سارا وظیفهشناس در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
بسیاری در ایران نمیدانند دیوید لاج داستاننویس موفقی هم هست!
سارا وظیفهشناس گفت: در کشور ما لاج را بیشتر به عنوان یک منتقد ادبی و با کتاب «هنر داستان نویسی» او میشناسند. در صورتی که لاج بیش از ده رمان نوشته است که بعضی از آنها جوایز مهم ادبی را از آنِ خود کردهاند.
لاج دانشآموخته ادبیات انگلیسی از کالج دانشگاهی لندن است. او پیش از بازنشستگی و اختصاص تمام وقتش به نوشتن، سالها در دانشگاه بیرمنگام به تدریس ادبیات انگلیسی مشغول بوده است.
با سارا وظیفه شناس، مترجم این کتاب گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میآید.
حجم زیادی از کتاب را به ترجمه روایت اتوبیوگرافیک دیوید لاج اختصاص دادهاید. چرا؟... این اتوبیوگرافی چه ویژگیای دارد؟
چون پیشبینی میکردم سانسور زیادی شامل حال این کتاب شود، از همان ابتدای کار بخشهای جالب و خواندنی کتاب اتوبیوگرافیک او را نیز ترجمه کردم. البته قرار نبود حدود نصف کتاب به زندگینامه لاج اختصاص داده شود اما بعد از اینکه دو داستان این مجموعه با عنوانهای «آنجا که آب و هوا گرم و شرجی است» و «هتل دِس بوبز»، همانطور که انتظار میرفت، مجوز انتشار نگرفتند، و جملات زیادی از داستانهای باقیمانده حذف شدند، ناچار بخش بیشتری به زندگی او اختصاص داده شد تا یک کتاب درخورِ دیوید لاج برای خواننده فارسیزبان منتشر کنم.
اما جدا از این موضوع، بخش «درباره نویسنده» که بین سالهای 1935 تا 1975 زندگی لاج را پوشش میدهد، علاوه بر زندگی شخصی او، به معرفی آثار داستانی و نقادانه و سبک نگارش او میپردازد و تصویری دقیق و روشن از سیر تکاملی او در مقام داستاننویس و منتقد ادبی به دست میدهد. در عین حال میتوان آن را به تنهایی یک داستان خواندنی مبتنی بر حقیقت به شمار آورد.
دیوید لاج چه جایگاهی در ادبیات انگلیسی زبان دارد و تاریخ داستان کوتاه آنها دارد؟
لاج دانشآموخته ادبیات انگلیسی از کالج دانشگاهی لندن است. او پیش از بازنشستگی و اختصاص تمام وقتش به نوشتن، سالها در دانشگاه بیرمنگام به تدریس ادبیات انگلیسی مشغول بوده است. از همان دوران مدرسه به داستاننویسی علاقه مند بود و داستانهایش در مجله مدرسه چاپ میشدند. معلمی داشت که همیشه او را تشویق به نوشتن میکرد. در دوران دانشجویی و بعد از آن هم یا در حال نوشتن داستان بوده یا بر آثار داستانی دیگر نویسندهها نقد مینوشته است. تازهترین کتاب او «رمانهای جین آستن: فرم و ساختار» نام دارد که در 2018 منتشر شد.
در کشور ما لاج را بیشتر به عنوان یک منتقد ادبی و با کتاب «هنر داستاننویسی» او میشناسند. در صورتیکه لاج بیش از 10رمان نوشته است که بعضی از آنها جوایز مهم ادبی را از آنِ خود کردهاند و به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند. برای رمان «معاوضه جا» (1975) برنده «جایزه هاثورندن» شد، که کهنترین جایزه ادبی انگلستان است. دیگر رمان او «تا کجا می توانی پیش بروی؟» (1980)، به عنوان کتاب سال جایزه ادبی «وایت برد» برگزیده شد. «دنیای کوچک» (1984)، نامزد دریافت جایزه ادبی «بوکر» شد و «کار شایسته» (1988) جایزه کتاب سال «ساندی اکسپرس» را به خود اختصاص داد. مجموعه داستان کوتاه او هم در سال 2017 نامزد دریافت جایزه داستان کوتاه «اِج هیل» شد.
خود لاج عقیده دارد که ایدهپردازیهایش برای داستاننویسی همیشه شکل بسطیافته رمان را میطلبیده. و شاید به همین دلیل در نوشتن داستان بلند موفقتر از داستان کوتاه عمل کرده است. و جالب است که چاپ برخی رمانهایش مشروط به این بوده که تا حد زیادی کوتاهشان کند. در هر صورت ترجمه این مجموعه داستان به نظرم میتواند شروع خوبی برای معرفی دیوید لاج نه صرفا به عنوان یک منتقد ادبی بلکه به عنوان یک داستاننویس باشد.
آیا داستانهایی که در این مجموعه آمده، قبلا و با انتخاب نویسنده در قالب یک کتاب در کنار هم چیده شده بودند یا انتخاب این داستانها از مجموع داستانهای او، کار شماست؟
مجموعه داستان «آخرین همسر من» شامل شش داستان کوتاه است که لاج بین سالهای 1966 و 2015 نوشته است. نسخه انگلیسی این مجموعه اولین بار در سال 1998 در شمارگان محدود صد نسخه به چاپ رسید و بعد از آن تجدید چاپ نشد تا اینکه در سال 2015 ایمیلی از طرف یک طراح مبلمان که یکی از داستانهای این مجموعه به نام «مردی که از بستر بر نمیخاست» به او ایده ساخت یک وسیله را داده بود، شرایط را به گونهای رقم زد که این داستانها، به اضافه دو داستان جدید، در سال 2016 تجدید چاپ شوند. لاج در پیشگفتارش مفصل شرح میدهد چگونه امکان چاپ دوبارهشان فراهم شد. این هشت داستان تنها داستانهای کوتاهی است که لاج نوشته و در قالب یک کتاب چاپ شده اند.
عنوان اصلی کتاب «مردی که از بستر بر نمیخاست و داستانهای دیگر» است و شامل هشت داستان میشود که همانطور که گفتم دو داستان مجوز انتشار نگرفتند. برای ترجمه فارسی، عنوان یکی دیگر از داستانهای این مجموعه به نام «آخرین همسر من» انتخاب شده که لاج آن را با الهام از شعر «آخرین دوشس من» رابرت براونینگ نوشته است. ترجمه شعر براونینگ را هم در آخر کتاب گنجاندهام.
مهمترین شاخصه داستانهای این نویسنده را چه میدانید؟
لاج داستاننویسی را با رئالیسم شروع کرد. از تجربیات شخصیاش نیز بسیار بهره میبرد. در داستانهای کوتاهش نیز همین سبک را حفظ میکند. دو داستان «خسیس» و «نخستین شغل من» براساس تجربیات دوران کودکی و جوانی او نوشته شدهاند. داستان «مردی که از بستر بر نمیخاست» اگرچه فضایی رویاگونه دارد اما در آخر وهم و خیال تسلیم واقعیت میشود. در نگارش سه داستان «سمفونی شبانی»، «جشن ازدواج به یاد ماندنی» و «آخرین همسر من» تجربه شخصی نویسنده دخیل نبوده است و کاملاً تخیلیاند.
از خاطرات جنگ جهانی دوم که مصادف با دوران کودکی او بود، در نوشتن رمان «بیرون پناهگاه» بهره میبرد که لحنی خاکستری و جدی دارد؛ مذهب کاتولیک و تاکید آن بر گناه بودن جلوگیری از باروری غیرطبیعی داستان موزه بریتانیا دارد فرو می ریزد را رقم زد که داستان آن یک صبح تا شب اتفاق میافتد و به کارگیری نقیضه و تقلید طنزآمیز تاثیر جویس را بر سبک نگارش لاج نشان میدهد. تجربیات خدمت سربازیاش را در « هی مو سرخه! تو یه کودنی» به تصویر میکشد.
اما سه رمان معاوضه جا، دنیای کوچک و کار شایسته او در زمره «رمان آکادمیک» جای میگیرند. مکان وقوع داستانها، محیط آکادمیک است و شخصیتهای داستان، اساتید دانشگاهاند و اغلب فخرفروشیهای روشنفکرانه در مقابل ضعفهای انسانی قرار میگیرند. بعد از رمان «بیرون پناهگاه»، که با استقبال خوبی مواجه نشد، لاج تصمیم میگیرد از رئالیسم مطلق فاصله بگیرد و از این رو در رمانهای آکادمیکش تلفیقی از رئالیسم و عناصر فراداستان را به کار میبرد که بر ساختگی بودن روایت تاکید میکنند.
کتاب را با موخره و نقدی درباره آثار او تمام کردهاید. چرا این چینش را برای مطالب انتخاب کردید؟
موخره به قلم خود دیوید لاج است که در آن چرایی و چگونگی نگارش این داستانها را شرح میدهد. تنها مطلبی که به این کتاب اضافه شده، بخش مربوط به زندگی نویسنده است. و تغییر عنوان اصلی کتاب.
نظرات