نویسنده «از درون سیاه چاله شماره چهار بوی جنگل میآید خانم» میگوید: وقتی هنرمند درگیر تامین حداقلهای زندگی میشود، ممکن است هر سفارشی را بپذیرد و اندیشهاش را به هر تاجری بفروشد. این بزرگترین خطر و آسیبی است که او را تهدید میکند.
اگر از شغلتان سوال شود، میتوانید به راحتی بگویید نویسندهام؟
یکی دو سال است که با شهامت بیشتری میتوانم شغلم را ابراز کنم و اگر جایی قرار باشد رزومهای تحویل بدهم، داخل فرمها مینویسم شغل: نویسنده. قبلتر فکر میکردم اگر بگویم نویسندهام، به من میخندند. البته هنوز هم برای امرار معاش کارهای مختلف زیادی غیر از نویسندگی انجام میدهم چون از راه نوشتن، واقعاً نمیشود امرار معاش کرد.
شما دو اثر «دب اکبر دب اصغر دب متوسط» و «از درون سیاه چاله شماره چهار بوی جنگل میآید خانم» را امسال با هم منتشر کردید. پروسه نوشتن این دو، همزمان بود؟
نه؛ «دب اکبر دب اصغر دب متوسط» حدود دو سال دست ناشر بود و برای چاپ، با هم به تفاهم نمیرسیدیم. متاسفانه کتاب با سانسور و حذفیات زیادی بالاخره چاپ شد. البته گرانی کاغذ هم بیتاثیر نبود. اما رمان «از درون سیاه چاله شماره چهار بوی جنگل میآید خانم» یک سال دست ناشرهای مختلف بود و همه هم برای چاپ از من سرمایه میخواستند. چیزی که هیچوقت نتوانستم با آن کنار بیایم. این کتاب هم دست یک ناشر منصف افتاد و باعث شد این دو اثر همزمان با هم به چاپ برسند.
دو کتاب شما از نظر فرم دو اثر متفاوتاند. یکی داستان کوتاه است و دیگری رمان. به کدام قالب بیشتر علاقهمندید؟
نمیتوانم بگویم رمان یا داستان کوتاه. اما با توجه به شرایط کنونی و دورهای که در آن زندگی میکنیم، به نظرم به دلایل مختلف امکان بیشتری برای عرضه داستان کوتاه وجود دارد. ولی معتقدم رمان تاثیرش در ذهن نویسنده و مخاطب ماندگارتر است.
معیار خاصی برای دستیابی به ایدهها و سوژههایتان دارید؟
ایدههایم را از خود آدمها میگیرم. هیچوقت معیار خاصی نداشتهام اما احساس میکنم یک چیزی یا یک حرفی داخل مغزم جوانه میزند و بعد با شخصیتی توی زندگی واقعیام مواجه میشوم و میفهمم این همان چیزی است که در ذهنم شکل گرفته است. بدون اینکه به شخصیتم خط بدهم، شخصیت داستان خودش بار ماجرا را به دوش میگیرد.
بپردازیم به «دب اکبر دب اصغر دب متوسط». این کتاب خیلی به مجموعه داستانهای کوتاه معمول شبیه نیست و فرم خاص خودش را دارد.
نخستين بار نسخهای از «دب اکبر دب اصغر دب متوسط» را چهار یا پنج سال پیش به یکی از اساتیدم که خارج از کشور زندگی میکند، دادم. ایشان وقتی داستانها را خواند، به من گفت سبک این کتاب متفاوت است و سابقه چندانی در ایران ندارد. بهخاطر همین تشویقم کرد الهاماتم را جدی بگیرم و به آنها وحدت بدهم و چاپ کنم. البته شکل اصلی کتاب این نبود که به چاپ رسید. داستانها بدون اسم بودند و هر کدام یک عکس مربوط به خودشان را داشتند. مسئلهای که متاسفانه به خاطر گرانی کاغذ باعث شد عکسهای کتاب حذف و کتاب دچار تغییرات جدی شود. در واقع این کتاب قربانی گرانی کاغذ شد. دوستانم که کتاب را خواندهاند خیلی کار را دوست داشتند، اما من خودم به عنوان نویسنده میدانم که بخش عمده کتاب حذف شد و این خیلی برای من غمانگیز است.
به نظر شما نویسنده نیاز به حمایت اطرافیانش دارد؟ این حمایت چه نقشی در زندگی هنری او دارد؟
به نظرم نه فقط نویسندهها که قشر هنرمند باید از همه طرف حمایت شوند؛ از طرف خانواده، مردم و نهادها. البته اینها اگر حمایت نمیکنند، بهتر است حداقل سنگ هم جلوی پای هنرمندشان نیندازند. منظورم این است که اجازه بدهند ذهن نویسنده در جهت خودش فعالیت کند.
ترجمه آثار خارجی خوب نه تنها بد نیست که برای فضای ادبیات یک نیاز به حساب میآید. اما گاهی در این حوزه افراطهایی صورت میگیرد که به بدنه ادبیاتِ ما ضربه میزند. آیا بازار ترجمه در کشور ما سمت و سوی درستی دارد؟
بحث ترجمه جداست. ترجمه خودش به تنهایی نیاز به یک روضه مفصل دارد. اما اگر بخواهم به طور کلی عرض کنم، ما چون قانون کپیرایت را نپذیرفتهایم، ناشرها ترجیح میدهند سراغ ترجمه بروند تا اینکه با نویسندههای داخلی و کارهای ایرانی قرارداد ببندند. آثار فاخر ادبیات دنیا لازم است ترجمه شوند و فضای ادبی ما با آنها آشنا شود. نکته این است که نباید به صورت افسار گسیخته کارهای ترجمه چاپ شود و نویسنده ایرانی کارش داخل آرشیو خانه بماند یا به بدترین شکل ممکن به چاپ برسد!
خودتان فکر میکنید نقدهای دیگران بر آثارتان، چقدر به رشد شما در این عرصه کمک میکند؟
من شخصاً با نقد مشکلی ندارم. منتقد هم قطعاً از خلاقیت و سوادش برای نقد استفاده میکند؛ چیزی که البته من از آن بهرهای نبردهام. نشان دادن زیرلایههای متن ادبی، سینمایی یا موسیقایی کار من نیست و سوادش را هم ندارم. اما اجازه میدهم به منتقدان که آثارم را واکاوی کنند. این کار به شناخت من از خودم کمک خواهد کرد.
آیا محفلهای ادبی تاثیری در رشد ادبیات دارند؟ به طور خاص محفلهایی که در قم شکل میگیرد.
گردهماییها و محافل ادبی میتوانند در رشد ادبیات موثر باشند. مخصوصاً شهرهایی که از مرکز دورترند. این جمعها میتوانند به هم کمک کنند و باعث همافزایی هم شوند. اما مسئلهای که وجود دارد این است که ناشران و مراکز دولتی وجود دارند و با بودجههایی کلان نویسندهایی را برای تولید آثار خاص میپرورانند. این مسئله به خودی خود موضوع بدی نیست و باعث بالا رفتن آمار تولید میشود. سوال اینجاست آیا همه این آثار از کیفیت بالایی برخوردارند یا نه؟
و نکته پایانی...
گاهی اوقات وقتی فکر میکنم برای عرضه یک کار هنری باید تنها بجنگم، برایم دردآور است. آسیبی که هنرمند را تهدید میکند، استثمار است. وقتی هنرمند درگیر تامین حداقلهای زندگی میشود، ممکن است هر سفارشی را بپذیرد و اندیشهاش را به هر تاجری بفروشد. این بزرگترین خطر و آسیبی است که هنرمند را تهدید میکند.
نظر شما