یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰
انتقاد از «دمیدن بر آتش حرص و آز در رسانه ملی»/ هر نویسنده‌ای «درد مقاومت» ندارد

نویسنده نامزد جایزه جلال آل‌احمد و خالق آثاری مانند «وقت معلوم» و «قرار مهنا» یکی از وظایف نویسنده ایرانی را در شرایط اقتصادی فعلی، نشان دادن مسیر عبور از این تنگنا می‌داند و می‌گوید: در کشوری که هر روز بر آتش حرص و آز در آن دمیده می‌شود، تبلیغات صدا و سیما منحرف‌کننده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)‌ در قم - یونس عزیزی: مهدی کفاش متولد 1357 در گرگان است. او اصالتاً مشهدی است و حالا هم ساکن قم. آثار متعددی در کارنامه کفاش به عنوان یک نویسنده دیده می‌شود. رمان «وقت معلوم» او نامزد دریافت دهمین جایزه ادبی جلال آل احمد بود. کفاش سال‌هاست به ادبیات مقاومت فکر می‌کند و در این عرصه هم آثاری را منتشر کرده است. با او درباره کم و کیف ادبیات مقاومت و آثار مرتبط با این حوزه به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد:
 
برای شروع گفت‌وگو مایلم نظرتان را در مورد تقسیم‌بندی‌های رایج در ادبیات که نوپدید هم هستند، جویا شوم؛ تقسیم‌بندی‌هایی که ادبیات را مثلاً به ادبیات انقلاب، ادبیات دینی، ادبیات پایداری و ... دسته‌بندی می‌کند. به نظر شما اینکه ما ذیل هر موضوع، یک نوعِ ادبی بسازیم و به یکسری تقسیم‌بندی‌ها دست بزنیم، کار درستی است؟

در ابتدا باید توضیح بدهم که ادبیات، عنوانی عام است که شامل انواع منثور و منظوم می­‌شود. دانسته­‌های اندک من پیرامون نوع خاصی از ادبیات منثور یعنی ادبیات داستانی است پس هرجا در این گفت‌وگو از عنوان ادبیات با هر صفتی نام برده می­‌شود، منظورم ادبیات داستانی است.

اما در مورد سؤال شما، همانطور که می‌دانید تقسیم‌­بندی‌های موضوعی سابقه­‌اش مربوط به بعد از انقلاب ایران نیست و به گذشته برمی­‌گردد. ما موضوع‌هایی در ادبیات داریم که ریشه‌دار و قوی هستند و سابقه تاریخی در ادبیات دارند و تبدیل به ژانر شده‌­اند مثل ژانر رمانس، وحشت، فانتزی و جنایی.... اما در ادبیات داستانی ایران علاوه بر این ژانرهای عمومی ما موضوع‌هایی داریم که مختص ادبیات داستانی خودمان هستند و ایرانی هستند. به عنوان مثال ما شکل خاصی از دفاع با الگوی ایرانی - اسلامی ارائه کرده‌ایم که در جهان نمونه‌ای نداشته و ما تحت عنوان ادبیات مقاومت آن را به جهان معرفی می‌کنیم. پس از جنگ جهانی اول و دوم هم نوعی از ادبیات مقاومت به وجود آمد؛ مثل ادبیات مقاومت فرانسه و ژاپن. مشخصات این نوع از ادبیات شبیه به هم است و می‌تواند به عنوان یک ژانر دیده شود. پس من موافق با این گونه تقسیم بندی هستم. این را هم اضافه کنم که من این دسته‌بندی را ضروری می‌دانم؛ چه اشکالی دارد به ادبیاتی که مخصوص مقاومت در جغرافیای ماست، ادبیات مقاومت بگوییم؟ این عناوین بیشتر برای تمایز با نمونه‌های مشابه تاریخی خودش در سرزمین‌های دیگر است.
 
ظهور ادبیات مقاومت به چه مقطع زمانی برمی‌گردد. آیا قبل از انقلاب این نوع از ادبیات وجود داشته است؟

ما جنگ‌های ایران و روس را داریم اما چیزی در آن مقطع به معنای ادبیات مقاومت وجود ندارد. تلاش‌ها و مجاهدت‌­های عباس میرزا و دیگران در برابر استعمار روسیه را در قالب هنرمندانه نداریم. ما پیش از انقلاب در دوره احمد شاه قاجار، جنگ جهانی اول و در دوره پهلوی جنگ جهانی دوم را داریم اما چیزی به نام ادبیات مقاومت شکل نگرفته است. تعداد زیادی در کشور ما طی جنگ‌های جهانی اول و دوم تلف شدند اما سهمی از ادبیات ندارند. به نظرم می‌آید اگر امروز از چیزی به نام ادبیات مقاومت صحبت می‌کنیم، ممکن است طلیعه‌های آن از دفاع جانانه هشت ساله باشد اما در آینده می‌تواند چشم‌انداز بهتری داشته باشد.

تعریف شما از ادبیات مقاومت چیست؟ آیا ادبیات پایداری را با ادبیات مقاومت یکی قلمداد می‌کنید یا بین آن‌ها تمایز قائل هستید؟

تعبیر از ادبیات مقاومت جنگ به پایداری، صرفاً یک اختلاف سلیقه صوری، ظاهری و نگارشی است. من خودم علاقه دارم از عنوان ادبیات مقاومت استفاده کنم. در ایران ادبیات پایداری بیشتر به خاطره پرداخته است و می‌خواهم با عنوان ادبیات مقاومت، ادبیات داستانی را از خاطره جدا کنم. ادبیات داستانی مقاومت جایی شکل می‌گیرد که یک نیروی مهاجم به سوی سرزمینی دیگر دست‌اندازی می‌کند. این دست‌اندازی وضعیتی را به وجود می‌آورد که یک سمت غالب و یک سمت مغلوب می‌سازد که مورد هجوم قرار گرفته و مقاومت می‌کند تا در ابتدا حلقه محاصره را بشکند و ماشین جنگی مهاجم را متوقف کند. در نهایت ملت مورد هجوم با مقاومت در برابر مهاجم او را از سرزمینش بیرون می­‌کند. ملت کشور مقاوم تلاش می­‌کند تا متجاوز را چنان سرجایش بنشاند که دیگر خیال دست‌اندازی به سرش نزند. ما در رابطه با این مقاومت صحبت می‌کنیم و تخیل هم انجام می‌دهیم و به این شکل، ادبیات داستانی مقاومت شکل می‌گیرد.
 

آیا شما شکل‌گیری ادبیات مقاومت را تنها منحصر به شرایط جنگی می‌دانید؟ مثلاً اگر در کشوری در مقابل حاکمان انقلاب شود، شبیه انقلاب اسلامی که یک درگیری درون‌سرزمینی در آن شکل می‌گیرد، آیا اتفاقاتی از این دست، ذیل ادبیات مقاومت قرار می‌گیرد یا خیر؟

خیر، ادبیات انقلاب را با وجود مشابهت­‌های فراوان با ادبیات مقاومت، متفاوت می­‌دانم. هرچند در هر دو نوع ادبیات، عنصر مقاومت مطرح است اما در ادبیات مقاومت به طور واضح یک نیروی خارجی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم توسط عُمّال و فریب‌خوردگانش به کشور دیگری حمله می­‌کند. این با مخالفت‌های مردم با حاکمیت زورگو تفاوت دارد.

اما جایی که این مخالفت با دشمن بیرونی مثل آمریکا یا اسرائیل علنی می­‌شود، هرچند رویارویی نظامی واقع نشود اما سطحی از دشمنی و تهدید فشارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را به کشور تحمیل می­‌کند که مردم را ناچار به همان آرایش نظامی برای دفاع و مقاومت در برابر زورگویی می­‌کند. ادبیات داستانیِ روایتگر این حالت هم، واجد همان مشخصات ادبیات مقاومت است؛ چرا که دیگر جنگ‌ها شبیه جنگ‌های کلاسیک نیست. قبلاً شهرها در معرض جنگ بودند و شهر را محاصره می‌کردند. الان جنگ‌های کلاسیک، کم تعداد است و شکل جدیدی از جنگ‌ها پدید آمده است. جنگی داریم که محاصره اقتصادی است و همه امکانات کشور مورد هجوم، بسته می‌شود. مثلاً قوانین تجاری این حصر را شکل می‌دهد و هر لحظه ممکن است به خط آخر و جنگ منتهی شود و شهرها مکان درگیری نظامی دشمن شود. به این دلیل، نیروهای نظامی کشور هم در شرایط آماده هستند اما هنوز درگیری نظامی با نیروی محارب شروع نشده ولی همه مقدمات فراهم شده است. این شرایط و ادبیات روایتگر آن هم ذیل ادبیات مقاومت قرار می‌گیرد.
 
عناصر و مؤلفه‌های ادبیات مقاومت چیست؟

ادبیاتی که به شهر و سرزمین محاصره شده و مورد هجوم می­‌پردازد، ادبیات داستانی مقاومت را شکل می‌دهد. خیلی موافق این نیستم که این ادبیات مستند باشد. چرا که تبدیل به خاطره و تاریخ می‌شود. در ادبیات داستانی مقاومت باید بتوان از تخیل هم استفاده کرد. اگر در مورد وضعیت مردمی که در محاصره هستند، تخیل کنیم که چگونه در این وضعیت زندگی کرده و چه مشکلاتی داشته­‌اند و چگونه آن مشکلات را از سر گذرانده­‌اند، ماجراهایی تخیلی خواهیم داشت و شخصیت‌هایی که آن ماجراها را می­‌سازند. این ماجرا و شخصیت در فضا و موقعیت ملتهب جنگ و دفاع و مقاومت، عناصر سازنده ادبیات داستانی مقاومت است.

برای انتقال مفاهیم و محتوای دفاع مقدس ما مدیوم‌ها و امکان‌های دیگری هم در دست داریم. مثلاً شما همین چند دقیقه پیش به خاطره‌نویسی اشاره کردید. خاطره‌نویسی، سفرنامه و حتی گزارش‌نویسی می‌تواند این هدف را محقق کند. سوال این جاست چرا ادبیات؟ ادبیات چه امکانی برای این حوزه ایجاد می‌کند؟

به طور کلی هنر ادبیات داستانی دو وظیفه بر عهده دارد: اول اینکه به وسیله داستانی پرکشش، به خواننده لذت کشف هدیه کند و دوم به مخاطب یک تلنگر احساسی بزند. این تلنگر احساسی باعث می‌شود من خواننده به فکر بروم و با آدم‌ها و اتفاق‌ها همزادپنداری کنم. در واقع دوباره فکر کنم و دوباره بازخوانی کنم و این بار به نوعی با آدم‌ها این‌همانی و هم­ذات‌پنداری کنم تا نگذارم خاطره تلخ تکرار شود. زمانی که در مورد ادبیات صحبت می‌کنیم، همین کارکردها مورد نظرمان است. هیچکس از خونریزی لذت نمی‌برد. اما اگر قهرمان سخت تلاش کند و از مجموع شکست‌ها درس بگیرد و پیروز شود و یا بعد از شکست به آدم تازه‌ای تبدیل شود، این‌ها چیزهایی است که به ما لذت می‌دهند. این اهداف کلان ادبیات داستانی است بنابراین ادبیات مقاومت را هم شامل می‌شود.
 
اجازه بدهید برویم سراغ علاقه شما به تاریخ. هم در «وقت معلوم» به تاریخ سر زده‌اید و هم در «قرار مهنا». آیا علاقه خاصی باعث این انتخاب می‌شود یا تاریخ، بستر مناسبی را برای شما به عنوان نویسنده و داستان نویس مهیا می‌کند؟

تاریخ آنقدر بزرگ است که نویسنده چاره‌ای جز حرکت در مسیر آن را ندارد. نویسنده یا می‌خواهد تاریخ را بازخوانی کند یا در متن تاریخ حفره‌هایی را می­‌یابد و تلاش می­‌کند این حفره­‌ها را با داستان‌هایی که منطق روایی دارند، پُر کند و در حقیقت دست به تعمیق تاریخ بزند. او اما و اگرهایی را مطرح می­‌کند که در آینده کشف‌های تازه‌ای را به خواننده ادبیات داستانی منتقل کند. به نظرم تاریخ بستر مناسبی برای طرح معماست. من مسیر تاریخ را درس نمی‌دهم بلکه یک بار دیگر آن را بازخوانی می‌کنم. تاریخ، بستر خوبی برای داستان گفتن است. وقتی در گذشته اما و اگرهایی را مطرح می‌­کنم، می‌توانم به امروز هم یک معنای تازه و جدید ببخشم. در خط سیر تاریخی، من و مورخ هر دو به امروز رسیده‌­ایم؛ من با داستان و مورخ با تاریخ، ولی خواننده من اگر بداند منشأ فلان اتفاق تاریخی چه بوده، امروز دیگر آن اشتباه تاریخی را تکرار نخواهد کرد.
 
 
وجه افتراق نویسنده با مورخ در این خط سیر تاریخی در چیست؟

من با قطعیت تاریخی مشکل دارم. به نظرم مورخ هم سهمی از تخیل را دارد. چون او تمام تلاشش را می‌کند که تاریخ را مستند روایت کند اما تخیلش باز مقدم بر استناد است. چرا بین آن همه سند تاریخی، فلان سند را انتخاب می‌کند؟ پس دارد با تخیل پیش می‌رود. نویسنده پایگاهش تخیل و ادبیات و داستان است و مورخ پایگاهش تاریخ. به نظرم نویسنده در این پایگاه بهتر می‌تواند تاریخ را بازخوانی کند.

جدای از ناشر و مخاطب که به نظرم دو ضلع تاثیرگذار در ادبیات هستند، از منظر یک نویسنده که ضلع سوم این مثلث را تشکیل می‌دهد، چه چالش‌هایی را پیش روی ادبیات مقاومت می‌بینید؟

من از منظر یک نویسنده پاسخ می‌دهم چرا که طرف حساب من بیشتر نویسنده است. مثال درون‌گفتمانی بزنم؛ ما امروز در ایران شاهد چه چیزی هستیم؟ دچار چه مسئله‌ای هستیم؟ دچار جنگی هستیم که بعد از پایان رسمی جنگ تحمیلی هشت ساله، ادامه پیدا کرده است. ما درگیر جنگ با هژمونی کشورهایی هستیم که هم‌جهت با قدرت‌های استعماری می‌خواهند ما را در قالب چهارچوبی نگه دارد که چهارچوب ما نیست. از طرف دیگر ما در ایران به یک مسئله دیگر روبه‌رو هستیم و آن اینکه برای روزهایی سخت آموخته نشده‌ایم؛ روزهایی که نیاز به مقاومت داریم. یکی از وظایفی که ادبیات مقاومت دارد، دادن چشم‌انداز به خواننده است. این وظیفه بر عهده نویسنده است. نویسنده باید یاد بدهد که در شرایط سخت، چگونه توزیع امکانات کنیم. باید نشان بدهد چطور استفاده و بهره­‌وری را بالا ببریم و هم­‌افزایی داشته باشیم. چگونه از این تنگناها عبور کنیم و همدیگر را نَدَریم! مثلاً در این شرایط کوبیدن بر طبل بخر و ببر، در صدا و سیما خطاست. اینکه زندگی‌های بزک‌کرده را ترویج کند، مُضرّ است. در کشوری که دارد بر آتش حرص و آز آن دمیده می‌شود، تبلیغات صدا و سیما منحرف‌کننده است. امروز روز حرص و آز نیست.

کار منِ نویسنده نشان دادن این فضاست و اینکه با همه این سختی‌­ها چگونه می‌توان زندگی کرد. البته هشدار به مسئولین هم، وظیفه نویسنده است ولی این راهش نیست و باید راه صواب را در شرایط ویژه دنبال کرد. اگر ادبیات مقاومت به رسالت خودش عمل کند، قطعاً می‌تواند تاثیرگذار باشد. اگر در فضای زندگی در محاصره الفت و مدارا و اخلاق ارزش باشد یک قصه داریم اما اگر «خودت را حفظ کن و به دیگران فکر نکن!» معیار قرار باشد یک قصه دیگر شکل می‌گیرد. قصه‌ای تلخ، خفت‌بار و شکننده. هیچکدام از این مباحثی که مطرح کردم، بخشنامه و قانون مشخص ندارد. من اگر این شرایط را باور نکنم، نمی‌توانم داستان تاثیرگذار بنویسم.
 
با این نگاه و استراتژی و توقعی که از نویسنده ادبیات مقاومت دارید، آیا خودتان به سمت تولید چنین آثاری حرکت کرده‌اید؟

با همین نگاه، مؤسسه شهرستان ادب به سمت انتشار آثار داستانی رفت. به عنوان نمونه رمان «ابدی» و «مجموعه داستان عطر عربی» و «قرار مهنا» با همین هدف منتشر شدند. برای نشان دادن مقاومت در مقابل خوی اشغالگری اسرائیل، کتاب «من پناهنده نیستم» نوشته «رضوی عاشور» با ترجمه «اسما خواجه‌زاده» که به فلسطینِ در حصر می‌پردازد، منتشر شد.

یک کتاب دیگر هم در مجموعه­‌ای غیر از شهرستان ادب در دست انتشار است تا بتوانیم شرایط محاصره و مقاومت مردم در شهر را نشان دهیم. ماجرای واقعی نوشته شدن کتاب از این قرار است که یک خانم نویسنده ایرانی، در روزهای محاصره شهرهای فوعه و کفریا، با یک خانم سوری ساکن فوعه ارتباط پیدا می­‌کند و با او از طریق تنها راه تماس یعنی یک شبکه اینترنتی وارد مکاتبه می‌­شود. این ارتباط تا روزهای پایانی محاصره ادامه می­‌یابد. حاصل این مکاتبات که تا روز تخلیه فوعه و کفریا ادامه دارد، مجموعه‌­ای از خاطراتِ در شرایط محاصره، شد. این کتاب جذاب و کم‌نظیر دو ویژگی منحصر به فرد دارد: اول اینکه شرایط زندگی در روزهای سخت مقاومت را از زبان کسی می‌خوانیم که سه سال در محاصره بوده است و تنها راه ارتباط با آن‌ها از طریق راه هوایی بوده است؛ و دوم اینکه مجموعه خاطرات کتاب آنقدر روایت جذاب و دقیقی دارد که می‌تواند سوژه داستان‌های بعدی شود. این اثر در زمانه ما یک چشم‌انداز از مقاومت به ما می‌دهد؛ ایستادگی و باور به اینکه زندگی جریان دارد. مهمترین پیام ادبیات مقاومت همین جریان داشتن زندگی با امید به آینده و تکیه بر ایمان است.

در میان نویسنده‌ها یک کم‌توجهی یا کم‌اقبالی نسبت به این مسأله وجود دارد. به نظر می‌رسد با هر گرایش و طیف فکری یک اتفاق مهم انسانی در منطقه رخ داده که زمینه خوبی برای تولیدات ادبی فراهم شده است. بدنه ادبیات مقاومت با کلیت ادبیات داستانی ما نسبت قابل قبولی ندارد و ناهمگون به نظر می‌رسد؟ علتش را در چه می‌دانید؟

درد. عاملش درد است! تا زمانی که من دردی را تجربه نکرده باشم، دغدغه‌ای هم برای نوشتنش ندارم. در سال‌های ابتدای جنگ، مرحوم احمد محمود بعد از شهادت برادرش به سختی خودش را به مناطق جنگی خوزستان از جمله هویزه و سوسنگرد می‌­رساند و کتاب «زمین سوخته» را می‌نویسد. سال‌ها بعد نسیم مرعشی در همان جغرافیا کتاب «هرس» را می‌نویسد. این دو نویسنده از دو نسل متفاوت، چون این فضا را تجربه کرده‌اند و درد جنگ یا عواقب جنگ را چشیده‌اند، می­‌توانند داستانی باورپذیر و حس‌­برانگیز را روایت کنند‌. اما نویسنده‌­ای که در زمان جنگ بوده اما پایش را از تهران بیرون نگذاشته است، آن هم در شرایطی که در تهران نهایت برخورد با جنگ، بمباران‌های هوایی و موشک­‌باران بوده ­است، خیلی نمی‌تواند کمکی به نگارش رمان در رابطه با جنگ بکند. حتی تبعات جنگ و کمبودها هم در پایتخت بسیار کمتر از سایر شهرهای ایران بوده است. پس همانطور که گفتم مقاومت، «درد» این قبیل نویسنده‌­ها نیست، دغدغه نشده است نه فقط در ادبیات حتی در رسانه‌ها و مدیوم‌های دیگر مثل سینما و تلویزیون هم همین وضعیت دیده می‌شود.
 
در عصر حاضر، ما گرفتار عناصر تکفیری در منطقه شده‌ایم که نتیجه تفکر و برخورد آنها را به‌وضوح در کشورهایی همچون عراق و سوریه می‌بینیم. آیا ادبیات ما به این موضوع پرداخته است یا اصولاً نیازی به پرداختن به آن وجود دارد؟

من به نویسنده‌ها نقد دارم اما مطرح نمی‌کنم. می‌خواهم از زاویه دیگر به آن بپردازم. چقدر امکان حضور نویسنده‌­ها در این فضا فراهم شد؟ من نویسنده مقاومت محسوب می‌شوم، چقدر امکان حضور من در این فضاها و مکان‌های مورد درگیری فراهم شد؟ همه‌ی درد من در این سال‌ها همین بود. 5،4 سال پیش وقتی این پیشنهاد مطرح شد حدود چهل نفر از نویسنده‌های این مملکت اعلام آمادگی کردند تا به مناطق درگیری بروند. در میانشان نویسنده‌های بسیار شناخته شده‌ای بودند و حتی افرادی که سر زلفی با انقلاب هم گره نزده بودند. به خاطر اینکه این اتفاق، یک فاجعه بزرگ انسانی بود و آن‌ها حاضر بودند وارد این مناطق جنگی و درگیری شوند و تجربه خودشان را تبدیل به داستان کنند. چه آن موقع که عراق درگیر بود و چه در سوریه، این نویسندگان آماده بودند خطر کنند. چقدر فضا برای حضور این آدم‌ها مهیا شد؟ در آن زمان تقریباً هیچ!

مجموعه نظامی ما به دلیل ملاحظات امنیتی و نظامی، اعتقادی به حضور نویسندگان در مناطق جنگی ندارد. چون آنجا نیروی نظامی درگیر است، فکر می‌کنند بهترین عملکرد برای آن­ها است. اما این سوال مطرح است زمانی جنگمان تمام شود، چه داریم به جز یک مشت عکس و فیلم؟ در وهله اول به نویسنده‌ها خرده‌­ای وارد نیست چون حداقل باید امکان حضور آن‌ها فراهم شود. خودشان آزادانه که نمی‌توانند حضور پیدا کنند.

شما مسأله حمایت حاکمیت را مطرح کردید. اجازه بدهید من موضوع دخالت حاکمیت را مطرح کنم. به نظرتان آیا دخالت حاکمیت، دولت یا نهادهای موثر باعث سفارشی‌نویسی و کمیت‌گرایی در آثار نخواهد شد؟ این می‌تواند یک آسیب جدی تلقی شود.

اگر اهداف مقطعی حکومتی مد نظر باشد و آنها لحاظ شود، بله، آسیب زاست. مثلاً در شرایطی که انتخابات آینده را پیش رو داریم، اینکه بخواهیم از این نمد کلاهی برای خودمان بسازیم، این قبیل کوته‌نظری‌ها آسیب می‌رساند. به نظرم توجه به ادبیات داستانی مقاومت جزء طرح‌های کلان کشور است. همانطور که به تولید فلان ماشین و صنعت و موشک راهبردی فکر می­‌شود، باید برای ادبیات داستانی مقاومت فکر کرد. یک مثال بزنم، ما در کمک به سوریه و هر جای دیگر، آیا فکر می‌کنیم موشک‌ها را نیروی چپ سیاسی یا راست‌ها ساخته‌اند؟ ماهواره‌ای که در حال ساخت آن هستیم، آیا فکر می‌کنیم در چه مقطعی و توسط کدام دولت به بهره‌برداری می‌رسد؟ آن زمانی امکان دارد سیاست، دست چپ‌ها باشد یا راست‌ها؟ اهداف کلان‌­تر آسایش و امنیت مردم است و راست و چپ ندارد. باید از این منظر به موضوع نگاه کنیم و برای آن برنامه­‌ریزی کنیم. من حرفم این است اگر حکومت حتی بخواهد دخالت کند، باید اهداف کلان و ملی و غیرمقطعی تعریف کند.
 

برگردیم به ادبیات مقاومت. متاسفانه ادبیات جنگ و مخصوصاً ادبیات مقاومت مردانه دیده می‌شود و زنان کمتر یا به تعبیری اصلاً در مرکز این ادبیات نیستند. چرا این نگاه مردانه بر ادبیات مقاومت حاکم است و سهم زنان نادیده گرفته می‌شود؟

دلیلش را با یک مثال می­‌گویم، در روسیه و آمریکا چون در قوای نظامی ­ارشدشان زن هست، در آثار داستانی و حتی سینمایی آن­ها زنان نظامی حضور دارند. بخشی از این مسأله به شکل ساختار نیروهای نظامی در ایران برمی‌گردد. در زمان دفاع مقدس ما نمونه‌هایی داشتیم که در سطح نظامی عمل کرده‌اند. آن‌ها شاذ و نادر بودند و جریان‌ساز نبوده‌اند. مثلاً در سطوح فرمانده من به خاطر ندارم که فرمانده زن داشته باشیم. وقتی در سطوح فرماندهی نیروی زن نداشته باشی، این به معنای حذف نگاه زنانه است. به نظرم در آینده­‌ای نزدیک حتی زنانی در نقش فرماندهی هم خواهیم دید. اگر این اتفاق بیفتد حتماً نگاه زنانه به ادبیات مقاومت بیشتر و جدی‌تر می‌شود آن هم در عصری که خانم‌ها مخاطبان جدی‌تری برای ادبیات داستانی هستند. البته شاید حضور زنان در ادبیات جنگ کم­رنگ باشد، اما در ادبیات مقاومت حضورشان نه در ادبیات داستانی ایران که در دنیا پررنگ و تأثیرگذار بوده است. تا آنجا که خبر دارم به زودی داستان‌ها و خاطراتی از زنان حاضر در عرصه جنگ سوریه منتشر خواهد شد که پنجره تازه‌­ای را به ادبیات مقاومت ایران و جهان خواهد گشود.
 
از اینها که بگذریم، می‌رسیم به عملکرد شما در ادبیات مقاومت. چه شد به فکر نوشتن «قرار مهنا» افتادید؟

اخبار سوریه را دنبال می‌کردم. آن روزها روزهای خیلی بدی بود. روزهایی بود که کار اصطلاحاً از دست نظامی‌های سوریه خارج شده بود. از همه جا خبر می­‌رسید که تکفیری­‌های مسلح به سمت کشوری با تاریخ و تمدن قدیمی انسانی هجوم آورده‌اند و همه آثار تمدنی را نابود می‌کنند. توجه به این موضوع برایم مهم بود. می‌خواستم فصل مشترکی بسازم که جنگ ‌ما را به جنگ سوریه و جنگ افغانستان ربط دهد و نشان دهم که همه این جنگ‌ها از یک شکل هستند؛ و یک فصل مشترک غیرانسانی دارند. با این سوژه که عراق، سوریه، ایران و افغانستان درگیر یک جنگ هستند که عرصه‌­اش امروز میدان سوریه است، شخصیت‌ها و ماجراهای قرار مهنا شکل گرفت.

چقدر برای «قرار مهنا» کار و تحقیق کردید؟

برای نوشتن کتاب خیلی تحقیق کردم. چون می‌خواستم به فضا نزدیک شوم و نتوانستم به سوریه بروم، برای نوشتن کتاب به عراق رفتم و گروهی به نام «حرکه النجباء» را در عراق پیدا کردم که اتفاقاً در سوریه می‌جنگیدند. آن‌ها خیلی به فضای ذهنی من برای نوشتن کتاب کمک کردند.

نمی خواهم وارد نقد «قرار مهنا» شوم اما چون اشاره کردید به شکل‌گیری شخصیت‌ها، یک سوال را مطرح می‌کنم: به نظرم شخصیت‌ها نسبت به حجم داستان زیاد هستند و فضا را خیلی شلوغ کرده‌اند و لذا فکر می‌کنم یا باید نسبت به شخصیت تجدیدنظر می‌کردید یا اساساً داستان را بسط می‌دادید و مفصل‌تر به شخصیت و فضای داستان می‌پرداختید. یک نکته دیگر اینکه فکر می‌کنم برای چاپ عجله داشته‌اید، شاید به خاطر ادای دین شما به جبهه مقاومت بوده است ولی این عجله به کتاب ضربه زده است. اطلاعات، خیلی فشرده و فراوان در داستان آمده و مخاطب را اذیت می‌کند.

از این بُعد با شما هم‌نظرم که تحقیقی که انجام شد، برای نگارش یک کار بلند صورت گرفت. اما شتاب‌زدگی در نوشتن نبود. «قرار مهنا» را دو سال جلوتر شروع کردم چرا که یافتن آدم‌ها، تحقیقات و سفرها برای یک کار بلند باید انجام می‌شد، نه کاری با حجم 6۰،5۰ صفحه. اتفاقاً این کار آنقدر مورد استقبال قرار گرفت که مرا مجاب کرد که قسمت بعد این ماجرا را ادامه دهم و مفصل‌تر به سوژه و موضوع داستان بپردازم.

اما نوشتن بقیه ماجرا را مشروط به سفر سوریه کردم تا با یک ماجرای تازه و تجربه مدل زندگی سوری آن را بنویسم. اما دست من کوتاه بود و شرایط رفتن به سوریه مهیا نشد. سوریه کشور خیلی عجیب و غریبی است که زندگی در آن خیلی متفاوت‌تر از زندگی در عراق است. حتماً باید می‌دیدم و به آن مردم نزدیک می‌شدم.

و سوال پایانی؛ الان مشغول چه کاری هستید؟

دو سالی هست که درگیر موضوع پیامبر (ص) شده‌ام و سخت دارم در مورد حضرت محمد (ص) کار می‌کنم. تلاشم این است که داستانی در این روزگار بی­‌قرار روایت کنم. در طول مطالعات و تحقیقات راجع به پیامبر (ص) متوجه شدم در مورد این شخصیت بزرگ تعداد کمی رمان قابل تامل نوشته شده است. آرزو و امیدم این است که بتوانم فراتر از بضاعتم، رمانی با موضوع پیامبر اسلام (ص) بنویسم.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مریم سادات موسوی ۱۹:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۲
    از خواندن متن این مصاحبه لذت بردم و دیگر آنکه آموختم.سپاس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها