در این نشست فرح نیازکار، استاد دانشگاه، محقق و سعدیپژوه، پیرامون عرفانپژوهی سعدی سخن گفت. وی در بخشی از سخنان خود ضمن تبیین رویکرد اعتقادی و انتقادی سعدی، گفت: عرفان و معرفت در معنای کلی، به معنای شناخت و آگاهی است که انسان از رهگذر حواس پنجگانه به دست میآورد، اما در اصطلاح، عرفان به معنای علم به اسرار حقایق دینی است. در این اصطلاح، عارف کسی است که بهظاهر حقیقت دینی قانع نیست، بلکه در باطن حقایق دینی ژرفکاوی میکند.
به گفته این سعدیپژوه، در فرهنگ عرفانی، عارف در اندیشه ارتباط با مردم و مرهم نهادن بر زخمهای جامعه و مردم است. او ضمن آنکه عیوب نفس خویش را کشف میکند، نگاهی درمانگرانه به آلام اجتماعی دارد و میکوشد علاوه بر درمان خود، به درمان دیگران نیز بپردازد تا همگی به قله رفیع زندگی معنوی برسند.
عرفان عملی در اندیشه سعدی
وی در ادامه افزود: در نگرش عرفانی اسلامی، انسان کامل، فردی برونگراست. او ضمن برخورداری از کمال عقلی و سیر و سلوک معنوی و تهذیب نفس، برونگرا و جامعهگراست و در متن و عینیت جامعه حضور دارد؛ زیرا رسالت ارتقای آحاد پیروان را از ساحت فرودین و برآمدن به ساحت تحقق به حقایق به دوش دارد.
فرح نیازکار در ادامه افزود: مباحث عرفان نظری، در نگاهی کلی، ناظر به عوالم وجودی و تجلیات اسمایی و صفاتی حق است، اما عرفان عملی، ناظر به حرکت تکاملی سالک است. بنابراین میتوان گفت که عرفان نظری مربوط به تفسیر هستی یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان است و در این بخش مانند فلسفه است و میخواهد هستی را تفسیر کند؛ اما عرفان عملی روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان میکند و توضیح میدهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است با تفاوتهایی نسبت به آن؛ یعنی یک علم عملی است. این بخش از عرفان علم (سیر و سلوک) نامیده میشود.
نیازکار در ادامه افزود: وقتی سالک به شهود حقایق نظام هستی رسید، در درجه اول معرفتی برای خویش فراهم کرده است که از آن به معرفت شهودی و تجربه عارفانه تعبیر میشود؛ اما اگر همین عارف مشاهدات خود در زمینه هستیشناسی عرفانی را ترجمه کرده، بازتاب زبانی دهد و به تقریر و توضیح و تبیین آن دست یازد، عرفان نظری یا علم عرفان نظری شکل میگیرد. به کار جستن این معرفت در عمل؛ عرفان عملی را پدید میآورد؛ چنانکه سعدی میگوید: «به معنی توان کرد دعوی درست/ دم بیقدم، تکیهگاهی است سست»، و یا: «به صدق و ارادت میانبسته دار/ ز طامات و دعوی زبانبسته دار/ قدم باید اندر طریقت، نه دم/ که اصلی ندارد دم بیقدم».
سعدی شاعری برونگراست
این سعدیپژوه در ادامه گفت: عارفان ما برای رسیدن به حقیقت، دو روش دارند؛ یکی روش خلوتگزینی و خانقاهنشینی و تهذیب نفس در خلوت است که عرفان این دسته، انفسی است و آنها در درون خود سیر و سلوک میکنند تا به نتیجه دلخواه برسند. اما گروه دوم، عرفان آفاقی دارند و سیر و سلوک آنها در جمع اتفاق میافتد. سعدی عارفی ازایندست است. آنها (عارففان خلوتگزین) به خلوت پناه میبرند؛ اما سعدی به جَلوَت روی میآورد. سعدی با سیر در هستی، سعی میکند که حقیقت را کشف کند. به همین دلیل است که سعدی را مجذوبِ سالک دانستهاند نه سالکِ مجذوب. سعدی حقیقت را با عقل درک میکند و سپس به سیر و سلوک میپردازد. بر این اساس شاعران عارف نیز یا درونگرا هستند یا برونگرا؛ شاعران درونگرا میگویند که هرچه خلق از دامان آفاق میجویند، آنها با درونگرایی به آن دست یافتهاند. پس داستانهایشان یک گفتمان تکگویی است.
نیازکار سپس یادآور شد: شاعر از تجربه ذهنی خود سخن میگوید و تمام اتفاقات در خلوت و انزوای او روی میدهد؛ اما شاعران برونگرا همچون سعدی، عرفان عاشقانه را با حضور در جمع و دوری از تصوف زاهدانه، پذیرفتهاند.
سعدی مضامین عرفانی را در خدمت آموزههای اخلاقی قرار داد
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: بنابراین با رویکرد شناختشناسی نسبت به پدیدههای عالم و به کار گرفتن آن در زندگی، میتوان سعدی را عارف پنداشت؛ اما نباید انتظار داشت که افکار و آثارش همچون رسالهالقشریه و یا عوارفالمعارف و سایر کتب موضوعه در تبیین عرفان نظری و به همان شیوه نگاشته شده باشد. سعدی به این معنا عارف است که حقایق عرفانی را بخوبی درک کرده و به جذبه عشق او را در ربوده و بهعنوان شیخ به دستگیری پرداخته، یعنی در زمره مجذوبین جمال محبوب ازلی درآمده است.
به گفته نیازکار، آثار و افکار سعدی شاهد این مدعاست که او نمیتواند به عرفان که نگاه هنرمندانه به شریعت است، بیتوجه بماند؛ بلکه مضامین عرفانی را در خدمت آموزههای اخلاقی قرار داده و عرفان سعدی، تابع فرایندِ همزمان نگریستن بر آفاق و در انفس شده است. بسیاری از حکایات و اشعار وی در مورد موضوعات و شخصیتهای عرفانی است؛ یا به ذکر نام عُرفا و بزرگان صوفیه و بیان احوال آنها میپردازد مانند بایزید بسطامی، حاتم اصم، ذوالنون، مصری، جنید و... یا از القاب و اصطلاحات صوفیانه، مانند پیر، صاحبدل، پارسا، عارف، شبزندهداری، رضا، تواضع، شکر، احسان و... استفاده میکند و اصلاً عنوان بابهای خود در گلستان و بوستان بر همین مبنا برمیگزیند.
رویکرد سعدی در قبال عرفان
نیازکار در ادامه افزود: اما نکته در خور توجه آن است که سعدی با دو رویکرد با این مقوله روبهرو میشود: رویکرد اعتقادی و رویکرد انتقادی. رویکرد اعتقادی به معنای باورداشت اوست به این مبانی و مفاهیم؛ عمل به آن و توصیه به آن. «چه شبها نشستم در این سیر گم/ که دهشت گرفت آستینم که قُم/ که خاصان در این ره فرس راندهاند/ به لا احصی از تک فرو ماندهاند... .» توصیه به داشتن پیر و مرشد و راهنما هم به همین دلیل است: «تو هم طفل راهی به سعیای فقیر/ برو دامن راهدانان بگیر...». اما برای سعدی شخصیت عارف، تعریف خاصی دارد؛ در نظر سعدی، عارفان هماناناند که: «مرد میدان رضایاند و تسلیم تیر قضا، نه اینان که خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند»؛ و در مقابل عارفنمایان را چنین معرفی میکند: «صورت حال عارفان دلق است/ این قَدَر بس چو روی در خلق است/ در عمل کوش و هرچه خواهی پوش/ تاج بر سر نِهْ و عَلَم بر دوش...». در این نوع نگاه، نه شوق بهشت و نه خوف جهنّم که تنها وصلِ یار، غایتِ آمال عارفان و عاشقان است: «غوغای عارفان و تمنّای عاشقان/ حرص بهشت نیست که شوق لقای توست.»
نگاه آسیبشناسانه سعدی به تصوّف زمانهاش
فرح نیازکار در ادامه گفت: اما رویکرد انتقادی بیانگر مبارزه آشکارای سعدی است با کسانی که در کسوت و جامه پارسایی به تزویر و ریا میپردازند؛ که در این حالت عملکرد آنان نهتنها در خور ارزش نیست که شایسته ذم است و تقبیح: «چه زنّار مغ در میانت چه دلق/ که درپوشی از بهر پندار خلق»؛ و یا «به نزدیک من شبرو راهزن/ بِه از فاسق پارسا پیرهن» و نیز »گنهکار اندیشناک از خدای/ بِه از پارسای عبادت نمای...». به باور سعدی، سرانجام این ریاکاریها به دست آوردن کلید در دوزخ است: «کلید درِ دوزخ است آن نماز/ که در چشم مردم گذاری دراز»؛ به همین جهت است که برای رهایی از این دوزخ خودساخته، به بانگ بلند میگوید: «برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرقفام را/ بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوانام را/ هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود/ توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را».
به گفته نیازکار، این همان نگاهِ آسیبشناسانهای است که سعدی به تصوّف زمانهاش دارد و در مقابل نفاق آن به مبارزه میایستد.
نگرش عرفانی و معرفتی سعدی حوزه اجتماع را در برمیگیرد
وی در ادامه افزود: معرفت پیش از آنکه در جهان بیرونی عارف جلوهگر شود، در درون وجودِ او اثر میگذارد و سبب تحوّلاتی ژرف در او میشود. بسته به نوع و سطحِ معرفت حاصلشده و تفاوتهای ساحتِ وجودی عارف، تجلی آن متفاوت است. هر عارفی نیز آنگاهکه لب به سخن میگشاید، از دنیای منحصربهفرد درونِ خود رمزگشایی میکند.
به گفته نیازکار، در مبحث رویکرد اعتقادی سعدی به عرفان نیز باید گفت که نگرش عرفانی و معرفتی سعدی حوزه اجتماع را در برمیگیرد؛ یعنی همان کاربردی کردن مفاهیم عرفان نظری در عرفان عملی؛ یعنی در پی نجات جامعه خویش بودن: «صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را/ گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود/ تا اختیار کردی از آن این فریق را؟/ گفت: آن گلیم خویش به درمیبرد ز موج/ وین جهد میکند که بگیرد غریق را»؛ به همین دلیل است که در ماجرای تکله میآورد: «طریقت به جز خدمت خلق نیست/ به تسبیح و سجّاده و دلق نیست/ تو بر تخت سلطانی خویش باش/ به اخلاقِ پاکیزه درویش باش».
این سعدیپژوه تاکید کرد: در نگاه شیخ اجل، اگر عرفان و تعالیم صوفیانه جنبه کارکردی و تربیتی برای آحاد جامعه نداشته باشد، اساساً ناصواب و بیهوده است. به همین دلیل است که در منظر وی، عرفان نه از جنس گزارههای خشک که از دید بلند عاشقانه معنا مییابد. به نظر او تنها از همین جایگاه است که میتوان گامبهگام، به مقام متعالی و وارسته از تعلّقات دنیایی رهنمون شد.
نیازکار در ادامه افزود: با این توصیفات، سعدی عارفی است که بیش از همهچیز دغدغه اصلاحِ اخلاقیِ اجتماع و جامعه نابسامان خود را دارد و در این راه، تصوّف خود را با این دغدغه وفق میدهد و آن را به کار میگیرد.
باورداشت سعدی به روزه
این استاد ادبیات سپس گفت: در مباحث اعتقادی که رکن اصلی شریعت است و سعدی هم بسیار بدانها پایبند؛ با هر دو رویکرد اعتقادی و انتقادی روبهرو میشود؛ مثلاً در باورداشت به روزه و تأکید و توصیه بدان در حکایتهای مختلف موضوعاتی را طرح میکند: «اندرون از طعام خالی دار/ تا در او نور معرفت بینی/ تهی از حکمتی به علّت آن / که پُری از طعام تا بینی».
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه سعدی حتی در مورد وداع با رمضان نیز ابیات زیبایی دارد، نمونهای از این ابیات را برای حضار خواند؛ از جمله شعری با این مطلع که: «برگ تحویل میکند رمضان/ بار تودیع بر دل اخوان...» و سخن خود را اینگونه ازسرگرفت: اما همین روزه که برای او در چنین جایگاه باارزشی نمود میکند، اگر محصول اجتماعی نداشته باشد، به نظر او ارزش حقیقی را ندارد. همانند ماجرای «شنیدم که نابالغی روزه داشت/ به صد محنت آورد روزی به چاشت...». در باب هشتم گلستان نیز میگوید: «جوانمرد که بخورد و بدهد، بِهْ از عابد که روزه دارد و بنهد»، «عابد که نه از بهرِ خدا گوشه نشیند/ بیچاره در آیینه تاریک چه بیند»
عرفان سعدی، عرفانی پویا و ستیزنده است
نیازکار در بخش پایانی سخنان خود عنوان کرد: سعدی شاعری برونگرا و جمعگراست، میکوشد تا از منظر عشق به حقیقت راه یابد. عرفانش از نوع عرفان پویا و دیالکتیک است؛ عرفانی که در ارتباط و گفتمان با دیگران روی میدهد و بهگونهای در این نوع ادب عرفانی و تعلیمی خویش پایههای روشنفکری را نیز پی میریزد.
به گفته این استاد دانشگاه، عرفان سعدی، عرفانی پویا و ستیزنده است؛ عرفانی که از خانقاهنشینی و گوشهگیری و عزلت، آنهم بهعنوان منفی آن رویگردان است. سعدی دیدگاه و مشرب عرفانی خاص خود را دارد و به تصوّف رسمی قرن هفتم که بین متصوّفه آن زمان معمول بوده، نمیاندیشد، میان حکمت واقعی و عرفان حقیقی تفاوت قائل نیست و غرض هر دو را در وصول به کمال حقیقت یکی میداند.
فرح نیازکار تاکید کرد: سعدی نمود این باورمندی را در انواع صفات متعالی؛ در باب اخلاص، قناعت، شکرگزاری، راستی، خدمت به خلق و... دانسته و آن را به درون اجتماع برده و کاربردی ساخته؛ یعنی او به تعریف مفاهیم و مقامات عرفانی نپرداخته؛ بلکه این مفاهیم را به صورت طبیعی در بافت سخن خود به کار برده است: «عبادت به اخلاص نیت نکوست/ وگرنه چه آید ز بیمغز پوست»؛ و نیز: «به احسانی آسوده کردن دلی/ بِه از الف رکعت به هر منزلی...».
نیازکار در پایان افزود: بهطورکلی خطوط اصلی اندیشه سعدی در جهانشناسی عرفانی، ناظر بر دیدگاه عاشقانه و عارفانه اوست که در این دیدگاه، او با عشق به جهان مینگرد و جهان را مظهر خداوند میداند و به همین دلیل نیز در معنای طریقت، اصلی جز افتادگی نمیشناسد: «ز خاک آفریدت خداوند پاک/پس ای بنده افتادگی کن چو خاک»
نظر شما