دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۷
مدیریت مکانیکی و مدیریت ارگانیک

وزارت علوم به انحاء گوناگون و بصورت سیستماتیک «صغارت مدیریتی» را بر ساختار این بزرگترین نهاد پژوهشی کشور تحمیل کرده و اکثر اعضای محترم این پژوهشگاه نیز این حس صغارت در حوزه مدیریت پژوهشگاه را «درونی» کرده‌اند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_سید جواد میری: اجازه دهید پیش از بسط موضوع به نکته‌ای در باب چرایی نقد مصداقی (و اشاره به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) خویش بگویم تا سوء تفاهمی ایجاد نشود. من بر این باورم که دانشگاه ایرانی نیازمند نقد شالوده شکنانه است، ولی همزمان مخالف نقدهای «فضایی» هستم که ریشه در خاک و زمینه دانشگاه در ایران ندارد و دائما به بوردیو و آلن بدیو ارجاع می‌دهد کانه تجربه دانشگاه فرانسوی ربطی به وضع دانشگاه ایرانی دارد.

به نظر من، نقدهای فضایی دو علت عمده دارند؛ یا ناقد در پی خودنمایی است که من فوکو و بوردیو و هابرماس می‌دانم و «تو» نمی‌دانی یا علتش این است که ناقد شهامت روبه‌رو شدن و مواجهه با وضعیت آکادمیک در ایران نیست و بقولی «روضه امام حسین(ع)» می‌خواهد بخواند بدون اینکه لعن شمر و یزید کند تا به کسی برنخورد. اما من نقدهایم را مصداقی می‌گویم چون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بستری بوده است که در این ده سال من از خلال آن با سازوکار علم در ایران درگیر شده‌ام و خودِ این تعامل را من موضوع تامل قرار می‌دهم و کسانی که با «جامعه شناسیِ جامعه شناسی» به مثابه یک «زیردیسیپلین» آشنا هستند می‌فهمند من از کدام منظر در حال ساماندهی نقد آموزش عالی در ایران هستم.

اما پس از این مقدمات، اجازه دهید نکته‌ای در باب دو مفهوم «مکانیک» و «ارگانیک» بگویم. صورت این دو مفهوم را من از دورکهایم به عاریت گرفته‌ام و تلاش می‌کنم آنها را به «هنر مدیریت در آموزش عالی» ربط بدهم و قصدم بسط نظریه دورکهایم درباره سنت و مدرنیته نیست.

در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی من دوران دکتر مهدی گلشنی، دکتر حمید آیت الهی، دکتر صادق آیینه وند و دکتر قبادی را تجربه کرده‌ام. بنابراین من فکر می‌کنم به اندازه کافی فهمی از مدیریت در ساحت علم را دارا هستم و به اندازه وسع خویش نقد خود را سامان خواهم داد. تمامی این مدیران از بیرون از پژوهشگاه به ریاست آن انتخاب شده‌اند و تجربه پیشین همه این عزیزان که دوستان خود من هم هستند از نوع «آموزشی» بوده است در حالیکه دال محوری پژوهشگاه «پژوهشی» است.

وزارت علوم در این ده سالی که من از نزدیک سازوکار این پژوهشگاه را مورد مطالعه قرار داده‌ام به انحاء گوناگون و بصورت سیستماتیک «صغارت مدیریتی» را بر ساختار این بزرگترین نهاد پژوهشی کشور تحمیل کرده و اکثر اعضای محترم این پژوهشگاه نیز این حس صغارت در حوزه مدیریت پژوهشگاه را «درونی» کرده‌اند کانه هیچکدام از اعضای این پژوهشگاه قادر به مدیریت این نهاد نیست. حال آنکه افراد توانا و دانا و متعهد و کاردان در این پژوهشگاه وجود دارند و وزارت علوم باید این رویه غلط که، مثلا، عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات تربیت مدرس، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی را به عهده بگیرد را نسخ کند و اجازه رشد مدیریتی به اعضای خود پژوهشگاه بدهد. چرا این چرخش مهم است؟ زیرا مدیریت یک هنر است و مدیریت دانایی هنری بس ظریف و پیچیده و هنگامیکه فردی از بیرون مجموعه به پژوهشگاه با لابی‌های گوناگون تحمیل می‌شود نوع ارتباط این مدیر بیرونی با بدنه پژوهشگاه به صورت مکانیکی و بدون حس تعلق است. زیرا او هر لحظه ممکن است منفصل از مدیریت و به دانشگاه خود بازگردد کما اینکه بسیاری افراد که با مرحوم دکتر آیینه وند در کسوت مشاور و معاون و معاضد آمده بودند و پستهای خوبی هم گرفته بودند ناگهان ناپدید شدند. اما اعضای هیئت علمی پژوهشگاه جزیی از بدنه این نهاد هستند و حس تعلق و ارگانیک به پژوهشگاه دارند و وقتی در ریاست خانه خود قرار می‌گیرند تمامی تلاش خود را خواهند کرد تا «حس تعلق ارگانیک» و حس بهم پیوستگی در پژوهشگاه را بالا ببرند و از آن مهمتر پاسخگو به پژوهشگاه باشند نه اینکه بدهکار لابی‌های بیرونی باشند که هیچ تعهد سازمانی به پژوهشگاه ندارند.

به سخن دیگر، وقت آن رسیده است وزیر علوم «سنت حسنه‌ای» را به دست خویش در ساحت مدیریت آکادمیک جاری کند و تن به مدیریت‌های ارگانیک بدهد و از مدیران مکانیک که به مانند «عقل منفصل» در پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌های کشور رفتار می‌کنند، استفاده ننماید.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) باب گفت‌وگو و نقد درباره این یادداشت را به سبب ترویج گفت‌وگوی انتقادی برای اساتید و محققان باز می‌داند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها