سارتر در این کتاب وقایع سیاسی ـ تاریخی اروپا در سال 1938 که، با پیمان مونیخ، شروع جنگ جهانی دوم را موقتاً به تأخیر انداختند توصیف میکند و، با انتقاد از استراتژی نیروهای متفق در برابرِ بحران سودِتس، بازتاب آن را در اروپا و بهخصوص در فرانسه را نشان میدهد.
نشر چشمه پيش از اين از اين سه گانه «سن عقل» را منتشر كرده بود كه اين ترجمه با استقبال خوبي از سوي مخاطبان ايراني روبه رو شد. «تعلیق» يكي ديگر از كتابهاي اين مجموعه است كه به تازگي با ترجمه حسین سلیمانینژاد منتشر شده است. «تعلیق» را نمونه رمان اگزیستانسیالیستی به شمار ميآورند.
در پيشگفتار كتاب آمده است: «سارتر در این کتاب وقایع سیاسی ـ تاریخی اروپا در سال 1938 که، با پیمان مونیخ، شروع جنگ جهانی دوم را موقتاً به تأخیر انداختند توصیف میکند و، با انتقاد از استراتژی نیروهای متفق در برابرِ بحران سودِتس، بازتاب آن را در اروپا و بهخصوص در فرانسه را نشان میدهد. نویسنده، به لطف هنر قصهگویی خود، چارچوب رمانش را بر اسناد و شواهد واقعی بنا میکند و با ضرباهنگی تند، ساختاری فشرده و سناریو مانند و معرفی شخصیتهای متعدد، داستان را در حالوهوایی مبهم و آکنده از پرسش پیش میبرد.
تعلیقِ جنگ در سال 1938 خطهای داستانی درهم و برهمی به موازات هم ترسیم میکند که از طریق رابطه تنگاتنگ شخصیتها با محور اصلی کتاب، که همان تصمیمهای سیاسی دولتمردان آن روزگار است، آشوب و دگرگونی در زندگیِ روزمره مردم در روزهای صلح را به زیبایی در ذهن خواننده به تصویر میکشد.»
بخشي از متن كتاب: گومز به تندی گفت «پابلو، نباید فرانسویها را بزنی. آنها فاشیست نیستند.»
پابلو فریاد زد: «فرانسویها ترسویند.» و با قنداق تفنگش به جان پرده پنجره افتاد که به سنگینی عقب رفت. سارا چیزی نگفت، ولی گومز ترجیح داد نگاهی را که او به پابلو میاندازد نبیند. نگاهش نگاه خشنی نبود، نه: بیشتر نگاهی متعجب و مردد بود، انگار اولین باری بود که پسرش را میدید. جورابی را که میدوخت کنار گذاشته بود و به این غریبه کوچک نگاه میکرد، به حیوان وحشی کوچکی که سرها را میبرید و جمجمهها را خرد میکرد، و باید با بهتزدگی فکر میکرد «دستپرورده خودم است.» گومز خجالت کشید. با خودش گفت «هشت روز. هشت روز کافی بود.»
ناگهان سارا گفت «گومز، تو واقعا فکر میکنی جنگ بشود؟»
گومز گفت: «امیدوارم. امیدوارم که هیتلر بالاخره فرانسویها را وادار به جنگیدن کند.»
سارا گفت «گومز، میدانی این اواخر به چه نتیجهای رسیدهام: این که تمام مردها بدجنساند.»
گومز شانه بالا انداخت.
«آنها نه خوباند، نه بد. هرکس دنبال علاقه خودش است.»
نظر شما