شرحی مختصر بر نگاه صاحب «تفسیر المیزان» به حدیث
شیعه باید ارزش جعفر بن محمد صادق(ع) را از علامه مجلسی بیشتر بداند
علامه طباطبایی یکی از منادیان بازگشت به قرآن در حوزههای علمیه است. او در تفسیر «شریق المیزان» نگاه نقادانهای به حدیث دارد و این نگاه را در تعلیقات بر بحار الانوار و اصول کافی پیگیری میکند.
شاید یکی از نخستین اندیشمندان جهان اسلام که به این پرسش پرداخت، سیدجمالالدین اسدآبادی بود. او و شاگردش محمد عبده اکنون به عنوان سرسلسله همه جنبشهای آزادی خواهی در میان مسلمانان مطرح هستند. به باور سید و شاگردش یکی از دلایل عقب ماندگی مسلمانان و سیطره استعمار بر آنها عدم اتحاد مسلمانان است. مسلمانان به جای آنکه بر اشتراکات تکیه کنند، تاکیدشان بر موارد و مفاهیم اختلافی است، به همین دلیل برای پیشرفت دوباره تمدن اسلامی نخست باید مسلمانان متحد شوند و یک راه برای این اتحاد ساختن جامعه و امت واحدهای مانند عصر نبوی در صدر اسلام است. ایده رجوع و بازگشت دوباره به قرآن نیز از همین جا مطرح میشود.
به باور این مصلحان، یکی از دلایل عقب ماندگی مسلمانان عدم توجه به قرآن کریم است. در نظر این طیف میتوان با رجوع دوباره به قرآن و خوانش و فهمی عصری از آن دوباره قافله تمدن اسلامی را به مسیر پیشرفت و تعالی هدایت کرد، چرا که کلام الله مجید زمانمند و مکانمند نیست و عمده مفاهیم و ایدههای پیشرفت و تعالی انسان در دنیا و آخرت را در خود نهفته دارد. مهم این است که ما با چه رویکردهایی به قرآن رجوع میکنیم.
ایده «قرآن بسندگی» نیز در همین راستا مطرح شد. به هر حال قرآن کریم از مهمترین ستونهای مشترک میان مذاهب اسلامی است و توجه به آن و محور قرار دادنش میتواند گام مهمی برای رفع اختلافات باشد. در مقابل اما در حوزه حدیث موارد اختلافی بسیار است. در منظومه فکری منادیان بازگشت به قرآن هرچند که مذاهب اسلامی نباید از اصول عقاید خود دست بکشند اما تا زمان رفع سلطه استعمار باید این عقاید و بحث مناظره درباره آنها را در حوزه تئوریک نگه داشته و در حوزه عمل صرفا قرآن را سرلوحه خود قرار دهند.
حدیث در «تفسیر المیزان»
علامه طباطبایی نیز به عنوان یک متفکر عصر جدید ایده «قرآن بسندگی» را پیگیری میکند. او در هنگامهای دروس تفسیر خود را در حوزه آغاز کرد که مدرسان تفسیر اهمیت چندانی نداشتند و متاسفانه این درس در حوزهها میرفت که متروک شود.
روش علامه در تفسیر کتاب خدا در «المیزان فی تفسیر القرآن» روش تفسیر قرآن به قرآن است. در نظر علامه، قرآن کتابی است خود بسنده که خودش میتواند خودش را توجیه و تفسیر کند و همچنین کلام الله متنی است گویا، بیانگر و در معنی خود مستقل، که به تعبیر امیرالمومنین (ع) در خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه آیاتش سخنگوی یکدیگرند تدبیر در آیات قرآن ما را به وحدت موضوعی و انسجام ارگانیک راهنمایی میکند. البته همه تفسیر المیزان تفسیر قرآن به قرآن نیست و علامه نیز خود بیان کرده جز در زمینه آیات الاحکام و برخی آیات معاد و قصص، سایر آیات قرآن بینیاز از غیر خود برای تفسیر هستند.
اما دلایل انتخاب روش تفسیری قرآن به قرآن را علامه در جلد نخست و همچنین جلد نهم تفسیر المیزان به این شرح بیان کرده است؛ نخست اینکه قرآن کریم خود را نور معرفی کرده است و نور هم نیاز به غیر خود ندارد. «لا یستنیر بنور آخر»؛ نور با نور دیگر روشنی نمییابد و گرنه نور نامیده نمیشود. قرآن میگوید: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (سوره مبارکه نحل آیه ۸۹) چون خود قرآن تبیان و بیان کننده و روشنگر است، نیاز به بیان دیگری ندارد.
دوم تحدی قرآن است. تحدی قرآن منوط به آن است که قران از غنا و روشنی لازم برخوردار باشد. قرآن دیگران را دعوت کرده است که بیایید و این کتاب را بخوانید تا هدایت شوید و آن را مورد توجه قرار دهید و ببینید که انسان معمولی از آوردن معارف و مطالبی همانند آن عاجز است. بنابراین قران در مقام تحدی است و این تحدی زمانی تمام است که اولا فهم قرآن و مفاهیم آن برای مخاطبانش میسر باشد و ثانیا فهم قرآن به چیز دیگری نیازمند و متکی نباشد حتی به بیان پیامبر و صحابه.
دلیل سوم علامه به روایات متعدد است. در احادیث بسیار وارد شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به قرآن عرضه کنید و این سفارش هنگامی صحیح است که هرچه در حدیث است و از پیامبر اکرم نقل شده است از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات توقف داشته باشد، اینجا «دور» مطرح میشود. یعنی اگر قرار باشد احادیث را به قرآن عرضه کنیم بنابراین باید قرآن مشتمل بر تمامی مطالب و مفاهیم احادیث باشد و از سوی دیگر اگر قرار است قرآن را با حدیث بفهمیم این دوری است آشکار و باطل.
علامه طباطبایی هرچند که با حدیث مخالف نیست و هیچگاه حجیت قول و فعل معصوم را زیر سوال نبرده، اما دیدگاه و رویکرد خاصی به حدیث دارد. رویکرد این متفکر برجسته و دیدگاه خاص او درباره حدیث را در دو جا میتوان پیگیری کرد. نخست در روش تفسیریاش است و دیگری در تعلیقاتش بر اصول کافی و عجیب آنکه هر دوی این تعلیقات با مخالفت بسیاری از طیف حوزوی مواجه شد.
یکی از اصول روششناختی تفسیری در المیزان، تقدم صریح قرآن بر احادیث است و در روش علامه نیز قرآن به عنوان ملاک و محک نقد و سنجش احادیث و داور آنها مطرح نشده و نه بر عکس. قرآن وحی آسمانی، سند مورد اطمینان. حتی در احادیث معتبر و متواتری از ائمه معصومین نیز نقل شده که ملاک ارزیابی احادیث، متن قرآن کریم است.
به همین دلیل در جای جای المیزان، روایات با ظاهر و سیاق آیات، و نیز با اصول کلی استخراج شده از قرآن مقایسه و سنجیده شدهاند و در صورت عدم سازگاری و ناهمخوانی، مورد تحلیل و مداقه قرار گرفتهاند و با کوچکترین تضاد و مخالفت، از مقام اعتبار و حجیت، ساقط شدهاند هر چند که در میان آنها، احادیثی باشند که از حیث سند قوی و قابل قبولند.
تعلیقات بر بحارالانوار و اصول کافی
علامه طباطبایی بر ۸۸ موضع از بحار الانوار تعلیقه نوشت و اصولاً قرار بود در آن دوران چاپ جدید بحارالانوار با تعلیقات علامه طباطبایی منتشر شود، اما پس از انتشار مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی ادامه چاپ و انتشار تعلیقات علامه را به صلاح ندانست و این به دلیل فشارهایی بود که از جانب اخباریون بر آیت الله بروجردی وارد میشد.
علامه طباطبایی بر این باور بود که بحار الانوار بهترین دایرةالمعارف شیعه است، اما مرحوم مجلسی در مسائل عمیقه فلسفی وارد نبوده و مانند شیخ مفید و سید مرتضی که از متکلمین شیعه و پاسداران و حافظان مکتب بودهاند، عمل نکرده است. بنابراین در بعضی از بیاناتش دچار اشتباه شده و این موجب تنزل این دایرة المعارف است.
آیتالله حسینی طهرانی از شاگردان ایشان درباره این تعلیقات مینویسد: «علامه تا جلد ششم بر بحارالانوار تعلیقه نگاشتند، اما در یکی دو تعلیقه صریحاً نظر علامه مجلسی را رد کردند. این امر برای طبقهای که تا این اندازه حاضر نبودند نظرات مجلسی مورد ایراد واقع شود، خوشایند نشد و متصدی و مباشر طبع، بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا کرد که در بعضی مواضع، قدری کوتاهتر بنویسند و از بعضی ایرادات صرف نظر کنند. علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مکتب شیعه، ارزش جعفر بن محمد صادق(ع) از علامه مجلسی بیشتر است و زمانی که امر دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسی و ایراد عقلی و علمی بر حضرات معصومین(ع)، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسی بفروشیم و من از آنچه به نظر خود در موضع مقرر لازم میدانم بنویسم، یک کلمه کم نخواهم کرد.» (مهر تابان، ص۳۵)
آن دو موردی که علامه طباطبایی صریحا نظر علامه مجلسی را رد میکند در موضوع تحریف قرآن است. در آن دو مورد علامه مجلسی تمایل به مساله تحریف قرآن نشان میدهد که علامه طباطبایی مخالف شدید نظریه تحریف قرآن است. همین دو مورد نشان میدهد که باید با تعمق و نگاه انتقادی به احادیث روی آورد و هر حدیثی را بدون تحقیق نپذیرفت.
تعلیقههای علامه طباطبایی بر کتاب شریف «اصول کافی» نیز از چند پاروقی تجاوز نمیکند، اما بسیار روشنگر است. او در ذیل احادیث مربوط به بداء، مشیت و اراده، سعادت و شقاوت، قضا و قدر، خیر و شر، جبر و اختیار، ایمان و هدایت، سرشت و طینت، میزان مسئولیت در دعوت و ارشاد، حب خدا و... پاورقیها و نقدهای خود بر اصول کافی را درج کرده است. این تعلیقات و پاورقیهای علامه را میتوانید در جلد سوم از «مجموعه رسائل» در دوره آثار ایشان که به کوشش استاد سیدهادی خسروشاهی توسط موسسه بوستان کتاب منتشر میشود، مطالعه کنید.
نظر شما