این داستان فانتزی، وقتی وسایل توی چمدان از کودک مضطرب، حمایت میکنند او هم به نوعی دلگرم میشود و به راحتی استرسش را کنترل میکند. همانطورکه در بخشی از این داستان میخوانیم:
«من گفتم هول شدم!»
دامن گلگلی گفت: «صداهای وحشتناک اومد. هول شد و یهو پرید توی چمدان.»
شال گردن گفت: «لابد اون یکی لنگه جوراب پریده بچه چمدانی رو بغل کنه که نترسه، اونم هول شده.»
لنگه جوراب گفت: «این نمونده لای در، ولی داداشم موند لای در.»
دامن چهارخانه به من گفت: «ترس نداره، شجاع باش! وقتی صدای جیغ و جیرینگ و دعوا اومد، هول نشو!»
بعد همه با هم خواندند: «سرتو بیار بیرون... بیرون... سرتو بیار بیرون!»
صداهای وحشتناک آمدند اما من هول نشدم چون دامن چهارخانه دستش را پشتم گذاشت. لنگه جوراب روی شانهام نشست. شال گردن هم گردنم را بغل کرد. آن وقت با هم صبر کردیم تا آن یکی لنگه جوراب بپرد توی چمدان.
حالا همه میتوانستیم دوباره آواز بخوانیم.»
موضوع بعدی تصویرگریهای کتاب است. یکی از تاثیرگذارترین موارد در کتاب کودک، تصویرهای کتاب است که در جذب مخاطب موثر است. در این کتاب، تصویرهای مهناز سلیماننژاد دارای ویژگیهای مثبتی است که ازجمله آن میتوان به هماهنگی کامل با متن داستان اشاره کرد. تصویرگر به خوبی توانسته مفهوم مورد نظر نویسنده را درک کند و در انتقال مفاهیم مورد نظر نویسنده به مخاطب موفق باشد. همچنین ترکیب رنگهای بکار برده شده در این کتاب، غالبا گرم است و برای مخاطب کودک، مخصوصا کودکی که به نوعی با این چالش مواجه است، میتواند جذاب باشد.
بخش کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی (پرنده آبی)، کتاب «بچه چمدانی» را با شمارگان هزار نسخه و قیمت 90 هزار ریال منتشر کرده است.
نظرات