سایه اقتصادینیا در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
سالهاست که اثر تالیفی چشمگیری نداشتهایم/ بازار در تسخیر ترجمه است
سایه اقتصادینیا، نویسنده کتاب «له و علیه ویرایش» معتقد است، ادبیات ما فضای تالیفی پویندهای ندارد که حال انتظار داشته باشیم ویراستار اتفاقی تاریخی را رقم بزند. به اعتقاد او بازار کتاب و ادبیات در تسخیر ترجمه است و ویرایش آثار تالیفی با ترجمه متفاوت است.
سایه اقتصادینیا تا به امروز مقالههای متعددی در حوزه ویرایش و شعر منتشر کرده است و در کتاب جدیدش یعنی «له و علیه ویرایش»به بیان تجربیات خود پرداخته؛ با این حال چرا در مقدمه تاکید داشتید که این کتاب «جُستار»هایی از شما در حوزه ویرایش است؟
بله، من روی «جستار» بودن این نوشتهها تاکید دارم. در فصل نخست این کتاب، که فصل اصلی آن است، جستارهایی به قلم من آورده شده و من در مقدمه هم توضیح دادهام که قالب مطالب این فصل «جستار» است؛ با این حال بازخوردهایی که بعد از انتشار کتاب گرفتم من را متوجه کرد که، علیرغم تاکیدم در مقدمه، به این موضوع توجه نشده است و شاید بهتر بود که این عبارت را حتی روی جلد کتاب میآوردم تا موکدش میکردم. در زبان فارسی به تعداد انگشتان دو دست هم جستارنویس، یعنی اسیییست، نداریم و بسیاری از کتابخوانان با این قالب بیگانهاند یا آن را جدی نمیگیرند یا شاید میپندارند با ریختن نوشتههای تحقیقی در قالب جستار، از ارج آنها کاسته میشود. من، برعکس، جستار را قالب مناسبی برای بسیاری تتبعات ادبی در روزگار معاصر میدانم و معتقدم جستارنویسی هنری است که نصیب هر قلمی نمیشود. جستارنویسی، همچنانکه باید فاضلانه باشد، آزادانهتر و شخصیتر است و به همین سبب دموکراتیکتر.
حال چرا به جُستار بودن مطالب تا این حد تاکید دارید؟
زیرا عمومیت بخشی به جستار امکانپذیر نیست. میتوان با آنها همدل بود یا نبود، اما نمیتوان رای به درستی یا نادرستی آنها داد. اینها مقاله نیستند، بلکه آمیزهای از دریافتها، تجربهها و آموختههای «من» هستند. یعنی فرآیندی که در «من» درونی شده و سپس مکتوب شده است؛ بنابراین ممکن است که عدهای با آن احساس نزدیکی و همدلی کنند؛ مثل استاد علی صلحجو که در جلسه نقد و بررسی کتاب گفت: «من هم بهعنوان یک ویراستار بارها این احساسات را در خود سرغ گرفتهام.» و ممکن است خیلیها هم با آنها همذاتپنداری نکنند؛ مثل استاد سمیعی گیلانی، که طبعاً در جایگاه ادیب فرزانهای که عمرش را صرف ویرایش کرده، احساس نمیکند که «ویراستار شهید یا ایثارگر است.»
به واکنش دو تن از استادان حوزه ویرایش به کتابتان اشاره کردید؛ در مدتی که از انتشار کتاب میگذرد، واکنشها به چه شکل بوده است؟
واکنشهای بسیاری را از طیفهای مختلفی از خوانندگان، و به ویژه ویراستاران، دریافت کردم؛ اینهمه واکنش برای این کتاب کوچک را انتظار نداشتم و بابتش بسیار خرسندم؛ بهویژه از این جهت که خیلی زود واکنشها و نقدها منتشر شد و این نشان میدهد کتاب سریعاً و به محض انتشار خوانده شده و توجه و نقد برانگیخته است.
دغدغه نگارش این کتاب به چه دلیل در سایه اقتصادینیا شکل گرفت؟
اولین هدف من این بود که ویرایش را از سطحی که در جامعه معرفی میشود و در نشر ما اغلب بدان عمل میشود، خارج کنم. متاسفانه ویرایش در کشور ما سطحی مکانیکی و ملانقطی دارد. وجود و روان ویراستار را درگیر نمیکند. من میخواستم سایهها و سویههای دیگر این حرفه را، آنطور که خودم حس کردم، نشان دهم.
این موضوع را کمی باز کنید و توضیح دهید که دقیقا منظور شما چیست؟
ویرایش را، مثل هر حرفۀ دیگر، میتوان از منظرهای گوناگون نگریست و نسبت به آن احساسات و عواطف مختلفی داشت و در پرتوهای گوناگون آن را تماشا کرد. میتوان آن را دوست داشت یا از آن متنفر بود. میتوان آن را ادامه داد یا رهایش کرد. اما هرچه هست، ویراستار هم، مثل اهالی حِرَف دیگر، باید موقعیت خودش را به لحاظ اجتماعی مشخص کند. این کتاب، به قول آقای صلحجو، یک نوع جامعهشناسی ویرایش است. نمیدانم که تا چه اندازه در این کتاب موفق بودهام؛ اما به هر حال با چنین دغدغهای به سراغ تدوین این مطالب رفتم.
مخاطبان این کتاب چه قشریاند؟
من تاکید میکنم که این کتاب درسنامه نیست؛ یعنی به درد کسانی که میخواهند الفبای ویراستاری را یاد بگیرند، نمیخورد. این کتاب صرفا یک نگاه به یک شغل است. البته فصل دوم این کتاب جنبههای آموزشی هم دارد و میتواند حساسیت زبانی را در مردم، به ویژه ویراستاران، بالا ببرد و به آنها نشان دهد چگونه به زبان روزمره، زبان سیاستمداران، زبان جوانان، زبان فارسی در برخورد با زبان انگلیسی و ... دقت کنند.
برداشت من این است که سایه اقتصادینیا در این کتاب تلاش کرده تا تجربیاتی را که به شکل عملی در دو دهه فعالیت خود درحوزه ویراستاری فراگرفته، به ویراستاران جوان و علاقهمندان به ویراستاری انتقال دهد. آیا براداشت من درست بوده است؟
بله. انتقال تجربه برای من بسیار مهم است؛ چراکه من خودم ویراستاری را، بیش از آنکه به صورت نظری بیاموزم، به صورت تجربی یاد گرفتهام. من کنار دست استاد احمد سمیعی گیلانی ویراستار شدم. مثل یک شاگردبنا که کنار یک استادبنا کار میکند و یاد میگیرد که چگونه ملاط بسازد و دیوار بچیند. بنابراین تجربیاتی که در این کتاب بیان شده شاید بتواند به تعیین موقعیت خیلیها که در آغاز راه هستند کمک کند. وقتی پزشکی کتابی دربارۀ شغلش مینویسد، شاید انتظار داشته باشیم که آن کتاب جنبۀ درسی و آموزشی برای دانشجویان طبابت داشته باشد؛ اما یک پزشک با روح بیمار هم درگیر است و میتواند از احساساتش در برخورد با بیمار هم بنویسد: از مرگ مریضهایش، تولد نوزادانش، جدالهای ممتد و طولانی افراد با درد و .... اینها هم در عالم پزشکی هست و ما نباید از پزشکان انتظار داشته باشیم که فقط درسنامۀ پزشکی بنویسند. برخورد هرکس با شغلش میتواند آمیزهای از عواطف، تخصص و تجربیاتش باشد.
ما در این کتاب با سه فصل بهعنوان سه پله برای رسیدن به اهداف نویسنده روبهرو هستیم، کمی درباره تنظیم این سه فصل و مطالب بیان شده در آن توضیح بدهید.
فصل اول کتاب جُستارها هستند که درباره آن توضیح دادیم و گفتم که بخش اصلی کتاب است و نگاه شخصی من در این فصل حاکم بوده و سایه اقتصادینیا را باید در این فصل جستوجو کرد. در فصل دوم دغدغههای آموزشی، واژهگزینی و زبانی حاکم شده است؛ دغدغههایی که قلم قرمز ویراستار را میطلبد؛ بنابراین این بخشی است که میتواند خصلت آموزشی داشته باشد. در آخر، فصل سوم، تجلیل و ستایش من از سه استادی است که سر سفرۀ فضل آنها بزرگ شدهام و با این هدف گردآوری شده تا نسل بعد و کسانی که در آینده کسوت این حرفه را به تن میکنند، پیشکسوتان را بشناسند. ما این فرصت، و بهتر است بگویم این سعادت، را داشتیم تا مستقیماً از محضر این استادان استفاده کنیم، و وظیفه داریم آنها را به همکاران آیندهمان نیز بشناسانیم.
متاسفانه با توجه به وضعیت این روزهای بازار نشر و افزایش قیمت کتاب، نخستین بخشی که ناشران روی آن دست میگذارند و نادیده میگیرند، ویراستاری است. این موضوع را قبول دارید؟
ویراستاران همیشه مظلومانِ نشر بودهاند! حتی زمانی که قیمت ملزومات چاپ گران هم نشده بود ما با چنین مشکلاتی روبهرو بودیم. این مظلومیت هم از نظر نام است و هم از نظر مال! ویراستار کسی است که همه دانش، فن، خلاقیت و شکیبایی خود را به کار میبرد تا متن فرد دیگری را تصحیح کند. به قول یکی از استادان ما در مرکز نشر، ویراستار به پزشک متخصص بیهوشی میماند: وقتی کسی به اتاق عمل میرود، همه میپرسند جراحش که بود و کسی نمیداند که پزشک متخصص بیهوشی او که بوده و چه نقش مهمی در آن عمل داشته است!
در تکمیل سوال قبل باید بگویم که اگر ما امروز سری به واحدها نشر بزنیم؛ متوجه میشویم که شغلی بهعنوان ویراستار در بسیاری از نشرها وجود ندارد. در آن دسته از نشرهایی هم که وجود دارد، از ویراستاران حرفهای استفاده نمیشود و معمولا این کار را افرادی انجام میدهند که تنها با ابتداییترین نکات ویراستاری آشنا هستند. دلیل این اتفاق چیست؟ آیا ما نتوانستیم ویراستاران حرفهای را به جامعه نشر معرفی کنیم؟
البته اشکال فقط از ناشران نیست، از خود ما ویراستاران هم هست. ما آموزش این فن را به قدری آسان گرفتهایم که هر کس با گذراندن یکی دو دورۀ مقدماتی فکر میکند ویراستار شده است. بنابراین قبل از اینکه به ناشر اعتراض کنیم که چرا با درآمدهای اندک افرادی نامتخصص را در جایگاه ویراستار استخدام میکند به این موضوع بپردازیم که این ناشر طفلک چند ویراستار خبره در کنارش بوده و چه انتخابهایی داشته؟
متاسفانه ما چند دهه است که در این حوزه نامی را مطرح نکردیم و شاید اشکال کار همین جا باشد.
من خیلی با برندسازی و مطرح کردن نامها موافق نیستم؛ چراکه این کار فرصت را از عدهای میگیرد و عدهای را بیجهت بزرگ میکند.
این حرف شما قابل قبول؛ اما باید بپذیریم که نبود برندسازی باعث شده تا افراد انگیزه کافی برای فعالیت در این حوزه نداشته باشند؛ چراکه چشماندازی روبهرو خود نمیبینند. شما این موضوع را انکار میکنید؟
مگر همه باید برند باشند؟! همۀ نامها باید بزرگ باشند و نامهای کوچک را در سایه قرار دهند؟ به نظرم برندسازی در فضای نشر ما دموکراتیک نیست و تا حدی سلطهجویانه است.
ویراستاران امروز نشر ما تا چه میزان میتوانند به نویسندگان کمک کنند؟
متاسفانه ما تالیف چشمگیر نداریم که حال بخواهیم ویراستار اتفاقی تاریخی را رقم بزند. شما به بازار کتاب نگاه کنید: بازار در تسخیر ترجمه است. شما ببینید که ما چند نفر مولف قابل قبول داریم و از این میان چند نفر نیاز به ویراستار دارند. اصلا کو تالیف؟! اگر ما ویراستار شاخص نداریم به این دلیل است که تولید ادبی شاخص نداریم. ادبیات ما در تسخیر ترجمه افتاده است.
حتی اگر بپذیریم که ادبیات ما در تسخیر ترجمه است، باز هم ما نمیتوانیم منکر نقش ویراستاران شویم؛ چراکه کتابهای ترجمه و مترجمان نیز به ویراستاری نیاز دارند. موافق این موضوع هستید؟
ما در ویراستاری تالیف با متنی روبهرو هستیم که نقطه پایان آن گذاشته نشده است و ویراستار میتواند در سرنوشت آن اثر دخالت کند. میتواند آغاز رمان را تغییر دهد، پایانبندی را به تاخیر بیندازد، فضای تعلیقی را کش دهد... اینها همه در ویرایش تالیف معنی دارد نه ترجمه. در ویرایش ترجمه، ویراستار فارسی زبان با تحریر نهایی یک اثر روبه روست که نقطۀ پایان آن گذاشته شده است. بنابراین ویراستاری ترجمه با ویراستاری تالیف متفاوت است.
پس به اعتقاد شما مسیر ویراستاری ترجمه و تالیف از هم جداست؟
این دو قطعا از هم جدا هستند. در تالیف ویراستار میتواند همراه مولف باشد و در سرنوشت اثر دخالت مستقیم داشته باشد؛ اما کار ویراستار ترجمه چیز دیگری است. ویراستار متن ترجمه میتواند متن را شسته و رفته کند؛ اما نمیتواند در کار مولف دخالت کند. تعامل با مولف وجود ندارد. به نظرم شما میخواهید بگویید که در نسل جدید آن ویراستار قابل وجود ندارد و من اگر این را بپذیرم، از شما خواهم پرسید که آیا ما در حوزه تالیف چنین فردی را داریم؟
یعنی ضعف ما در تالیف است؟
من حدود 20 سال است که کار ویراستاری میکنم و در طول این سالها با انواع نشرها، اعم از دولتی و خصوصی، کار کردهام. در این 20 سال به اندازۀ انگشتان دو دست هم اثر قابل تاملی زیر دست من نیامده است که من از خواندن و ویرایش آنها لذت ببرم و فکر کنم که در سرنوشت آن تاثیر داشتهام. ویرایش پس از تالیف میآید. کو تالیف جاندار و پرخونی که قلم و استعداد و توان ویراستار را به چالش بکشد؟
بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که به حوزه نظری میپردازند، در این کتاب سعی کردهاید تا مطالب را به زبان ساده به مخاطب انتقال دهید و گویا خیلی دوستانه مطالب را بیان کردهاید. آیا این موضوع دلیل خاصی داشته است؟
هدف من توجه دادن به مسائل زبانی و نوشتاری بوده است، اما به بیانی که عموم جامعۀ کتابخوان، و نه صرفاً ویراستاران، آن را بفهمند و از خواندن آن لذت ببرند. انشاء و نویسندگی یک مبحث عام است؛ بنابراین همه افراد باید بتوانند از کتابهایی که در این حوزه نوشته میشوند، استفاده کنند و لذت ببرند. من دلم میخواهد قلم من کاری کند تا عموم جامعه کتابخوان بتواند از خواندن اثر لذت ببرند.
به عنوان سوال آخر؛ این روزها آیا کتاب دیگری هم در دست انتشار دارید؟
کتاب آخر من «پنج آبتنی و مقالات دیگر درباره فروغ فرخزاد» نام دارد که همین چند روز گذشته از سوی انتشارات مروارید راهی بازار نشر شده است. این کتاب در حوزه نقد شعر است و دومین کتاب من در این زمینه. کتاب شامل چند مقاله حول شعر و شاعری فروغ فرخزاد است؛ اما مهمترین و اصلیترین مقاله «پنج آبتنی» نام دارد. این مقاله نقد شعر «آبتنی» فروغ است. من به بهانه این شعر فروغ سرک کشیدم در آبتنی شیرین در «خسرو و شیرین» نظامی، آبتنی مارال در «کلیدر» دولتآبادی و صحنههای دیگری از آبتنی در آثار فریدون توللی و منوچهر آتشی. مقاله «پنج آبتنی» بار نخست است که منتشر میشود؛ اما سایر مقالات پیشتر در مطبوعات منتشر شده بودند و اینک، با ویرایشی تازه، یکجا، منتشر میشوند.
نظرات