عظیم زرینکوب با اشاره به داستان کتاب «انسان الهی» و «بیستوسه سال» گفت: برادرم با کتاب «انسان الهی» میخواست جواب علی دشتی را بدهد. البته پدرم نیز از وی خواسته بود که این کار را انجام دهد. این کتاب پیش از چاپ در سال 57 مفقود شد و هیچ وقت مشخص نشد که این کار از سوی چه کسانی انجام شد.
احمد مسجدجامعی، در این دیدار خطاب به افراد حاضر گفت: عبدالحسین زرینکوب معنای جدیدی به عرفان داد و عرفان را از آن حالت خرافی، کشفوشهود و اسطرلاب دور کرد و معنای زمینی به آن داد. در واقع او هفتاد من مثنوی را 700 من نکرد.
در ادامه عظیم زرینکوب در معرفی شرایط خانوادگی خود اظهار کرد: ما هفت برادر بودیم که تقریبا همه به معلمی پرداختیم. من از 20 سالگی کلاس موسیقی و آواز رفتم و علاقه زیادی به موسیقی داشتم. در آن دوران ما یک کتابفروشی به نام آریا و یک صفحهفروشی به نام کلیف داشتیم. یادم هست وقتی اکبر گلپا تازه شروع کرده بود. من صفحه جدید او را با صدای بلند در مغازه پخش میکردم و همه میآمدند و میخریدند. همین شد که یک عدهای ما را به عنوان آقای کلیف میشناختند و یک عدهای به عنوان آقای آریا.
زرینکوب در توضیح امتیاز کارهای برادرش گفت: در حال حاضر امتیاز کارهای زرینکوب در اختیار بنده است. البته در اینجا باید بگویم که انتشارات امیرکبیر خیلی ما را اذیت کرد.
بعد از صحبت زرینکوب درباره حق امتیاز کتابها، مسجدجامعی اشارهای به میزان حقالتالیف کتابهای زرینکوب داشت و اظهار کرد: قراردادهای زرینکوب با امیرکبیر 25درصد بود که این مقدار حقالتالیف رقم بالایی است. به خاطر دارم زمانی که زرینکوب میخواست به خارج از کشور برود، هزینه زیادی داشت؛ در همان زمان کتاب چند تا چاپ خورد و رقم قابل توجهی دست او را گرفت. من فکر نمیکنم غیر از زرینکوب کسی چنین دریافتیای داشته باشد. البته الان بین 20 و 25 درصد تردید دارد؛ اما قراردادش به شکلی بود که پول خوبی دست او را گرفت و توانست به خارج برود.
در ادامه مسجدجامعی درباره عاقبت کتابخانه زرینکوب از او سوال کرد که برادر زندهیاد زرینکوب گفت که کتابخانه به دایرهالمعارف بزرگ اسلامی اهدا شده است.
مسجد جامعی با اشاره به داستان کتابخانه گفت: زرینکوب میخواست کتابخانه شخصیاش را بفروشد؛ اما نذاشتم چنین کاری کند؛ چراکه کتابخانه ابزار کار او بود و اگر کتابخانه را میفروخت دیگر نمیتوانست کاری انجام دهد. به همین دلیل ما تاکید داشتیم که کتابهای او خوب توزیع شود و حقالتالیف خوب دریافت کند تا کتابخانه را نفروشد.
در ادامه صحبتها، زرینکوب با اشاره به شجره خانوادگیاش اظهار کرد: جد ما اصفهانی- خوانساری بود و ما هم در اصل به آنجا تعلق داریم و بروجردی نیستیم؛ با این حال در بروجرد متولد شدیم. جدم ملا علیاکبر خوانساری اصفهانی، علامه بود و در حوزه اصفهان درس میداد. پدربزرگ من در جوانی از دنیا میرود. پدرم پیش عمویش در لرستان میرود و به کار زرگری میپردازد، یعنی جواهرفروشی. زرینکوب میگوید وقتی که او فهمید جواهرسازان در عیار طلا دست بردهاند به کار کشاورزی مشغول شد.
برادر عبدالحسین زرینکوب در توضیح وضعیت تحصیلی زندهیاد زرینکوب گفت: زرینکوب در ابتدا در حوزه درس خواند و به حوزه بروجرد رفت. شیخ جواهری، یکی از معلمان زرینکوب بود که من نیز کنارش درس خواندم. بعد به تهران آمد و پیش مرحوم ابوالحسن شعرانی درس خواند. مرحوم شعرانی برای زرینکوب جایگاه ویژهای داشت. بعد از اینکه انقلاب شد خواستند از یک سری از بزرگان دین و علما تجلیل کنند. زرینکوب میگفت، اگر قرار باشد از شعرانی تقدیر کنند حاضرم با حال ناخوش و بیماری یک ساعت بایستم و درباره او صحبت کنم؛ چراکه وی آدم خیلی بزرگی است.
مسجدجامعی نیز در تعریف از شیخ حسن شعرانی گفت: پیش از انقلاب در اسناد اوقاف برخی جاها امضای مرحوم شعرانی بود. ما در این باره از حضرت امام (ره) سوال کردیم. امام (ره) فرمودند: هر جا امضای آقای شعرانی را دیدید، آن امضا سند است.
بعد از صحبتهای مسجدجامعی، زرینکوب ادامه داد: زرینکوب در تهران نزد علامه فرید گلپایگانی نیز درس خواندند. او میگفت من به قدری به شعرانی و گلپایگانی اعتقاد دارم که میتوانم به آنها علامه بگویم.
عظیم زرینکوب با اشاره به تحصیلات آکادمیک برادرش اظهار کرد: زرینکوب در ابتدا در دانشگاه حقوق قبول شد؛ شاگرد اول هم شده بود؛ اما به دلیل شهریور 1320 پدرم اجازه نداد در تهران بماند و به او گفت که در شهر خودمان به معلمی بپردازد. او هم پذیرفت؛ اما سال 1324 به تهران رفت. سال اولی هم که به تهران و دانشکده ادبیات آمد، شاگرد اول شد. یادم هست که رساله دکتری خودش را هم با مرحوم فروزانفر برداشت. زرینکوب در سال 47 تا 49 به آمریکا رفت و در آنجا تاریخ ایران درس داد. اواخر 49 که به ایران برگشت دیگر دانشکده نگذاشت درس بدهد. در آن دوران فروزانفر را هم بازنشست کرده بودند که زرینکوب از این اتفاق بسیار ناراحت شد. خاطرم هست که در آن دوران مهدی حمیدی شیرازی نیز شعری درباره بازنشستگی علامه فروزانفر گفته بود.
بعد از صحبتهای زرینکوب، همسرش با اشاره به قمر آریان، همسر عبدالحسین زرینکوب گفت: قمر همکلاس عبدالحسین بود. گویا روزی سر کلاس درس استاد سوالی میکند و عبدالحسین زیرلب جواب میدهد. بعد قمر همان صحبتهای عبدالحسین را بلند میگوید که استاد تشویقاش میکند. آن طور که قمرخانم تعریف میکرد پیشنهاد ازدواج را هم به شکلی خودش داده بود. وقتی مساله خواستگاری مطرح میشود، پدر قمر به او میگوید که من مقالات این فرد را خواندهام و این فرد خیلی باید مسن باشد. بعد از این صحبت، قمر میگوید، پدرجان این طور نیست و او همسن من و همکلاسیام است.
در ادامه زرینکوب در تعریف از قمر آریان، همسر برادرش گفت: همسر زرینکوب بسیار زن دانشمندی بود. او شاعر بسیار توانمندی بود که متاسفانه هیچوقت کتابی از او منتشر نشد. البته خانم دکتر ثریا باوریپور مجموعه اشعاری از زرینکوب که تا آنجا که در مجلات و روزنامهها بوده، جمعآوری کرده و آن موجود است.
وی با اشاره به رابطه شهید مطهری و زرینکوب افزود: مرحوم شهید مطهری با برادرم زیاد رفتوآمد داشت. گاهی اوقات تلفن میکرد و ظهر به منزل او میآمد. یادم هست که یک بار شهید مطهری از زرینکوب خواست تا کتابی بنویسد و جواب علی دشتی را بدهد.
عظیم زرینکوب با اشاره به داستان کتاب «انسان الهی» اظهار کرد: در آن سالها علی دشتی کتاب «بیست و سه سال» را نوشته بود. زرینکوب نیز کتاب «انسان الهی» را نوشت. او میخواست با کتاب «انسان الهی» جواب دشتی را بدهد. البته پدر ما از وی خواسته بود که یک کتابی درباره حضرت علی (ع) بنویسد؛ چراکه پدرم خیلی به حضرت علی(ع) بسیار ارادت داشت. این کتاب در سال 57 مفقود شد و دقیقا مشخص نیست که این کار از سوی چه کسانی انجام شد. بعدها شهید مطهری که رئیس شورای انقلاب شد، دستور داد کمیتهها و سپاه را بگردند تا کتاب را پیدا کنند که پیدا نشد.
در پایان سعید خال، غزلی از عبدالحسین زرینکوب خواند که جزو آخرین اشعار سروده شده از زرینکوب بود و تلقی او از مرگ و زندگی را نشان میداد.
نظرات